جنگ و جنگافروزی از نگاه قرآن
فرزاد معتمدی
در جوامع بشری رفتارهای ضدهنجاری بسیاری ظهور و بروز میکند که بسیاری از آنها ریشه در هواهای نفسانی و روحیه تجاوزطلبی و طغیانگری و زیادهخواهی بشر دارد. یکی از این رفتارهای ضدهنجاری که خونین و زیانبار است، جنگ است که از خشونتهای عادی بیرون رفته و حتی از رفتارهای حیوانات و جانوران وحشی نیز فراتر میرود.
جنگ زشتترین و پلیدترین و زیانبارترین رفتار بشر است که نمیتوان آن را در غیر بشر سراغ گرفت. قرآن به عنوان کتاب راهنمای بشر به سوی خیر و سعادت در دنیا و آخرت، بشدت با جنگ مخالفت میورزد و آن را در ردیف رفتارهای ضداخلاقی، ضدهنجاری، گناه و جرم دستهبندی میکند و عذابهای سخت و شدیدی برای عاملین و مجریان آن بیان میدارد.
نویسنده در این مطلب درباره خاستگاه و بسترهای ایجادی جنگ از نگاه قرآن سخن گفته و توضیح داده که چرا قرآن و اسلام به جنگ به عنوان بدترین و زشتترین رفتار انسانی مینگرد.
***
جنگ و جهاد در اسلام
جنگ یکی از شیوهها و رفتارهای اجتماعی تجاوزگران به حقوق انسان است تا به این روش تسلط خود را بر گروهها وجوامع بشری تحمیل کرده و اهداف استعماری و استثماری خویش را تحقق بخشند.
از اینرو بنیاد و خاستگاه جنگ را باید در روش ضدهنجاری بشر و روحیه تجاوزگری و طغیان جستوجو کرد. بنابراین نمیتوان هرگز جنگ را امری مثبت و سازنده تلقی کرد، مگر آنکه مقابله با تجاوزگری را نیز تحت عنوان جنگ دستهبندی کرد و هر نوع مبارزه دوسویه برای تسلط و چیرگی برطرف مقابل را جنگ دانست.
به نظر میرسد که اصل مقابله هرچند که از نظر شکلی و ساختاری و در بسیاری از جهات دیگر، با جنگ همانند و یکسان است ولی نمیتوان این عنوان را برای هر دو شکل مبارزه پذیرفت مگر آنکه جنگ را به معنای درگیری خشونتآمیز و تخریبی میان دو نفر یا دو گروه یا دو کشور یا کشورها و جوامع، بیتوجه به انگیزهها و اهداف و علل آن تعریف کرد. در این صورت میتوان گفت که جنگ امری خنثی است و نمیتوان برای آن تحلیل ارزشی ارائه کرد.
اما اسلام نگاه دیگری به مسئله دارد. به این معنا که در ارزیابی، سنجش و تحلیل امور، به اهداف و انگیزهها توجه ویژهای دارد. از اینرو نفس قدرت و خشونت یا جنگ را مورد توجه قرار نمیدهد، بلکه در تحلیلها و تبیینها میکوشد تا با توجه به علل و انگیزهها و اهداف اقدام کند. لذا حتی نامهای خاص برای رفتارهای به نظر همسان و یکسان تعیین میکند.
به عنوان نمونه رفتارهای جنسی را زناشویی و یا زنا مینامد و یا درگیریهای خشونتآمیز و خونین میان بشر را جهاد و جنگ مینامد و براساس اهداف، انگیزهها، علل و اموری دیگر به تحلیل و تبیین و ارزیابی میپردازد.
اینگونه است که هرگونه درگیری خشونتآمیز و خونینی که در مسیر خدا و راه راست باشد به عنوان جهاد و امری ارزشی و ستودنی تلقی کرده و مردم را حتی بدان تشویق میکند، اما هرگونه خشونتی که در مسیر غیر خدا باشد، آن را به عنوان ضدهنجاری دستهبندی کرده و نهتنها سرزنش کرده بلکه تهدید به عذابهای سخت در دنیا و آخرت و دوری از خدا میکند.
از آنجا که هر رفتار هنجاری و خواسته انسانی با خاستگاه عقل و عقلا و شریعت، به عنوان مسیر الهی معرفی میشود، دفاع و مقابله، از حقوق انسانی و به عنوان جهاد و امری ارزشی و مثبت، ستودنی محسوب میگردد و رفتارهای خشونتآمیز با خاستگاه ضدعقلی و عقلایی و شرعی به عنوان امری مذموم و ناپسند شمرده میشود و مردم باید از آن پرهیز کنند.
جهاد در کاربردهای فرهنگ قرآن هرچند که ممکن است به ظاهر خشونت ابتدائی باشد و آغازگر آن مؤمنان باشند، ولی بیگمان با توجه به زمینههای ایجادی آن نمیتوان آن را ابتدائی دانست بلکه در باطن و در حقیقت همه اقسام جهاد را باید جهاد دفاعی نامید؛ زیرا جهاد به معنای جنگی است که برای خدا و در مسیر فراهمآوری بسترهای مناسب برای رشد و تعالی همگانی بشر و مبارزه با انواع تجاوزگریهای وی میباشد.
جهاد زمانی رخ میدهد که گروهها و یا جامعهای بخواهد با مقاومت در برابر اصول عقلانی رفتارهای ضداخلاقی و هنجاری را حفظ کرده و یا تقویت کند و به جوامع دیگر گسترش دهد. از آنجا که گروه و یا جوامع کافر، نسبت به قوانین الهی و سنتهای تکوینی و تشریعی خداوند بیتفاوت و یا مخالف هستند، روحیه تجاوزطلبی و افساد دارند. همین روحیه است که به آنان اجازه نمیدهد تا در مسیر اصول عقلانی گام بردارند و به تعبیر قرآنی انسانهای به دور از تقوا شوند.
تقوا به معنای بازداشتن نفس و جامعه از هرگونه پلشتی و پلیدی است که عقل و عُقلا از آن بازمیدارند. این نخستین مرتبه از مراتب تقواست ولی جوامع کافر در بسیاری از موارد از این مرتبه به دور میباشند.
از اینجاست که پلشتیها و پلیدیها جوامع را به سوی ظلم، استضعاف، استثمار و بهرهکشی، فساد و فحشاء، فجور و افساد و مانند آن سوق میدهد و فرصتهای برابر برای دستیابی به کمال از طریق عمل به اصول اخلاقی و هنجاری را از بسیاری از انسانها میگیرد.
در این صورت اگر دستور جهاد صادر شود، در حقیقت نمیتوان آن را به عنوان جهاد ابتدائی تعبیر کرد، بلکه باید آن را عملی در دفاع از انسانهایی دانست که گرفتار تجاوزهای گروه دیگری هستند. اما جنگ همواره ریشه وخاستگاه ضدعقلانی دارد و زمینههای ایجادی آن، روحیه شیطانی و شهوانی انسان است. این مطلبی است که قرآن در آیات بسیاری در تبیین و تحلیل جنگ بیان میکند. برای آشنایی با دیدگاه قرآن در این زمینه برخی از آیات که به این مسئله پرداخته شده مورد توجه قرار میگیرد.
زمینههای جنگ
خداوند در آیه 9 سوره حجرات ریشه اصلی جنگهای خونین بشر را وجود روحیه بغی، تجاوزطلبی، عبور از دایره قسط و عدالت به سوی بیعدالتی و بیداد معرفی میکند. به این معنا که انسانها به سبب آنکه دارای شهوت و هواهای نفسانی هستند تحت تأثیر این عامل درونی و وسوسههای شیطانی به عنوان عامل بیرونی، به آنچه در اختیار دارند بسنده نمیکنند و میکوشند تا با تجاوز به حقوق طبیعی (عقلانی) و شرعی انسانهای دیگر، به زیادهخواهیهای نفس اماره و سرکش پاسخ دهند. اینگونه است که با تجاوز به مال و عرض دیگری میکوشند تا به زیادهخواهیهای خود پاسخ دهند و با در بند کردن دیگر انسانها آنان را به بردگی کشند و از تواناییها و قدرت و امکانات آنان برای خواستههای بیپایان خویش بهره گیرند.
بسیاری از کسانی که به تجاوز و بیداد میاندیشند و در این مسیر گام برمیدارند، انسانهای کافری هستند که ایمانی به خدا و روز رستاخیز و آموزههای هدایتی دین ندارند و قوانین و حقوق بشر را زیر پا میگذارند. آنان همه هستی و مقصد را دنیا میدانند و رستگاری و خوشبختی را در دنیا و پاسخگویی به نیازهای مادی میدانند.
از اینرو برای تأمین آسایش و آرامش خویش میکوشند تا ثروت و سرمایه بیتری بیندوزند و همه امکانات مادی را فراهم آورند.
انسانهای کافر به سبب آنکه آخرت و سعادت اخروی را نمیپذیرند، گرایش به دنیا داشته و آن را نهتنها اصالت میبخشند بلکه آخرت را توهم و وعده کودکانهای بیش نمیدانند. لذا دنیاطلبی و گردآوری سرمایه و ثروت مادی به مهمترین هدف و اصلیترین خواسته آنان تبدیل میشود و در جمعآوری، اندوختن مال و ثروت و تکاثر و زیادهخواهی آن کوتاه نمیآیند و دنیا مهمترین هم و غم آنان میشود.
از آنجا که دستیابی به مال و ثروت دنیایی پایانی ندارد و هرگز دنیا طلب سیر نمیشود، میبایست برای ارضای این روحیه زیادهخواهی و دنیاطلبی، به مقابله و مبارزه با انسانهای دیگری بپردازد که آنان نیز در اندیشه گردآوری ثروت و سرمایه هستند.
اندیشه ثروتاندوزی، دو فرد و یا دو گروه و یا دو جامعه را در برابر هم قرار میدهد و جنگهای خونین به راه میافتد. (نساء آیه 94) حتی اگر انسانها در ظاهر باهم به سبب برخی از امور مانند قدرت برابر و عدم امکان غلبه و چیرگی در شرایطی دست از جنگ برمیدارند و صلح و آشتی میکنند، ولی بسبب آنکه دنیا برای آنان اصالت دارد، قوانین بازدارندهای را که خودشان آن را ایجاد و وضع کردهاند در صورت امکان نادیده میگیرند و با دور زدن و یا زیر پا گذاشتن آن میکوشند تا بر طرف دیگر چیره شوند. اینگونه است که جنگهای روانی و توطئهها و خیانتها شکل میگیرد، زیرا هرکسی در اندیشه آن است که بر دیگری چیره شود و برای آگاهی از وضعیت دشمن و طرف دیگر لازم است تا از روش آزمون و خطا دریابد که آیا فرصت و زمینه تسلط و چیرگی وجود دارد یا نه؟
نقش شایعات و جنگ روانی در چیرگی بر دیگران
جنگ روانی یکی از روشهای شناخته شده در این عرصه است. البته این جنگ که از آن به جنگ نرم نیز یاد میشود بر عناصری چون شایعهسازی و شایعهپراکنی و از میان بردن روحیه دشمن و شناسایی نقاط ضعف روحی و مانند آن استوار است.
پخش شایعات و اخبار دروغین و بیاساس و از میان بردن روحیه دشمن، به طرف این امکان را میدهد تا در فرصت مناسب ضربه کاری خویش را وارد سازد و تسلط خود را بر انسانهای دیگر و منابع و ثروت آنان عملی کند.
از آنجا که گاه جنگ روانی خود به تنهائی ملت و جامعه را به نابودی میکشاند و زمینه تسلط آسان و بیرنج دشمن را فراهم میآورد، خداوند از مؤمنان میخواهد که همواره هوشیار باشند و تحت تأثیر شایعات عمل نکنند و رفتارهای خویش را براساس آن تنظیم نکنند.
از اینرو فرمان میدهد تا خاستگاه شایعات را ردگیری کرده و منشأ آن را به دست آورند (حجرات آیه 6) و حتی پس از آگاهی از کموکیف آن تا زمانی که با رهبری جامعه در میان ننهادهاند هیچ اقدامی نکنند. دشمن از طریق شایعات و جنگ روانی است که میتواند در انسجام و وحدت جوامع خلل وارد سازد و موجب دو دستگی و اختلاف در میان آنها شود. (آل عمران آیه 103) از اینرو قرآن از مؤمنان میخواهد تا با بهرهگیری از اصولی چون قانون، رهبری، دین و هدف یگانه، هرگونه اختلاف پدید آمده را حلوفصل کنند و رهبری را فصلالخطاب خود قرار دهند.
خداوند در آیه فوق اموری چون قانون و رهبری را فصلالخطاب معرفی میکند و ازمؤمنان میخواهد تا در صورت هرگونه اختلافی به این دو منبع رجوع کنند که ریسمان محکم خداوندی است و ایشان را از هرگونه آسیب و دو دستگی حفظ میکند و اجازه نمیدهد تا جامعه از هم فرو بپاشد و زمینه برای تجاوز دشمن فراهم آید.
از آیه 56 سوره انعام میتوان این معنا را به دست آورد که جنگ داخلی ریشه در اموری چون جنگ روانی دشمن و اختلافات جزئی میان مسلمانان دارد که فرصت را برای تجاوز دشمن فراهم میکند.
برخی از اختلافات در برداشتها و روشها و سلایق و حتی برخی از اختلافات در امور دینی موجب میشود تا گروهی نسبت به گروه دیگر بدگویی پیشه کنند و سخنان درشت و ناسزا بر زبان آورند. همین امور ریز و درشت در جامعه موجب میشود تا مردمان دو دسته شوند و هر یک در برابر گروه دیگر اسلحه به دست گیرد و خون و خونریزی کند. بسیاری از جنگهای مذهبی در میان مسلمانان به سبب همین اختلافات کوچک پدید آمده و خونهای بسیاری ریخته شده و امکانات و ظرفیتها و توانمندیهای جامعه به هدر رفته و در نهایت دشمن اسلام و مسلمانان بر آنان غلبه یافتهاند.
تاریخ ملتهای اسلامی از این وقایع و جنگهای داخلی پر است و نیازی نیست تا از هزارها حتی یکی گفته شود، زیرا ما هرروزه خود شاهد بسیاری از این جنگها در کشورهای اسلامی و حتی در میان یک کشور و یک شهر
هستیم.
امام باقر(ع) در سخنی جمله «او یلبسکم شیعا» را به اختلاف در دین و بدگویی افراد درباره یکدیگر و «ویذیق بعضکم باس بعض» را به کشتن یکدیگر تفسیر کرده است (نورالثقلین، ج 1، ص 724) تا به مؤمنان و مسلمانان بفهماند که چگونه اختلافات میان مسلمانان و بدگویی افراد نسبت به یکدیگر میتواند باعث چند دستگی در جامعه و جنگ و خونریزی شود و مردمان و دین را تهدید به نابودی کند.
البته اختلاف عقیده همانگونه که در میان مسلمانان و افراد و پیروان یک دین و مذهب میتواند عامل دو دستگی و جنگ و خونریزی شود، در میان پیروان دو دین و شریعت نیز میتواند پدید آید.
اصولاً تمامی جنگهای میان پیامبران با کافران با آنکه از مردم و قوم خود آنان بودهاند به سبب تفاوت عقاید پدید آمده است.
کافران به سبب آنکه بر کفر خویش پافشاری میکردند و عقاید پیامبران را مخالف خواستهها و اهداف دنیا طلبی و تجاوزگری خویش مییافتند به جنگ و مقابله با پیامبران و پیروان آنان میپرداختند؛ زیرا پیامبران با روشنگریهای خویش مطالبات و خواستههای تودههای مردم را افزایش میدادند و آنان را به گرفتن حق و حقوق خویش ترغیب میکردند و حق قیام بر ضداشراف و طبقه مرفه و مترف را برای تودههای مردم ثابت میدانستند.
اینگونه بود که میان دو دسته پیروان ایمان و کفر جنگهای خونینی در میگرفت و مترفان و اشراف برای سرکوب مطالبات مردمی به کشتار و جنگ مؤمنان میشتافتند.
آیاتی چون آیه 253 سوره بقره و نیز 39 و 40 سوره حج به این مسئله توجه میدهد که یکی از علل جنگ و زمینههای درگیری و نبرد میان مؤمنان وکافران همین تضاد و اختلاف عقاید آنان بوده که تأثیرات شگرفی در عدالت خواهی تودههای جوامع بشری بهجا میگذاشت و اشراف و سرمایهداران متجاوز را در تنگنای فشارهای افکار عمومی و تودهها قرار میداد.
از اینجا میتوان به این نکته رسید که علت شعلهور شدن آتش نزاع و جنگها در یک جامعه و حتی در یک قوم و قبیله مسئله اختلافات اجتماعی است؛ زیرا اختلافات طبقاتی و تباهی حقوق از سوی برخی از افراد و طبقات جامعه از سویی و آشنایی مردم با حقوق خود موجب میشود تا جنگ میان طبقات و افراد یک جامعه پدید آید. در جوامع امروزی هرچند که تلاش بر آن است تا مطالبات از راههای قانونی و وضع قوانین انجام پذیرد ولی باز در بسیاری از جوامع میتوان رگههای درگیریهای خشونتآمیزی را دید که برخاسته از همین اختلافات اجتماعی است. گروههای جوانان در همه کشورها وجود دارند که به سبب تفاوت طبقاتی و تبعیضهای اجتماعی به قتل و غارت میپردازند و از شیوه جنگهای نامتعارف و قتلها و خونریزیهای مافیایی و مانند آن بهره میگیرند. در جوامعی چون مکزیک و برزیل و مانند آن این گروههای جوانان هستند که بیشترین ناامنی و قتلها را مرتکب میشوند.
خداوند در آیه 103 سوره آلعمران به این مسئله به عنوان یک تضاد اجتماعی توجه میدهد و از مردمان میخواهد تا با بهرهگیری از قانون الهی و رهبری درست، خود را از وضعیت نابهنجار بیرون آورند و در مسیر قانون، کاری کنند تا هرگونه اختلافات طبقاتی و اجتماعی از میان برود و همگان به شکل برادرانه در کنار هم زیست کنند و امکانات و فرصتها را میان افراد جامعه خویش تقسیم کنند تا آتش فتنهها خاموش شود.
دشمنیهای پیشین، آتش فتنهای است که در زیر خاکستری از مسائل و مشکلات کنونی خوابیده است.
بنابراین تنها با هوشیاری و تأمین حقوق همگانی از طریق قانون و رهبری درست است که میتوان دشمنیهای خاموش را هوشیارانه محدود کرد و اجازه شعلهور شدن بدان نداد.
بیگمان دشمن کافر به سبب کینه و دشمنی قدیمی همواره در کمین مؤمنان است تا با شعلهور کردن آتشهای زیر خاکستر اختلافات جزئی، آن را به شعلههای خشم و خون تبدیل کند. از اینرو خداوند در آیه 101 سوره نساء از کمین نشستن دشمنان کافر سخن میگوید که منتظر فرصت هستند تا به مؤمنان و جامعه ایمانی ضربه بزنند و تنها با هوشیاری مؤمنان است که میتوان از چنین تجاوزها و جنگهایی جلوگیری کرد.
اگر در این آیه سخن از هوشیاری هنگام بر پایی نماز است، تنها به عنوان یک نمونه به آن توجه داده است، زیرا مؤمنان هنگام عبادت تنها در اندیشه آخرت و خدا هستند و از دنیا بیخبر میشوند. لذا به مؤمنان هشدار میدهد که حتی در هنگام عبادتهایی چون نماز میبایست هوشیار و بیدار باشند و اجازه ندهند تا دشمن از فرصت بهره گیرد و ناغافل به آنان حملهور شود.
اینها برخی از زمینههای مهم و اساسی برای جنگافروزی دشمنان است که جامعه ایمانی باید نسبت به آن هوشیار باشد و در مسیر مقابله با آن گام بردارد.