کد خبر: ۳۱۵۳۰۸
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۱
واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب - حکایت سینماتوگراف 2

شورایی که شبح نبود!

سعید مستغاثی

بخش یکصد و چهل و سه

 

‌در دوره شوراهای پروانه ساخت و پروانه نمایش در دولت سیزدهم، جلسات متعددی به طور جمعی (یعنی با کلیه اعضای شورا) و یا از سوی یک یا دو نفر از اعضا که از سوی شورا مأموریت می‌یافتند، درباره فیلم‌نامه یا فیلم با نویسندگان و سازندگان آثار، برگزار شد. برخلاف مانند دوره‌های پیشین که تنها از سوی دبیرخانه به درخواست‌کننده پروانه ساخت یا پروانه نمایش، ابلاغ می‌گردید که «فیلم‌نامه یا فیلمت رد شده و برو دنبال کارت!» 
‌فیلم‌نامه را بی‌خیال ‌شو! اعتماد را بچسب!!
اولاً برای فیلم‌نامه حتی اگر به طور کامل و بدون اصلاحات و به اتفاق آراء هم مردود می‌شد، باز هم صاحبان آن، حق داشتند حداقل یک بار دیگر متن را اصلاح و به شورا ارائه نمایند و یا درخواست توضیح حضوری برای اعضای شورا در یک جلسه نمایند. که در این دوره، به دفعات این اتفاق افتاد؛ از جمله:
برای مهران مدیری و فیلم‌نامه «ساعت 6 صبح» که این فیلم‌نامه به دلیل ضعف بسیار زیاد و کش‌دادن یک قصه یک خطی، دوبار به اتفاق آراء رد شد اما برخی اعضای شورا اصرار داشتند که «مدیری» بایستی فیلم بسازد و برخی دیگر در مقابل این سخن، تأکید داشتند؛ البته که باید مهران مدیری و بلکه همه فیلم‌سازان با‌سابقه این سینما، فیلم بسازند ولی با یک فیلم‌نامه درست‌و‌درمان که حداقل‌های استاندارد یک فیلم‌نامه را رعایت کرده باشد.
مهران مدیری و علی اوجی شاید اولین افرادی بودند که در روش جدید شورا در نشست با فیلم‌سازان، به جلسه شورا آمده و صحبت کردند و جالب آنکه مدیری اصرار داشت خود فیلم‌نامه را بی‌خیال شوید و به من اعتماد کنید! (یعنی خودش هم می‌دانست که فیلم‌نامه‌اش مملو از اشکال ساختاری است!! حالا درباره این موضوع اعتماد کردن هم سخنی مطلبی خواهیم داشت) 
به هر حال با اصرار دوستان، مجوز فیلم «ساعت 6 صبح» صادر شد اما نشان به آن نشان که فیلمی بدتر از آن فیلم‌نامه اول ساخته شد و یک بار دیگر این قضیه اعتماد با شکست مواجه گردید. فیلم ساخته شده مدت‌ها در شورای نمایش رفت و آمد می‌کرد، حتی هیئت انتخاب جشنواره فجر به دلیل ضعف فیلم، نتوانست آن را برای بخش مسابقه جشنواره انتخاب نماید!! و جالب اینکه رئیس سازمان سینمایی مدام سراغ پروانه نمایش همین فیلم مهران مدیری را می‌گرفت، در حالی که فیلم یاد‌شده به واقع مصداق همان ماده 14 آیین‌نامه نظارت بر نمایش بود که بایستی به دلیل ضعف ساختاری رد می‌شد اما به هر حال با تسامح و تساهل دوستان و مقداری تغییرات در فیلم، در سال 1402 پروانه نمایش گرفت و به اکران عمومی درآمد.
‌باور کنید موضوع ما «بخشش» است!!
همین اتفاق برای سروش صحت و فیلم‌نامه «صبحانه با زرافه‌ها» افتاد و شاید دومین فیلمسازی بود که همراه تهیه‌کننده اولیه‌اش یعنی محمد شایسته به شورا آمد. شایسته از این جهت تهیه‌کننده فیلم صحت شده بود که تصور می‌کرد آن فیلم در صورت اکران خواهد فروخت. اما وقتی متوجه شد که از این خبرها نیست، کنار کشید.
به هر حال فیلم‌نامه سروش صحت نیز در شورا بسیار ضعیف قلمداد و مردود شناخته شد (کپی ناشیانه‌ای از فیلم «خماری» تاد فیلیپس بود) و از همین‌ روی، صحت در جلسه حضوری در شورا درباره فیلم‌نامه‌اش توضیح داد که همه حرفش در این فیلم‌نامه، موضوع «بخشش» بوده است که البته اگر توضیح نمی‌داد، به هیچ‌وجه چنین مفهومی از فیلم‌نامه در نمی‌آمد!! 
به هر حال بازهم اعضای دل‌رحم و مهربان شورا، گفتند که «صحت» باید فیلم بسازد و به او اعتماد کردند و پروانه ساخت را صادر نمودند. فیلم ساخته شد اما همان ضعف فیلم‌نامه را با خود یدک می‌کشید و از قضا مغایر با آنچه صحت توضیح داده بود، اساساً هیچ بخششی در فیلم به چشم نمی‌خورد!
پس از آن، افراد بسیاری از فیلم‌سازان و نویسندگان و تهیه‌کنندگان به شوراهای پروانه ساخت و پروانه نمایش آمدند و با کل شورا یا افرادی از آن، جلسه حضوری داشتند. شخصاً با سازندگان «کوکتل‌مولوتف»، همچنین برای فیلم‌نامه‌ای به نام «هیولا را بکش» درباره بازی ایران و اسرائیل و گروگان‌گیری آنها که بعداً با نام 1968 در جشنواره چهل‌و‌سوم فیلم فجر به نمایش درآمد، برای فیلم‌نامه‌ای به نام «چگوارا بازی» با علی ملاقلی‌پور درباره منافقین و گروه‌های چپ، برای فیلم‌نامه‌ای درباره خلبان خلیلی که بیشترین پرواز یکسره را در دوران دفاع مقدس یا بعد از آن را داشت با برادران بهمنی، با سعید روستایی و سید جمال ساداتیان برای فیلم‌نامه «زن و بچه»، با علیرضا معتمدی برای فیلم‌نامه «دختر پری‌خانوم» و با تهیه‌کننده فیلم «چرا ‌گریه نمی‌کنی؟» و با خانم شریفی و تهیه‌کننده فیلم «در مدت معلوم 2» و برای فیلم‌نامه «پنجه عقاب» با کاظم راست‌گفتار و برای «پل کالج» با احسان ظلی‌پور و برای فیلم‌نامه «یاقوت» با اسماعیل میهن‌دوست و برای فیلم‌نامه‌های «یاماها» و «سلام بر آزادی» با تهیه‌کننده آنها بهرام رادان و نویسندگانش... جلسات متعدد داشتم و بحث‌های مفصل انجام دادیم.
خیال‌پردازی‌های آبکی برای روایت تاریخ!
برای فیلم‌نامه «هیولا را بکش» یا «1968» با عوامل فیلم جلسه‌ای داشتم تا اصلاحات مورد نظر شورای پروانه ساخت را برایشان توضیح دهم. اصلاحاتی که بیشتر غلط‌های تاریخی بود، مثلاً: 
در ابتدای فیلم‌نامه که به سال 1343 ارجاع می‌داد، شخصیت‌های اصلی داستان، از امام در نجف فتوای مبارزه مسلحانه می‌گرفتند! برای آنها توضیح دادم که اولاً در سال 1343 امام (رحمه‌الله علیه) در نجف نبوده و در ترکیه تبعید بودند و ثانیاً، ایشان هرگز با مبارزه مسلحانه موافقتی نداشته و هیچ‌گاه چنان فتوایی صادر نکردند.
کلیت فیلم‌نامه 1968 درباره گروگان‌گیری ورزشکاران اسرائیلی (که در اردیبهشت سال 1347 برای برگزاری فینال جام ملت‌های آسیا به ایران آمدند) توسط یک گروه مبارز پیرو امام بود. آنچه هرگز در آن تاریخ و یا در دیگر مقاطع تاریخی این سرزمین اتفاق نیفتاد. بعلاوه خیال‌پردازی‌های دیگر مانند این‌که یک گروه مسلح به فرماندهی محمد بروجردی، رستوران هتل اینترکنتیننتال تهران به عنوان محل اقامت مستشاران آمریکایی را در همان سال منفجر می‌کرد و...
برایشان توضیح دادم که اولاً در آن سال‌ها هتل اینترکنتیننتال وجود نداشت و هتل مذکور برای جشن‌های منحوس شاهنشاهی ساخته شد. ثانیاً، محمد بروجردی در سالی که این قصه روایت می‌شود، تنها 9 سال داشت. ثالثاً، گروه وابسته به او یعنی گروه توحیدی صف، رستوران خوانسالار (و نه هتل اینترکنتیننتال) به‌ عنوان محل تجمع مستشاران آمریکایی را در سال 1357 منفجر کرد و البته نه در سال 1347! 
و از همه اینها گذشته چه نیازی به بافتن این دروغ‌ها وجود دارد، در حالی ‌که فرازونشیب‌های انقلاب، آنقدر دراماتیک و سینمایی بوده که احتیاجی به این حجم خیال‌پردازی نیست. 
فیلم‌نامه‌نویس جوان 1968 در آن جلسه خیلی با احساسات گفت: برای درام باید صحنه‌های جذاب خلق کرد، وگرنه آن‌گونه که می‌گویید (منظورش حرف‌های بنده بود) فیلم جذابی خلق نمی‌شود و تأکید داشت که این موضوع در تاریخ سینما هم بسیار اتفاق افتاده است.
تاریخ بخوانیم و فیلم ببینیم
تا سخن از تاریخ سینما به میان آورد، برایش فیلم‌های واقع‌گرایانه جذاب را ردیف کردم مانند «لینکلن»، «سلما»، «تام ادیسون جوان»، «طولانی‌ترین روز» و... و توضیح دادم که اتفاقاً حضور تیم اسرائیل در ایران، باعث حوادث بسیار جالب و دراماتیکی شد.
مثلاً این‌که گروه عزت شاهی و شهید لاجوردی و... در تمام طول آن بازی‌ها، شروع به پخش شعار و تراکت و اعلامیه علیه اسرائیل در میان تماشاگران ورزشگاه امجدیه کردند تا روز بازی ایران و اسرائیل که با برد ایران، تظاهرات بزرگی در خیابان‌ها به‌راه ‌افتاد که در تمام طول خیابان روزولت (شهید مفتح امروز) تا شاه‌رضا (خیابان انقلاب اسلامی) و میدان فردوسی و تا سر خیابان ویلا (استاد نجات‌اللهی) ادامه ‌یافت و درنهایت به تخریب دفتر هواپیمایی اسرائیل (ال‌ عال) انجامید و از همین روی آن گروه در اسناد ساواک به گروه «ال عال» معروف شدند. 
برایش از مبارزات مردمی در آن سال‌ها علیه اسرائیل گفتم مثل تحریم کالاهای اسرائیلی و تجمعات در مساجد و مراسم مذهبی برای افشای صهیونیست‌ها و افتتاح حساب توسط استاد مطهری و علامه ‌طباطبایی در جهت کمک به فلسطینی‌ها و فتوای امام برای کمک مالی از سهم امام به مردم فلسطین و... 
به ‌هر‌ حال او قانع نشد و علی‌رغم تعهدی که دادند، اصلاحات پیشنهادی شورای پروانه ساخت را در فیلم‌شان لحاظ نکردند و طرفه آنکه فیلم‌شان به‌گونه‌ای از آب درآمد که گویی مبارزه با اسرائیل سرانجامی ندارد و کلاً همه‌چیز با شکست روبه‌رو می‌شود. در فیلم نه گروگانی گرفته شد، نه آن شخصیت اصلی آزاد گردید و نه عملیات موفقی طراحی شد، بلکه قهرمانان قصه هم در پایان از دست رفتند!
و فراتر از همه اینها نه توانستند جذابیتی به‌ وجود آورند و نه حادثه و درامی شکل دهند. افراد حتی در سطح تیپ‌های نخ‌نماشده هم شکل نگرفتند، چنانکه با بازی‌ها باسمه‌ای و دیالوگ‌های آبکی سعی می‌کردند با دگنک هم که شده حرف‌شان را به تماشاگر القا کنند. ای‌ کاش سازندگان «1968»، فیلم «5 سپتامبر» ساخته «تیم فلباوم» که سال گذشته نامزد دریافت جایزه اسکار بود را می‌دیدند، تا دریابند چگونه درام پُرتعلیق و پُرکشش در یک استودیوی تلویزیونی و با گروهی خبرنگار و تکنیسین و مجری و سردبیر و... خلق می‌شود.