اولین پروپاگاندای شیطانپرستان
مسیح عرفان
فیلم «بچه رزماری» به عنوان یکی از مهمترین فیلمهای ژانر وحشت، میخواهد شیطانپرستان را بسیار قدرتمند جلوه دهد و به دروغ مدعی میشود در آمریکا افراد زیادی به عضویت این فرقه درآمدهاند. در پایان نیز با ترساندن مخاطب از قدرت شیطانپرستان، شخصیت اصلی فیلم را به کیش شیطانگرایان درآورده، به عنوان یک پروپاگاندا، اعمال زشت شیطانپرستان را به یک دورهمی خانوادگی تقلیل میدهد.
فیلم «بچه رزماری» در سال ۱۹۶۸ منتشر شد و از اولین آثار شاخص ژانر وحشت است. ژانرهای بچه رزماری شامل درام، ماورائی سیاه، معمّایی و هراس است.این فیلم با بودجه سه میلیون دلاری با اقتباس از کتابی به همین نام ساخته شد و توانست سیوسه میلیون دلار بفروشد.
بچه رزماری را رومَن پُلانسکی ساخت که بعضی سلاخی شدن همسرش شارُن تِیت توسط خانواده مانسون (از شیطانپرستان مشهور) را به دلیل انتشار فیلم بچه رزماری میدانند. زیرا در این فیلم از فرقههای شیطانپرستی در آمریکا پردهبرداری شد.
اینکه واقعاً چه اتفاقی افتاده است و پشتصحنه چه بوده است، ما اطلاع دقیقی نداریم. از طرفی فیلم ارزش هنری خاصّی هم ندارد و پولانسکی خصوصاً در تدوین و قاب بستن ایرادهای جدّی دارد. اما «بچه رزماری» به عنوان اولین اثر مشهوری که به شیطانپرستی پرداخته است قابل توجه است؛ خصوصاً اینکه رومن پولانسکی این خط مضامین شیطانگرایانه را در بعضی آثار دیگرش مثل دروازه نهم هم ادامه داد. همچنین بچه رزماری مایه اقتباس آثار متعدد پس از خود شد.
در ادامه با تحلیل دقیق فیلم بچه رزماری میبینیم که آیا این اثر مشت شیطانپرستان را برای مردم باز کرده است یا در خدمت ترویج شیطانپرستی بوده است.
ورود به آپارتمان
سکانسهای متعددی از «بچه رزماری» حول محور معرّفی خانه جدید رزماری و همسرش است. همسر رزماری بازیگر نهچندان مشهور تلویزیون است و جدیداً به خانهای جدید نقل مکان کردهاند. آپارتمان جدید بزرگ است و رزماری هم ذوق دارد که همسرش توانسته خانهای بزرگ را برایش تهیّه کند. در حین بازدید از خانه، رزماری در بخشی از خانه میبیند که یک کمد سر جایش قرار ندارد و مطمئناً برای مخفی کردنِ چیزی، کمد جابهجا شده است. از اینجا باید در ذهن ما کاشته شود که در این خانه خبری است، فیلمساز هم با نمایی دور از کمد و کمی مکث بر روی آن، به مخاطب میفهماند که در اینجا امر رازآلودی بوده است.
رزماری در گفتوگو با یکی از دوستان خانوادگیشان، متوجّه میشود که چهرههای مشهوری مثل شاهزادههای دوران ویکتوریا در این ساختمان رفتوآمد داشتند و کارهای شیطانی مثل انسانخواری انجام میدادند. همچنین شخصی به نام آدریان مارکاتو نیز در این مکان تمرین جادوگری میکرده است. مارکاتو مدعی بوده است که میتوانسته شیطان را احضار کند، به همین دلیل مردم او را میکشند.
بنابراین در ذهن مخاطب کاشته میشود که در این ساختمان خبرهایی بوده و طبیعتاً رزماری و گای (شوهرش) باید بترسند. اما رزماری توجّه خاصّی نمیکند و از این حرفها به سادگی میگذرد! این سکانسها باعث میشود رزماری در دید ما شخصیّتی کودن به نظر برسد. این در حالی است که در کتاب، رزماری و همسرش به دلیل خوشحالی زیاد به این شایعات توجّه نمیکنند و نه اینکه رزماری از بهره هوشی پایینی برخوردار است.
رزماری با همسایهها آشنا میشود و شوهرش هم دائم به خانه آنها میرود و رزماری از این مسئله ناراضی است.
همسایهها هم به رزماری یک گردنبند میدهند که گیاهی خاصّ در آن قرار دارد و بعداً میفهمیم این یکی از طلسمهای شیطانپرستان است. اما در هیچ جای اثر مشخّص نمیشود این گردنبند دقیقاً چه کارکردی دارد و همین باعث میشود تأکیدات متعدد فیلم بچه رزماری بر این گردنبند بیمعنی باشد.
همچنین در سکانسهای متعدّدی شاهد مهمانی رفتن رزماری یا شوهرش هستیم، اما چون هیچ شاهدی بر شیطانپرست بودنِ آنها ندیدهایم، هیچ تعلیقی برای ما ایجاد نمیشود. از طرفی چون رزماری دیالوگهای اول فیلم را هم جدّی نگرفت و دنبال نکرد، این حدس که این افراد هم بعد از چند دهه، در حالپرستش شیطان در این آپارتمان هستند به ذهن مخاطب نمیآید. به همین علت بخشهای زیادی از این سکانسها کاملا بلااستفاده قرار گرفته و جذابیت خاصّی برای مخاطبین ندارد.
همچنین سکانسهای زیادی که از زندگی عادی همسایهها وجود دارد باعث میشود در ذهن مخاطب شیطانپرستان انسانهای عادی به نظر برسند. یعنی پولانسکی با نوع روایتش از کتاب، متأسفانه بیش از حد این همسایهها را افرادی معمولی جلوه داده است که در سکانس پایانی اثر هم دقیقاً همین رویکرد را میبینیم. بنابراین شیطانپرستی و فرقههای خوفناکِ شیطانپرستان به چند پیر مرد و پیر زن فضول تقلیل پیدا میکند. توجّه کنیم که این فیلم حدود شصت سال پیش منتشر شده است و عادی جلوه دادن زندگی شیطانپرستان در بیشتر سکانسهای فیلم، خصوصا برای مخاطب در آن زمان بسیار تابوشکنانه بوده است.
رزماری کمکم با همسایهها انس میگیرد و البته از فضولی آنها و دورهمیهای متعدّدی که همسرش با آنها دارد ناراضی است. تا وقتی که همسرش به رزماری میگوید که باید بچهدار شوند.
بچه رزماری
رزماری با حیلههای همسایهها و همسرش، بیهوش میشود و بعداً میفهمیم که رزماری بچه شیطان را حمل میکند. بنابراین از این سکانس به بعد، به حقیقتِ پشتپرده این آپارتمان پی میبریم. هدف این است که فرزند شیطان متولّد شود و تمام همسایهها نیز شیطانپرست هستند. مراسمات شیطانی نیز به صورت مبهم در فیلم نشان داده میشود. اما مهمتر از این مسائل خود رزماری است که کمکم بعد از گذشتن حدود نیمی از فیلم، تازه متوجّه میشود خبرهایی هست، خوراکیهای خاصّی که به او میدهند و دکتری که او را ویزیت میکند، مشکوک است. به همین دلیل رزماری به پزشک دیگری مراجعه میکند و با توجّه به کتابهایی که پیدا کرده است مدّعی میشود آن پزشک و دیگران شیطانپرست هستند.
در طول اثر بارها بر روی چند کتاب پیرامون شیطانپرستی تأکید میشود و چندین نمای نزدیک از متن این کتابها را میبینیم. این سکانسها هدفی جز تأیید گسترش شیطانپرستی در آمریکا ندارد و فیلمساز با نشان دادن کتابها در ذهن مخاطب میکارد که ادّعاهایش مستند و علمی است.
رزماری به یک دکترِ جدید حرفهایش را میزند، اما آن دکترِ شیطانپرست آنقدر نفوذ دارد که این دکتر جدید نیز به او گزارش میدهد و رزماری را به خانهاش (همان آپارتمان کذایی) و پیش شیطانپرستان بازمیگردانند. جالب توجّه است که از اول تا پایان فیلم، همسایهها و دیگر شیطانپرستان هیچ صدمهای به رزماری نمیزنند. زمانی که رزماری فرزند شیطان را حمل میکند، طبیعی است که برای حفظ جان بچّه به او برسند.
اما وقتی وضع حمل میکند هم رزماری را با آغوش باز میپذیرند! این سیر فیلمنامه و کنشهای مهربانانه همسایههای شیطانپرست در ذهن مخاطب جا میگیرد و طبیعتاً مخاطب فکر میکند اگر جزو شیطانپرستها باشد با او کاری نخواهند داشت و اتّفاقاً به او رسیدگی هم میکنند! این مضامین کاملاً در تأیید شیطانپرستی و ترویج آن است.
از طرفی وقتی میبینیم آن پزشک هم به پزشکِ شیطانپرست گزارش میدهد و از آن طرف تنها آشنای رزماری نیز که به حقیقت کثیف این آپارتمان پی برده بود، کشته میشود، فکر میکنیم شیطانپرستان قدرت بسیار زیادی دارند و طبیعتاً از آنها میترسیم. فرقههای مخفی و شیطانی هم هدفشان جز همین ترساندن مردم با ابزارهای رسانهای نیست. وقتی مخاطب میبیند که اینها در تمام شهر اعضایشان پخش شدهاند، طبیعتاً احساس میکند قدرت شیطانپرستان بسیار زیاد است. در فیلم هیچ شخصیّت مثبتی هم وجود ندارد که تا پایان مقاومت کند و تنها حامی رزماری هم کشته میشود.
تولد بچه شیطان
فرزند رزماری متولّد میشود و ابتدا نمیگذارند مادرش او را ببیند. بعد از چند وقت رسیدگی مهربانانه(!) از رزماری، او مخفیانه به اتاق مخفی پشت کمد میرود و در اتاقی که همه همسایهها و اعضای فرقه شیطانپرستی (از جمله همسر رزماری) نشستهاند، تخت کودکش را میبیند و وقتی چاقو به دست به تخت نزدیک میشود و چهره فرزندش را میبیند، بهشدت میترسد و عقب عقب میرود. گویا چهره فرزندش بسیار وحشتناک است.
سپس یکی از اعضای فرقه میآید و فیلمساز با نمای روی شانه از رزماری، درواقع از زبان آن شیطانپرست به مخاطب پیامهایی در قدرتنمایی شیطان میدهد. او مدّعی است شیطان جهان را خواهد گرفت و معابد الهی را نابود خواهد کرد و خلاصه تمام محتوایی که در فیلمنامه به صورت ضمنی گنجانده شده بود، به صورت کاملاً شعاری و صریح گفته میشود تا قدرت شیطان در دل و جان مخاطب بنشیند. در ادامه هم با نمایی پایین به بالا، شعارهای شیطانپرستانه این عضو ادامه پیدا میکند.
سپس همان مرد به سمت رزماری میآید و به او میگوید تو در امان هستی و فقط باید این کودک را بزرگ کنی. همسر رزماری هم پیش او میآید و مدّعی میشود از شیطانپرستان (که خودش هم جزوشان است) تضمین گرفته است که با رزماری کاری ندارند.
در نمای پایانی فیلم هم رزماری با چهرهای آرام و با لبخندی نرم، به سمت بچه شیطان میرود و فیلم تمام میشود.
جمعبندی و نتیجهگیری
دیدیم که از ابتدای فیلم بچه رزماری، قدرتنمایی شیطان از مضامین مهمّ فیلم است و اساساً چیزی به نام خدا در این فیلم وجود ندارد. رزماری در بخشی از فیلم که به دنبال فرار از شیطانپرستان است، هیچ راهکاری پیدا نمیکند و هیچ موجود الهی به کمک او نمیآید. در سکانس پایانی هم این ترس تبدیل به علاقه شده و رزماری کاملا در فرقه شیطانپرستان هضم میشود!
این در حالی است که در تجربیّات متعدّد و ثبت شده حتی در غرب، شاهد تجربههای بسیار زیادی از شکست خوردن شیاطین از لشکر موجودات الهی هستیم. چه یک انسان نیکسرشت و چه فرشتهای که به کمک انسانها میآید و شرّ شیطان را رفع میکند. به عنوان مثال در نقد فیلم جنگیر گفتیم که در داستان واقعی، جنگیری توسّط کشیشان رفع شد. یعنی حتی کشیشهای مسیحی با آن دین تحریفشده و مملوّ از گزارههای اسطورهای، به دلیل اندک ربطی که با خداوند دارند میتوانند با قوت الهی شیاطین را نابود کنند. اما در بچه رزماری و فیلمهای شیطانگرایانه مشابه این اثر، خبری از نیروهای الهی نیست و شیاطین و شیطانپرستان به خوبی نشان داده میشوند و حتی قدرتنمایی میکنند.
سکانسهای زیادی از این فیلم هم با هدف اثبات وجود شیطانپرستان در آمریکا گرفته شده بود و دیدیم که فیلمساز حتی برای علمی کردن ادعایش کتابهای متعدّدی را هم از زاویه نزدیک به مخاطب نشان میداد.
در حالی که اعضای فرقههای شیطانپرستانه (حتی امروز که چند دهه از فیلم بچه رزماری گذشته است) شمار چندانی ندارند، فیلم سینمایی بچه رزماری در یک پروپاگاندای تمام عیار، در بازنمایی قدرت، تعداد و سیطره شیطانپرستان بر آمریکا، غلوّهای زیادی میکند. شاهدِ هم اینکه هنوز شیطانپرستی در آمریکا به جریان اصلی تفکّر تبدیل نشده است، رأی آوردن کاندیداهای ریاست جمهوری است که با شعارهای ضد گفتمان LGBTQIA+ و حامی خانواده و مذهب محبوب مردم میشوند. اگر اکثریت مردم شیطانپرست و کابالیستشده بودند نباید فردی با شعارهای حمایت از خانواده رأی بیاورد.
بنابراین بچه رزماری کاملاً در خدمت تبلیغ شیطانپرستی بوده و متأسفانه مبنای سینمایی بسیاری از فیلمهای پس از خود شده است. در حالیکه حتی در آمریکا به عنوان مهد تفکر یهود بینالملل، هنوز این فرقههای شیطانی در اقلیّت هستند، هزاران اثر در ترویج شیطانگرایی و ضدّیت با خداوند و نیروهای الهی تولید میشود تا مردم جهان را فریب دهد. بچه رزماری اگر اولین اثر با این اهداف نباشد، مطمئناً از شاخصترین و اولینها است.