کد خبر: ۳۱۴۱۵۷
تاریخ انتشار : ۱۸ تير ۱۴۰۴ - ۲۱:۱۱

اخبار ویژه

۴ ماه تعطیلی دفتر نتانیاهو پس از ضربت موشکی به کریا
هر‌چند که پس از ضربات سنگین موشکی ایران، سانسور شدید بر رژیم صهیونیستی حاکم شده، اما برخی خبرها بزرگ‌تر از آن است که بتوانند سانسور کنند. مانند اصابت موشک‌های ایران به منطقه امنیتی کریا و تعطیلی دفتر نتانیاهو برای بازسازی!
دیروز خبرگزاری رویترز نوشت: یک مقام نظامی اسرائیل روز سه‌شنبه اعلام کرد که حملات هوائی ایران در ماه گذشته به برخی از سایت‌های نظامی اسرائیل اصابت کرده است؛ این نخستین اذعان علنی و آشکار به نظر می‌رسد که چنین مکان‌هایی هدف قرار گرفته‌اند.
در همین حال، اصابت موشک ایرانی به دفتر «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در کریا - مقر وزارت جنگ- تأیید شده است. به گزارش پایگاه عبری «حدشوت بزمان»، دفتر نتانیاهو با هدف بازسازی و تعمیر ساختمان آن، به مدت چهار ماه تعطیل خواهد بود. پایگاه عبری واللا هم در گزارشی نوشت: دفتر نتانیاهو در کریا حدود چهار ماه قابل استفاده نخواهد بود و برای بازسازی استفاده خواهد شد.
واللا مطلع شد که دفتر نخست‌وزیر، در پایگاه کریا در تل‌آویو اخیراً تحت بازسازی‌های گسترده‌ قرار گرفته‌ و کل ساختمان در حال تخلیه از ساکنان آن است. به گفته منابع نزدیک به نخست‌وزیر، انتظار نمی‌رود دفتر او در ماه‌های آینده قابل استفاده باشد.
واللا می‌افزاید: دفتر کار نتانیاهو در ساختمانی قرار دارد که بیش از ۶۰ سال قدمت دارد؛ در گذشته با نام «ساختمان ۲۲» شناخته می‌شد و امروز به نام «خانه شیمون پرز». از دهه ۱۹۵۰، این ساختمان محل استقرار ستاد کل، وزیر جنگ و رئیس ستاد کل بود. اما در ۲۰ سال گذشته، به دفتر نخست‌وزیر و مدیریت تولید و خرید وزارت جنگ اختصاص یافته است. نزدیکان نتانیاهو تخمین می‌زنند که این بازسازی ۳ تا ۴ ماه طول بکشد و در این مدت او ترجیح می‌دهد در دفتر خود در اورشلیم (بیت‌المقدس) کار کند. پیش از سفر به ایالات‌متحده، بیشتر برنامه‌های نتانیاهو در خارج از دفتر سپری شد. در طول جنگ با ایران، صدها موشک به تل‌آویو شلیک شد. در یکی از رگبارهای اصلی، در شب دوم جنگ، یک موشک به برج‌های داوینچی در نزدیکی ساختمان دفتر نخست‌وزیر در کریا اصابت کرد. اوایل این هفته، تلگراف بریتانیا گزارش داد که پنج پایگاه ارتش اسرائیل در این جنگ مستقیماً مورد اصابت موشک‌های ایرانی قرار گرفته‌اند، از جمله پایگاه تل‌نوف و اردوگاه گلیوت.
از سوی دیگر، گزارشگر اعزامی شبکه فرانس۲۴ به اسرائیل درباره تأثیر موشک‌های ایرانی در عمق تل‌آویو گزارش داد: اسرائیلی‌ها از قدرت این موشک‌های ایرانی و میزان خرابی‌ای که ایجاد می‌کردند، شگفت‌زده شدند. همچنین، تکرار حملات موشکی و پی‌درپی بودن آنها آزاردهنده بود، تقریباً هر شب انجام می‌شد و در یک حمله خلاصه نمی‌شد و این موضوع تأثیر روانی زیادی بر اسرائیلی‌ها گذاشته بود.من از منظر تجربه شخصی‌ام قضاوت می‌کنم، چون آنجا حضور داشتم از نظر خستگی روانی و جسمی که روزبه‌روز انباشته می‌شد این‌ها همگی تأثیر بزرگی بر روحیه عمومی و حال‌وهوای عمومی مردم گذاشته بود.
«راویو دروکر» خبرنگار شبکه‌ ۱۳ اسرائیل هم در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: پلیس، از فیلمبرداری من از مکان‌هایی که در جنگ اخیر با موشک‌های ایرانی هدف قرار گرفته بودند، جلوگیری کرد و تهدیدم کرد. بعد از نشان دادن کارت مطبوعاتی‌ام، صدایشان پایین آمد، اما گفتند که فیلمبرداری در اینجا ممنوع است، سانسور اجازه نمی‌دهد. وقتی پرسیدم پلیس چه زمانی دستور را از سانسور می‌گیرد، نمی‌دانستند چه بگویند و این‌بار از من خواستند که به رانندگی ادامه دهم.این خبرنگار صهیونیست در ادامه نوشت: وقتی در روزنامه تلگراف خواندم که از اصابت پنج موشک ایرانی به پایگاه‌های نظامی خبر می‌داد، یاد این صحنه افتادم؛ یکی از این پایگاه‌ها همان پایگاه نظامی بود که خودم با چشمانم دیده بودم.
راویو دروکر تأکید کرد: «سانسور به دلیل امنیت ملی نبود، بلکه برای حفظ حس پیروزی بود. نه برای جلوگیری از اطلاع یافتن ایرانی‌ها، چون آنها دقیقاً می‌دانند که کجا ضربه زده‌اند، بلکه برای اینکه مردم اسرائیل از میزان خسارات وارده بر خودشان باخبر نشوند».
در همین حال، داگلاس مک‌گرگور سرهنگ ارتش آمریکا گفت: اسرائیل به دلیل ضعفش در مقابل قدرت ایران به دنبال آتش‌بس و پایان جنگ بود این ایران نبود که به دنبال آتش‌بس بود، بلکه اسرائیل به دلیل ناتوانی در مقابله با قدرت نظامی ایران و همچنین فشار شدید اقتصادی، خیلی زود به آمریکا برای کمک متوسل شد. حتی مقامات اسرائیلی نیز به ضعف در مقابل توان دفاعی ایران اعتراف کردند.
شبکه سعودی هم العربیه می‌گوید: مقامات اسرائیلی برخی از اهدافی را که موشک‌های ایرانی به آنها اصابت کرده‌اند، پنهان نگه داشته‌ و حداقل پنچ پایگاه راهبردی ارتش اسرائیل مورد اصابت مستقیم موشک‌های ایرانی قرار گرفته‌اند.
اما اسکات ریتر افسر اطلاعاتی سابق پنتاگون گفت: ایران سرزمینی باستانی است، فرهنگ ایرانی بیش از سه هزار سال دیرینه دارد... ایران کشوری نیست که سر خم کند و وا دهد/ این‌بار اهداف بیشتری مورد حمله چشمگیر موشک‌های ایران قرار گرفتند و شمار حملات بسیار بیشتر از آن چیزی است که ارتش اسرائیل اعلام کرده است. مردم دارند می‌فهمند که حاکمیت ملی تا چه اندازه ارزشمند است و اگر چشمشان به قدرت‌های بیگانه باشد چقدر ضعیف می‌شوند...
در حالی که لِوِنت گولتِکین نویسنده و تحلیلگر ترکیه‌ای گفته «مردم منطقه باید از مردم ایران درس عشق به وطن یاد بگیریم. به آنها غبطه می‌خورم واقعاً مردم بزرگی هستند»، «رفیق نصرالله» نویسنده و تحلیلگر عرب تأکید کرد: «من ارتباطی با ایرانی‌ها ندارم و سفارتشان را نمی‌شناسم اما زمانی می‌رسد که باید حقیقت را به زبان آورد؛ خیلی‌ها از حملات موشکی ایران به اسرائیل جان تازه‌‌ای گرفتند. از سال ۱۹۴۸ تاکنون، حتی یک هواپیما جرأت نکرده بود بر فراز تل‌آویو پرواز کند. هیچ‌کس جرأت نکرده بود تل‌آویو و اطرافش را بمباران کند اما ایرانی‌ها این صحنه را رقم زدند و عریانی و ضعف جهان عرب را آشکار کردند.»


مدعیان تغییر پارادیم همان‌هایی هستند که باید محاکمه می‌شدند
بیانیه اخیر شماری از مسئولان سال‌های طولانی اقتصادی درباره لزوم تغییر پارادایم حکمرانی در حالی منتشر شده است که آنها، خود عامل وضعیت موجود اقتصادی هستند.
روزنامه جوان درباره بیانیه شماری از مدیران اقتصادی دولت‌های‌ هاشمی و خاتمی و روحانی نوشت: آنچه در بیانیه‌ «ضرورت تضمین امنیت، ثبات و توسعه ایران» مغفول ‌مانده، نگاهی نقادانه به کارنامه کسانی است که که نه‌صرفاً ناظر، بلکه معمار و بازیگر اصلی اقتصاد کشور طی چهار دهه اخیر بوده‌اند. 
وقتی از تغییر پارادایم سخن می‌گوییم، یعنی دگرگون‌کردن منطق، زاویه نگاه و مدل تصمیم‌گیری حاکم بر یک کشور، اما پرسش بنیادین این است که کدام پارادایم؟ مگر اقتصاد ایران طی دهه‌های گذشته جز با همان تفکر و نگرشی اداره شده است که امضاکنندگان این بیانیه در تدوین و اجرای آن نقش اساسی داشته‌اند؟
عباس آخوندی که دم از تغییر پارادایم می‌زند، از ۲۵سالگی بر صندلی‌های مدیریتی تکیه زده بود و در سال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۷ وزیر راه و شهرسازی بود؛ دوره‌ای که پرونده مسکن مهر را با انتقاد تند بست، اما خود، طرح جایگزین فراگیری ارائه نکرد و نتیجه‌اش بحران عرضه مسکن و پرتاب قیمت‌ها به قله‌های بی‌سابقه بود.
مسعود روغنی ‌زنجانی نزدیک به دو دهه در مهم‌ترین نهاد برنامه‌ریزی و بودجه کشور مسئولیت داشت، از وزیر برنامه و بودجه در دهه۶۰ تا ریاست سازمان مدیریت در دولت ‌هاشمی ‌رفسنجانی. مگر سیاست‌های تعدیل ساختاری و خصوصی‌سازی بی‌برنامه که هنوز اقتصاد کشورمان از آثارش رنج می‌برد، در همان سال‌ها تدوین نشد؟ 
محمد ستاری‌فر، رئیس سازمان تأمین اجتماعی و سپس رئیس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی دولت موسوم به اصلاحات بود؛ سال‌هایی که رویکرد بودجه‌ای کشور بیش از هر زمان دیگری مبتنی بر نگاه مصرف‌گرایانه و افزایش بار مالی دولت شد. 
مسعود نیلی در دولت‌های موسوم به کارگزاران، اصلاحات و تدبیر و امید مسئولیت‌های کلیدی داشت: از تدوین سیاست‌های کلان و برنامه‌های توسعه تا سیاستگذاری پولی و اقتصادی. مگر دولت‌های یازدهم و دوازدهم که نیلی یکی از چهره‌های کلیدی آن بود، نمی‌گفت «راه‌حل همه مشکلات اقتصاد ایران، سیاست خارجی است»؟ و مگر همین نگاه، بخشی از رکود تاریخی سال‌های پس از برجام را پدید نیاورد؟ 
فرهاد نیلی، نماینده ایران در بانک جهانی و رئیس پژوهشکده پولی و بانکی بود؛ جایی که سیاست‌های انقباضی پولی و نرخ سود بالا شکل گرفت که خنجری بر گلوی تولید بود.
حسین عبده‌تبریزی هم در ساختار بازار سرمایه و نظام مالی ایران نقش برجسته‌ای ایفا کرد؛ مدلی که امروز بخشی از بی‌اعتمادی مردم به بازار سهام، میراث همان نگاه‌هاست. 
در همه سال‌هایی بعد که این افراد در رأس کار بودند، اقتصاد کشور نه با تفکر عدالت‌محور و مردمی اداره شد، نه با پارادایم توسعه درون‌زا، بلکه با ترکیبی از سیاست‌های شبه‌خصوصی‌سازی، اقتصاد رانتی، بدهی‌محور و مصرف‌محور پیش رفت. 
اقتصاد آزاد ناتمام، بازار ناقص، دولتی ناکارآمد و خصوصی‌سازی غیررقابتی، نتیجه همین پارادایم بود؛ پارادایمی که بسیاری از امضاکنندگان این نامه معمار آن بوده‌اند. از سیاست‌های تعدیل ساختاری دهه ۷۰ که صنعت ایران را به حاشیه راند تا وابستگی شدید بودجه به نفت، از شتاب‌زدگی در آزادسازی نرخ ارز بدون تقویت تولید تا نگاه سرمایه‌محور و بی‌توجه به عدالت اجتماعی، همه و همه دستپخت همان نگاه است. 
تغییر پارادایم واقعی به معنای دل بریدن از اقتصاد نفت‌محور، رانت‌محور و غیرمولد است، یعنی ساختن اقتصادی که متکی به تولید، دانش، نوآوری و مشارکت مردم باشد. اقتصاد کشورمان نیازمند پارادایمی است که عدالت اجتماعی را در دل رشد اقتصادی ببیند، نه آنکه رشد را به امید سرریزکردن بر سر مردم دنبال کند.
تغییر پارادایم یعنی شکستن پیوند قدرت و ثروت، یعنی پایان‌دادن به همان خصوصی‌سازی رانتی که این چهره‌ها اجرا کردند. تغییر پارادایم یعنی دادن میدان به نسل جدید مدیران، نه بازگشت به مدیرانی که دهه‌ها فرصت داشتند، اما خروجی ملموسی برای مردم نساختند. مردم با پوست و گوشت‌شان آثار آن پارادایم را لمس کردند: تورم مزمن، کاهش ارزش پول ملی، رکود سرمایه‌گذاری، جهش قیمت مسکن، کوچ طبقه متوسط به زیر خط فقر. 
بعضی از همین چهره‌های پرطمطراق که امروز در قاب «بیانیه تغییر پارادایم» خود را منادی تحول و عدالت جا می‌زنند، باید پیش از هر سخنی در دادگاه پاسخگوی ترک‌فعل‌ها و خسارت‌هایی باشند که مستقیم یا غیرمستقیم به جان و زندگی مردم تحمیل کردند. کسی، چون عباس آخوندی که یک دهه حیاتی فرصت خانه‌دارشدن مردم را به باد داد و هیچ جایگزین عملی ارائه نداد، اگر قرار باشد از پارادایم سخن بگوید، پارادایمش باید در دادگاه روشن شود، نه در بیانیه‌های زیبا. درد مردم مسکن است، امنیت شغلی است، سفره‌ای است که هر روز آب می‌رود. اگر پارادایمی باید تغییر کند، نخست باید آن حلقه مدیرانی تغییر کند که هرجا پای مردم در میان بود، خود را کنار کشیدند و پشت شعار‌ها پنهان شدند.


طنز تلخ یک بیانیه: نقاب نقدبر چهره سیاست‌پردازان اقتصادی ناکام 
بیانیه‌ای که با امضای 180 نفر منتشر شده- و تنها 82 نفر آنها اقتصاد خوانده‌اند- بیش از آنکه طرحی برای آینده ایران باشد، بازخوانی ملال‌آور یک پارادایم فکری است که بارها در آزمون‌های سخت تاریخ معاصر این سرزمین، مردود شده است. 
روزنامه وطن امروز در نقد مذکور نوشت: این متن که در لفافه‌ای از واژگان دغدغه‌مندانه همچون «امنیت»، «توسعه» و «ثبات» پیچیده شده، در جوهر خود، سند وداع با واقع‌گرایی راهبردی و تسلیم در برابر ساده‌انگارانه‌ترین قرائت از مناسبات قدرت در جهان است. 
خطرناک‌ترین و در عین حال متزلزل‌ترین بخش بیانیه، فراخوان به «مذاکره سازنده با آمریکا و اروپا» درست در فردای یک تقابل نظامی مستقیم است. این پیشنهاد، نه نشان از حکمت صلح‌طلبانه، بلکه علامت یک خطای محاسباتی عمیق و اسیر ماندن در یک جهان‌بینی خطی و مکانیکی است که نسبت میان «قدرت میدانی» و «وزن دیپلماتیک» را درک نمی‌کند.
نویسندگان بیانیه، در دنیای انتزاعی سمینارها و مقالات آکادمیک خود، فرض کرده‌اند امنیت یک محصول قابل خرید در بازار دیپلماسی است. آنها علت و معلول را جابه‌جا می‌کنند و تنش را محصول کنش ایران و امنیت را نتیجه کاهش آن می‌دانند. حال آنکه در جهان واقعی و بی‌رحم ژئوپلیتیک، معادله کاملاً برعکس است. امنیت پایدار نه محصول لبخندهای دیپلماتیک یا خوش‌نیتی دشمنان، بلکه دستاورد مستقیم قدرت بازدارنده فعال آن است.
این توان موشکی، عمق راهبردی منطقه‌ای و اراده برای اقدام متقابل است که «هزینه تجاوز» را برای دشمن به سطحی غیرقابل تحمل رسانده و او را وادار به توقف کرده است. آتش‌بسی که در بیانیه به آن اشاره شده، محصول قدرت‌نمایی ایران بود، نه یک هدیه از سوی دشمن. در چنین شرایطی، توصیه به مذاکره فوری، در قاموس روابط بین‌الملل پیامی جز «استیصال راهبردی» مخابره نمی‌کند.
هیچ قدرت عاقلی بلافاصله پس از نمایش قدرت و تحمیل اراده خود بر دشمن، میز مذاکره را با التماس‌ طلب نمی‌کند. دیپلماسی بدون پشتوانه یک تهدید معتبر نظامی، صدقه سیاسی است، نه مذاکره. امنیت از لوله تفنگ بیرون می‌آید و سپس پشت میز دیپلماسی تثبیت می‌شود، نه برعکس. شگفت‌آور است که این طیف فکری، هنوز از سایه سنگین تجربه عبرت‌آموز برجام خارج نشده است. برجام که از منظر آنان غایت دیپلماسی و یک «توافق خوب» بود، به روشن‌ترین سند اثبات بدعهدی ساختاری غرب و در رأس آن آمریکا تبدیل شد. این دعوت به تکرار یک خطای راهبردی نیست، بلکه اصرار بر یک جزم‌اندیشی شکست‌خورده است.
منطق قدرت می‌گوید توافق بعد از منظر آمریکا باید شامل محدودسازی قدرت موشکی، قطع بازوهای منطقه‌ای ایران و پذیرش نظارت‌های تحقیرآمیز باشد. این مسیر، به صلح ختم نمی‌شود، بلکه به خلع سلاح و تضعیف کامل منتهی می‌شود. همین حلقه فکری، در جای دیگری می‌پذیرد در روابط بین‌الملل تضمینی وجود ندارد. این اعتراف، کل بنای استدلال آنها را فرومی‌ریزد. اگر تضمینی نیست و دشمن غیرقابل اعتماد است، تنها تکیه‌گاه یک ملت برای بقا و حفظ منافعش چیست؟ پاسخ جز قدرت ذاتی، توان بومی و استقلال عمل نیست. دعوت به مذاکره با دشمنی که می‌دانیم بدعهد است، بدون داشتن اهرم فشار، دیپلماسی نیست، بلکه تدارک مقدمات تسلیم است.
طنز تلخ تاریخ اینجاست که معماران یا حامیان نظری سیاست‌های اقتصادی‌ای که کشور را به بحران‌های کنونی دچار کرده، اکنون در ردای منجی ظاهر شده و همان نسخه‌های شکست‌خورده را در بسته‌بندی جدید عرضه می‌کنند. عجیب است که امضاکنندگان خواستار بازنگری در سیاست‌هایی هستند که خود مسبب آن بوده‌اند. سیاست فاجعه‌بار ارز ۴۲۰۰ تومانی، خصوصی‌سازی‌های رانتی و تکیه بر مدل‌های نولیبرال که تورم ساختاری و نابرابری را تعمیق کرد، همگی محصول تفکر همین جریان است. اکنون آنها به جای پذیرش مسئولیت، با کلی‌گویی در باب «فساد» یک فرار به جلوی فکری را ترتیب می‌دهند. 
یادآور می‌شود بیانیه مذکور از سوی شبه‌کارشناسان سیاست‌بازی مثل عباس آخوندی، عبده تبریزی، روغنی زنجانی، طبیبیان، مسعود نیلی، ولی‌الله سیف، غنی‌نژاد، علینقی مشایخی، مهدی پازوکی، شریف‌زادگان، شیرکوند؛ و صد نفر عناصر سیاسی‌کار، شامل امثال محمد فاضلی، علیرضا علوی‌تبار، تقی آزاد ارمکی و... امضا شده بود.