کد خبر: ۳۱۵۹۰۲
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۱۲
اندیشکده آمریکایی:

هدف از جنگ تجزیه ایران بود

برندا شیفر، مأمور کارکشته اسرائیل که برای تحریک آذری‌زبان‌ها به جدایی از ایران تلاش می‌کند، همزمان با جنگ صهیونیستی-آمریکایی علیه کشور دوباره مأموریت خود را از سر‌ گرفته است.
جنگ اخیر رژیم صهیونیستی علیه ایران با حمایت آمریکا، اگرچه به بهانه‌‌ برنامه‌ هسته‌ای بود، اما نشانه‌های واضحی وجود دارد که نشان می‌دهد اهداف بسیار گسترده‌تری را دنبال می‌کرده است. علاوه ‌بر اقدامات میدانی نظامی، مانند تلاش برای از بین بردن امکانات نظامی و انتظامی در مرزهای غربی و شمال‌غربی کشور، برخی فعالیت‌های رسانه‌ای و اندیشکده‌ای نیز حاکی از این است که هدف نهائی محور شرارت آمریکایی- اسرائیلی نه‌تنها تغییر رژیم، بلکه تجزیه‌ کامل ایران با تحریک شورش‌های قومی در نقاط مختلف کشورمان است.
این سیاست خطرناک، از یک سو، هشیاری مردم ایران برای خنثی‌سازی توطئه‌های دشمنان را می‌طلبد، و از سوی دیگر، توهم پوچی است که آتش هرگونه تلاشی برای عملی کردن آن، دامن منطقه و فراتر از آن را خواهد گرفت.
به گزارش مشرق، اندیشکده‌‌ آمریکایی «کوئینسی» مستقر در واشینگتن، در گزارشی تحت عنوان «اول تغییر رژیم بود، حالا می‌خواهند ایران را تکه‌تکه کنند» توضیح می‌دهد که ایران یک کشور وصله‌پینه‌شده نیست، بلکه ملتی با تاریخ چندین‌هزارساله است که در مقابل بحران‌ها حول محور ایرانی بودن متحد می‌شود. آنچه در ادامه می‌خوانید، ترجمه‌‌ گزارش مؤسسه‌ کوئینسی است. تشکیلات سیاست خارجی واشینگتن تمایل خطرناکی به تجزیه‌‌ کشورهایی دارد که آنها را متخاصم می‌داند. اکنون، اندیشکده‌های نومحافظه‌کار، مانند «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» مستقر در واشینگتن، و همفکران آنها در پارلمان اروپا، به‌وضوح، دارند از بالکان‌سازی [و تجزیه‌‌] ایران حمایت می‌کنند؛ راهبرد بی‌ملاحظه‌ای که خاورمیانه را بیش‌ازپیش بی‌ثبات می‌کند، بحران‌های انسانی فاجعه‌باری را رقم می‌زند، و با مقاومت شدید ایرانی‌ها و شرکای آمریکا مواجه خواهد شد.
اواسط ژوئن، همزمان با تبادل حملات بین اسرائیل و ایران، برِندا شِیفِر، مشاور ارشد بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها در حوزه‌ انرژی و سیاست خارجی که سابقه‌ تدریس در دانشگاه حیفا و خدمت به عنوان مشاور در دفتر نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی را نیز در پرونده دارد، نوشت ترکیب چندقومیتی ایران نقطه‌ضعفی است که باید از آن بهره‌برداری شود. شیفر در رسانه‌های جریان اصلی آمریکا حامی سرسخت آذربایجان بوده، در حالی که هرگز علناً به روابط خود با شرکت نفت دولتی آذربایجان اذعان نکرده است. وی سال‌هاست نظریه‌ تجزیه‌ ایران بر‌اساس مرزهای قومیتی، مشابه فروپاشی یوگسلاوی سابق، را ترویج می‌کند و بخش عمده  تلاش‌هایش متمرکز بر تبلیغ جدایی آذربایجان از ایران بوده است؛ جایی که آذری‌ها بزرگ‌ترین گروه غیرفارس را تشکیل می‌دهند.
«برندا شیفر» مأمور اسرائیل 
برای تجزیه ایران کیست؟
دیدگاه‌های شیفر هم‌جهت با سرمقاله‌‌ اخیر جروزالم‌پست است که در بحبوحه‌‌ سرخوشی اسرائیلی‌ها از حملات اولیه‌‌شان در جنگ علیه ایران، از رئیس‌جمهور ترامپ درخواست کرده بود علناً از تجزیه‌‌ ایران استقبال کند. 
این روزنامه، به طور خاص، خواستار تشکیل یک «ائتلاف خاورمیانه‌ای برای تجزیه‌‌ ایران» و ارائه‌‌ «تضمین‌های امنیتی برای مناطق میزبان اقلیت‌های سُنی، کُرد، و بلوچ که مایل به جدایی هستند» شد. همین نشریه قبلاً نیز از اسرائیل و آمریکا خواسته بود تا از جدایی «آذربایجان‌جنوبی» (به معنای مناطق آذری‌نشین در شمال‌غربی ایران) از جمهوری اسلامی حمایت کنند. 
در همین حال، سخنگوی امور‌خارجه‌‌ یک گروه لیبرال میانه‌گرا در پارلمان اروپا نشستی درباره‌‌ «آینده‌ ایران» برگزار کرد که به نظر می‌آید هدف از آن بحث درباره‌‌ چشم‌انداز یک شورش «موفق» علیه جمهوری اسلامی بوده است. این واقعیت که تنها دو سخنران ایرانی در این نشست، دو جدایی‌طلبِ قوم‌گرا از مناطق آذربایجان و اهواز در ایران بودند، دستورکار این جلسه را به‌وضوح نشان می‌دهد. پارلمان اروپا از سال ۲۰۲۲، زمانی که به طور یکجانبه تمام روابط با نهادهای رسمی ایران را قطع کرد، به جولانگاهی برای انواع گروه‌های معارض رادیکال تبعیدی ایرانی، مانند سلطنت‌طلبان، گروه فرقه‌گرای مجاهدین خلق، و جدایی‌طلبان قومی تبدیل شده است.
با این حال، ایران یک کشور وصله‌وپینه‌شده‌‌ شکننده‌‌ در آستانه‌ فروپاشی نیست؛ بلکه ملتی با ۹۰ میلیون نفر جمعیت و حس عمیق هویت تاریخی و فرهنگی است. اگرچه طرفداران تجزیه‌‌ ایران دوست دارند روی تنوع قومی این کشور (شامل آذری‌ها، کردها، بلوچ‌ها، و عرب‌ها) مانور بدهند، اما این افراد همیشه نیروی وحدت‌بخش ملی‌گرایی ایرانی را دست‌کم می‌گیرند. همان‌طور که «شروین ملک‌زاده» پژوهشگر، اخیراً در [روزنامه‌‌ آمریکایی] لس‌آنجلس‌تایمز اشاره کرد: «اتفاق‌نظر قاطعی میان محققان وجود دارد مبنی بر اینکه سیاست در ایران با تعریفِ ایران به عنوان ملتی با تاریخ پیوسته و ناگسسته آغاز می‌شود؛ ملتی که «از گذشته‌ای ازلی سر برآورده.» ملی‌گرایی عرصه‌‌ سیاسی گسترده‌ای را فراهم می‌کند که گروه‌ها و ایدئولوژی‌های مختلف در ایران، چه سلطنت‌طلب، چه اسلام‌گرا، و چه چپ‌گرا، برای قدرت و اقتدار در آن رقابت می‌کنند». 
ده‌ها سال فشار خارجی، از تحریم‌ها گرفته تا عملیات‌های مخفی تا جنگ، صرفاً این انسجام را تقویت کرده است. این نظریه که تحریک احساسات جدایی‌طلبانه، ایران را متلاشی خواهد کرد، یک توهم خطرناک است؛ توهمی که عمداً این واقعیت را نادیده می‌گیرد که طرح‌هایی که عمدتاً توسط نومحافظه‌کاران حامی اسرائیل طراحی شده بودند، در عراق و سوریه، نتیجه‌ معکوس دادند و هرج‌ومرج به‌جا گذاشته‌اند. چنین راهبردی، همچنین، غفلت عمیق حامیان آن نسبت به واقعیت‌های میدانی را نیز آشکار می‌کند. شیفر، حامی «ایریدنتیسمِ» یا «بازالحاق» آذربایجانی، تا آنجا پیش رفته که از حملات هوائی اسرائیل به تبریز، قلب فرهنگی و اقتصادی آذربایجان ایران، ابراز خوشحالی کرده است.
این رویکرد نه‌تنها از نظر اخلاقی زننده است، بلکه بر‌اساس سوءبرداشت عمیقی از متغیرهای داخلی ایران استوار است. شیفر و امثال او انتظار دارند فشار خارجی بر تهران منجر به قیام آذری‌ها (و سایر اقلیت‌ها) علیه جمهوری اسلامی‌شود. این در حالی است که حمله‌‌ اخیر اسرائیل، در مناطق آذری‌نشین نیز، مانند بقیه‌‌ نقاط ایران، منجر به پدیده‌‌ «همبستگی حول پرچم» شد، زیرا آذری‌های ایران، عمیقاً در تاروپود ملی این کشور ادغام شده‌اند: عالی‌رتبه‌ترین مقامات این کشور، یعنی آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر عالی، و مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور، هر دو قومیت آذری دارند.
یک ماه پیش، من در خیابان‌های تبریز قدم می‌زدم؛ شهری مملو از آثار تاریخ و هویت ایرانی. تبریز نه‌تنها هیچ شباهتی به یک کانون جدایی‌طلبی ندارد، بلکه گواهی زنده‌ای از وحدت پایدار ایران است. موزه‌‌ آذربایجان، با افتخار، آثار باستانی هزاران سال تمدن ایرانی را به نمایش می‌گذارد؛ و خانه‌‌ مشروطه یادبودی از نقش محوری تبریز در انقلاب مشروطه‌ سال ۱۹۰۶ در ایران است؛ جنبشی که ملی‌گرایی معاصر را در این کشور شکل داد و همچنان الهام‌بخش نیروهای دموکراتیک و جامعه‌ مدنی در سراسر ایران است.
این تصور که تبریز (یا هر شهر بزرگ آذری‌نشین دیگری در ایران) به دستور آمریکا یا اسرائیل قیام خواهد کرد، یک توهم پوچ است. آذری‌های ایران یک اقلیت مظلوم و منتظر رهایی نیستند؛ بلکه در ایران رشد کرده‌اند. اکثر فعالان آذری منتقد در ایران، مطالبات خود را در قالب حقوق فرهنگی درخواست می‌کنند، نه استقلال.
البته صدای نارضایتی‌های محلی ممکن است در مناطق کردنشین و بلوچ‌نشین بلندتر به گوش برسد؛ به‌ویژه در میان بلوچ‌های فقیر و سنی ساکن مناطق دورافتاده؛ اما حتی در این نواحی نیز هیچ مدرکی مبنی بر حمایت قوی مردمی از جدایی وجود ندارد. به علاوه، تلاش برای سوءاستفاده از هرگونه نارضایتی احتمالی در این مناطق، آمریکا را در مسیر مقابله با متحدان و شرکای خود در منطقه قرار خواهد داد. ترکیه، یکی از متحدان کلیدی آمریکا در ناتو، با توجه به مبارزه‌ ده‌هاساله‌ خود با حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک)، هرگز حمایت آمریکا از جدایی‌طلبی کردهای ایران را برنمی‌تابد؛ در حالی که حزب حیات آزاد کردستان (پژاک)، شاخه‌‌ ایرانی پ‌ک‌ک، از حملات اسرائیل به ایران استقبال کرده است. 
به همین ترتیب، پاکستان نیز، که خودش با شورش بلوچ‌ها مواجه است، مداخله‌‌ غرب در بلوچستان ایران را تهدیدی مستقیم برای تمامیت ارضی خود خواهد دید. از خود راندنِ این متحدان برای دنبال کردن یک قمار غیرقابل ‌اجرای تغییر رژیم در ایران، مصداق سیاست خارجی اشتباه خواهد بود.
روسیه و چین مدت‌هاست می‌گویند واشینگتن به دنبال تجزیه‌‌ دشمنان خود است؛ از یوگسلاوی تا عراق. هرگونه فشاری برای تجزیه‌‌ ایران، مهر تأییدی بر بدترین سوءظن‌های آنها خواهد بود و باعث خواهد شد اقدامات سرکوبگرانه‌‌ داخلی خودشان علیه اقلیت‌هایشان را تشدید، و تلاش‌هایشان برای ایجاد یک ائتلاف ضدغربی را تسریع کنند.
هند، کشوری که واشینگتن مشتاقانه آن را یکی از متحدان خود می‌داند، نیز چنین سیاست‌هایی را رد خواهد کرد، زیرا این اقدامات، پروژه‌های راهبردی تجاری و لجستیکی دهلی‌نو، مانند توسعه‌‌ بندر چابهار در ایران (که مسیر دسترسی هند به افغانستان و آسیای مرکزی با دور زدن پاکستان محسوب می‌شود)، را تضعیف می‌کنند.
اگر واشینگتن و حامیان اروپایی‌اش برای تجزیه‌‌ ایران فشار بیاورند، پیامدهای آن در اروپا نیز به‌شدت احساس خواهند شد. بی‌ثبات شدن ایران، بحران پناهندگی‌ای را به‌راه خواهد انداخت که سیل پناهندگان سوری [به مقصد اروپا] در سال ۲۰۱۵ در مقابل آن کوچک به نظر خواهد رسید.
چنین اتفاقی همچنین می‌تواند زمینه‌‌ مساعدی را برای گروه‌های تروریستی فراهم کند؛ از جمله داعش، که یکی از شاخه‌هایش، داعش خراسان، پیشاپیش در ایران فعال بوده و به عنوان نمونه، سال گذشته در کرمان دست به حملات انتحاری زده است. به این موارد، باید شوک‌های اجتناب‌ناپذیر به بازار انرژی، در صورت اقدام ایران به مسدود کردن تنگه‌ هرمز، را نیز اضافه کرد. به این ترتیب، اروپا با فاجعه‌ای خودساخته روبه‌رو خواهد شد.
معماران این رویکرد (جنگ‌طلبان عضو بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و هم‌فکران اروپایی و اسرائیلی آنها) دارند با آتش بازی می‌کنند. تلاش برای تجزیه‌‌ ایران به طور چشمگیری نتیجه‌ معکوس خواهد داد و هرج‌ومرجی را به‌راه خواهد انداخت که به نقاطی بسیار فراتر از مرزهای این کشور سرایت خواهد کرد. غرب باید به‌جای سرگرم شدن به توهم تجزیه‌ ایران، به دنبال تعامل عمل‌گرایانه با این کشور باشد؛ چراکه جایگزین چنین سیاستی احتمالاً یک جنگ ابدی دیگر خواهد بود؛ جنگی که نه آمریکا و نه اروپا از پس هزینه‌های آن برنخواهند آمد.