موریانهها نتوانستند ستونهای انقلاب را فرو ریزند
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
در تابستان 1360 و پس از اعلام جنگ مسلحانه گروهک تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) علیه مردم ایران و انقلاب اسلامیشان، ابتدا ترور سران و افراد تاثیرگذار نظام جمهوری اسلامی (به قول خودشان برای بیآینده کردن نظام) طرح اصلی دشمنان انقلاب برای فروپاشی بود. طرحی که از ابتدای انقلاب در دستور کار گروهکهای ضدانقلاب به خصوص مجاهدین خلق (منافقین) قرار داشت. چنانکه آنها از همان آغاز برای درگیری نهائی با انقلاب و نظام اسلامی، خود را آماده میساختند.
از همین روی در کنار انباشت اسلحههای غارت شده از پادگانها، نفوذ در ارکان نظام را در صدر برنامههای خویش قرار دادند. حزب جمهوری اسلامی که بسیاری از سران نظام عضو آن بودند، شورای امنیت کشور، نخستوزیری، ریاست جمهوری، دادستانی، زندان اوین، ستاد مقابله با کودتا، واحدهای اطلاعاتی و بخش شنود و حتی بخشهای مقابله با نفوذ در برخی نهادها مانند ریاست جمهوری هدف نفوذ قرار گرفت! اغلب نفوذیها با سر و وضع ظاهرالصلاح و رفتار انقلابی و عملکرد حزباللهی بر روحیه خوشبینانه برخی مسئولین تاثیر گذارده و از اعتماد آنها سوءاستفاده کردند.
مسئول برگزاری جلسات و مورد اعتماد حزب
یکی از آن افراد به نام محمدرضا کلاهی با همین هدف در ارتباط با حزب جمهوری اسلامی قرار گرفت. رشد محمدرضا کلاهی درون حزب جمهوری اسلامی بسیار سریع اتفاق افتاد. او مواضع بسیار انقلابی و به اصطلاح دو آتشه حزباللهی میگرفت و از همین روی با جلب اعتماد متولیان اجرائی حزب، مسئول برگزاری و تنظیم کارتهای دعوت به جلسات شد.
بر همین اساس برای جلسه 7 تیرماه 1360 افراد بسیاری را دعوت کرد؛ شماری از وزراء، نمایندگان مجلس و سران حزب جمهوری اسلامی که آیتالله دکتر بهشتی هم جزو آنها بود. گفته میشود کلاهی قبل از ترک جلسه، کیفی را در زیر میز سخنرانی دکتر بهشتی قرار داد و بعد به بهانه خرید بستنی برای زمان استراحت جلسه، از ساختمان خارج شد.
حدود ساعت ۲۱ هفتم تیر در حالی که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود، دو بمب بسیار قوی در دفتر مرکزی حزب منفجر شد که بر اثر شدت انفجار، سقف بتونی یک محوطه به ابعاد ۱۰ در ۱۰ متر برروی حاضران فرو ریخت و منجر به شهادت آیتالله دکتر بهشتی و چندین نفر از وزراء و معاونانشان و همچنین شهادت و جراحت دهها تن از نمایندگان مجلس گردید.
با ترور امام جمعه تهران آغاز شد
روز قبل از فاجعه هفتم تیرماه 1360، جلسه سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر تهران با بمبی منفجر شده بود و امام جمعه تهران و نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع تا آستانه شهادت پیش رفتند، در حالی که همه پزشکان و همراهان ایشان، قطع امید کرده بودند، اما عنایات خاص الهی باعث شد تا وجود ارزشمند آقای خامنهای همچنان مستدام بماند و برای سالهای خطیر آینده انقلاب و نظام حفظ گردد.
بنابر اسناد موجود اگرچه مجری نهائی این عملیات تروریستی اعضای گروهک فرقان بودند اما کسی که در بدو امر ردپای وی در این ماجرا دیده میشد، جواد قدیری، از اعضای قدیمی و مهم منافقین و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش بود. او همزمان با تشکیل ستاد خنثیسازی کودتا، در آنجا مشغول به فعالیت شد و در همان ایام، مأمور دریافت اخبار پایگاه یکم شکاری بود. برخی اسناد حکایت از آن دارند که جواد قدیری عامل انتقال دهنده بمبهای ساخته شده به عوامل اجرائی از قبیل کلاهی و کشمیری بود.
ترور دستهجمعی مسئولین قضائی
فردای 7 تیرماه 1360، یکی دیگر از نفوذیهای منافقین با نام کاظم افجهای این بار در دادستانی انقلاب و زندان اوین با سلاح به جلسه مسئولین قضائی حمله کرد که در نهایت با فداکاری محمد کچویی (رئیس زندان اوین) کار او ناموفق ماند، ولی کچویی به شهادت رسید.
به اذعان نشریه رسمی منافقین، کاظم افجهای از اسفند ماه سال ۱۳۵۸ مأموریت یافت تا برای جاسوسی از مناسبات درونی و مأموریتهای سپاه پاسداران به این تشکیلات نفوذ کند. با ورود کاظم افجهای به جمع پاسداران و آغاز فعالیت در مجموعه زندان اوین، رفته رفته با محمدرضا سعادتی (از اعضای مرکزی منافقین که به جرم جاسوسی برای شوروی زندانی بود) ارتباط برقرار کرد و به عنوان رابط او با تشکیلات و شخص مورد اعتماد سعادتی در جمع زندانبانها مشغول به کار شد.
با وجود این که افجهای از نظر دادستانی انقلاب اسلامی تهران، مهره مشکوک به شمار میرفت و شهید لاجوردی بارها تقاضا کرده بود او از موقعیت خود بر کنار شود، لیکن شهید کچویی که درصدد جذب افجهای بود، اعتماد خود را از نفوذی منافقین سلب نکرد. سرانجام پرونده این عنصر نفوذی سازمان با ترور شهید محمد کچویی و خودکشی افجهای بسته شد.
اما محمود فخارزاده کرمانی از نفوذیهای منافقین در دادستانی کل انقلاب که با سوءاستفاده از اعتماد آیتالله قدوسی به این نهاد انقلابی راه یافته بود، در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ با کار گذاشتن بمبی در زیر اتاق دفتر دادستان کل انقلاب، آیتالله قدوسی را به شهادت رساند. پس از این انفجار تروریستی، فخارزاده کرمانی مانند دیگر نفوذیهای سازمان بلافاصله ناپدید شد.
نفوذ در مهمترین بخشهای اطلاعاتی
یکی از مهمترین نفوذیهای گروهک تروریستی مجاهدین خلق (منافقین)، عباس زریباف بود که به عنوان یکی از دانشجویان پیرو خط امام در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ وارد سفارت آمریکا و در آنجا ماندگار شد. سپس به کمک یکی از دانشجویان پیرو خط امام که در یک واحد اطلاعاتی مشغول بود، به این نهاد راه یافت و در آن واحد به ردههای مهمی رسید. وی در وقایع سال ۶۰ در آزاد کردن کادرهای بالای سازمان نقشآفرینی میکرد.
عباس زریباف از مسئولان برجسته بخش شنود زنده تلفنی همان واحد اطلاعاتی شد که وظیفه اصلیاش، شناسایی خانههای تیمی تروریستهای منافق بود. ولی او قبل از اعلام به واحدهای عملیاتی، به خود خانه تیمی اطلاع میداد تا قبل از رسیدن پاسداران، آنها خانه فوق را تخلیه کرده و بگریزند. زریباف در تابستان سال ۱۳۶۰ در جریان حمله به مقر مرکزی واحد اطلاعات سپاه پاسداران نقش مهمی ایفا کرد.
در میانه سال ۱۳۶۰ واحد اطلاعات سپاه برخی از روابط عباس زریباف را کشف و وی را بازداشت نمود. اما او پس از یک هفته به دلایل نامعلومی موقتاً آزاد شد. زریباف از این فرصت استفاده کرد و از شهریور ۱۳۶۰ به زندگی مخفی روی آورد و در سال ۱۳۶۱ با کمک مهدی افتخاری (با نام مستعار فرمانده فتح الله و مسئول اطلاعات منافقین) که آن زمان در پاکستان مستقر بود، از کشور خارج شد.
عامل بازدارنده ضربات به خانههای تیمی
الماس عوضیار از دیگر نفوذیهای منافقین در دهه 60 هم در یک واحد اطلاعاتی نفوذ کرد و حتی تا مسئولیت ستاد خبری تهران رشد نمود. اهمیت نقش الماس عوضیار در آن بود که در زمان نفوذش، آن واحد اطلاعاتی مهمترین و اصلیترین نهادی بود که با منافقین مقابله اطلاعاتی میکرد. براساس اعترافات الماس عوضیار؛ لو دادن پیشاپیش خانههای تیمی که زیر ضربه قرار میگرفتند به منافقین، اطلاع داشتن از طرح انفجار سپاه و تهیه کروکی کامل ساختمان سپاه تهران و انتقال آن به منافقین از جمله کارهای او بودند.
از شرکت انگلیسی تا شورای امنیت کشور
اما یکی از مهمترین نفوذها توسط مسعود کشمیری انجام گرفت که با بمبگذاری در ساختمان نخستوزیری، باعث گردید محمد علی رجائی و محمد جواد باهنر، رئیسجمهوری و نخستوزیر وقت و همچنین سرهنگ وحید دستجردی (رئیس شهربانی کل کشور) به شهادت برسند.
کشمیری که پیش از پیروزی انقلاب در شرکتی انگلیسی به نام «رایدر هند» و تحت مسئولیت فردی معروف به «مستر نیشام» کار میکرد، پس از پیروزی انقلاب، ناگهان به عضویت کمیته مستقر در اداره دوم ارتش درآمد و پس از سه ماه به دفتر امور انقلاب نخستوزیری معرفی شد و اجازه یافت در نیروهای مسلح، به اسناد به کلی سری دسترسی یابد.
کشمیری تا یک ماه بر همه ساختمان مرکزی ضد اطلاعات نیروی هوائی و قسمت مستشاری آمریکایی (یکی از مهمترین بخشهای رکن 2 مربوط به فعالیتهای جاسوسی مستشاران آمریکایی از شوروی) مسلط بود و تمام کلیدهای این ساختمان را اختیار داشت. درطی این مدت اقدام به انهدام و سرقت اسناد، اسلایدها، فیلمها و حتی دستگاههای رمزکننده پرداخت.
کشمیری در شب 18 تیرماه 1359 در یکی از مهمترین ارکان ستاد خنثیسازی کودتای نقاب در اداره دوم نیروی هوائی حضور داشت و از همین طریق، بنی عامری، طراح و فرمانده نظامی کودتا را فراری داد. پس از آن به نخستوزیری راه یافت و سپس به دفتر اطلاعات و تحقیقات آن انتقال یافت و با تشکیل شورای امنیت کشور در خرداد 1360، به عنوان جانشین دبیر این شورا معرفی گردید و حتی مسئولیت «بخش مقابله با نفوذ» در ریاست جمهوری را برعهده گرفت!
44 سال پیش هم ارکان نظام هدف نفوذیها قرار گرفت
در واقع در تابستان 1360 کلیت ارکان نظام توسط نفوذیهای منافقین هدف قرار گرفتند؛ از دکتر بهشتی تا آیتالله خامنهای و رئیسجمهوری و نخستوزیر و هیئت دولت و نمایندگان مجلس و تا مسئولین قضائی و... ضمن اینکه در 7 مهرماه نیز فرماندهان ارشد نظامی؛ سرلشکر فلاحی (جانشین رئیس ستاد کل ارتش)، سرهنگ موسی نامجوی (وزیر دفاع)، یوسف کلاهدوز (قائممقام فرماندهی کل سپاه پاسداران)، سرهنگ جواد فکوری (مشاور ستاد مشترک) و محمد جهان آرا (فرمانده سپاه خرمشهر) در حادثه سقوط هواپیمای سی 130 به شهادت رسیدند.
دشمن انتظار داشت با توجه به اشغال دهها شهر و هزاران کیلومتر از خاک کشور توسط ارتش صدام، با این ترورها، نظام متزلزل شده و همانگونه که انتظار داشتند، ظرف 3 ماه از هم بپاشد. انتظاری که 44 سال بعد در جنگ 12 روزه اسرائیل و موریانههای نفوذیاش با ایران، پس از طراحی عملیات ترور علیه سران سیاسی و نظامی و قضائی و نخبگان علمی نیز وجود داشت. انتظاری که به خواست خدا مانند 44 سال پیش، محقق نشد.