دوران خیلی سختی بود/حکایت سینماتوگراف 2
سعید مستغاثی
وقتی همان 3 سال و اندی پیش، بنده را برای شورای پروانه نمایش هم دعوت کردند، اول آن شوخی معروف وودی الن در فیلم «انی هال» را بازگو کردم که:
«... هرگز عضو انجمنی نمیشوم که من را به عضویت قبول کرده...»!!
بعد هم گفتم که اصلا به اینگونه شوراها اعتقادی ندارم و همانگونه که بارها نوشتم و شرح دادم، سینما و فیلمسازی بایستی روند استاندارد خودش را در این مملکت پیدا کند، اما پاسخ گرفتم که شاید برخی قوانین مطابق ذائقه ما نباشد اما به دلیل قانون بودن ملتزم به رعایتشان هستیم مثل قانون طرح ترافیک و قانون مالیات بر ارزش افزوده و...
بالاخره گفتم در هیچ شورایی پیش از این، بیش از چند ماه نماندهام؛ از شورای فیلم و سریالهای نمایشی شبکه دو سیما تا شورای متن حوزه هنری تا شورای صدور پروانه نمایش خانگی سازمان سینمایی و تا شوراهای دیگر که اغلب با اعتراض و دعوا بیرون آمدم اما طرفه آنکه عضویت هر دو شورای پروانه ساخت و نمایش را پذیرفتم و از قضا برای اولین بار ماندگار شوم تا دوره مان به پایان رسید.
اول؛ عبور از دوران کرونا
اگرچه در دوران سختی کارمان را شروع کردیم که مصادف با اوج کرونا بود و روزانه صدها نفر بر اثر این بیماری فوت میکردند و حضور در جلسات عمومی برای بنده که مبتلا به آسم بوده و هستم، دشوار مینمود. از همین روی اغلب بنده با دو ماسک چندلایه و فاصلهای بعید از دیگر دوستان شورا در جلسات حاضر میشدم!
دورانی بود که همین ویروس نحس، سینما را هم تقریباً تعطیل کرده بود، نه فقط در ایران بلکه در دنیا و حتی در هالیوود سخن از تعطیلی به میان آمده بود. اما در همان روزها نخستین آزمون ما در جشنواره فیلم فجر 1400 بود که الحمدلله با فیلمهایی که آمد و پروانه گرفتند، استقبال خوبی در همان شرایط کرونایی به عمل آمد.
شروع جشنواره با یک فیلم مردمی
چهلمین جشنواره فیلم فجر، نخستین دوره این جشنواره در دولت سیزدهم و دوران مدیران و مسئولان جدید سینمایی بود. پرواضح به نظر میرسید به دلیل فرآیند طولانی و مراحل مختلف ساخت یک فیلم، اکثریت آثار موجود در سبد نمایشی سینمای کشور، متعلق به دوران پیش از شوراهای کنونی پروانه ساخت و صدور مجوز نمایش سینمایی باشند که تقریباً دو ماه و نیم از فعالیت آنها سپری شده بود؛ یعنی آنچه در بخش مسابقه سینمای ایران (سودای سیمرغ) جشنواره فیلم فجر چهلم، جای گرفت از میان همان سبد موجود انتخاب شد که به جز یک فیلم («مرد بازنده»)، همه در دوران متولیان و مسئولین قبلی، مراحل ساخت و تولید خود را پشت سر گذاشتند.
طبیعی بود که انتخاب فیلمهای مناسب جشنواره فیلم فجر و با رویکرد فجر انقلاب اسلامی از سبد موجود، با در نظر گرفتن گرایشهای ضد فجری مدیران پیشین و قبلتر، کار دشوار و سختی به نظر میآمد که کمیته انتخاب سعی داشت برای اولین جشنواره فیلم فجر دولت سیزدهم، انجام دهد. شاید بتوان آن را مصداق حکایت شیخ و چراغ و جستوجو در شبی تاریک قلمداد نمود. میتوان گفت تلاش شد آثاری از سبد فوق برای جشنواره انتخاب گردند که هم به لحاظ سینمایی از یک حداقل استاندارد برخوردار باشند و هم لااقل تضاد کمتری با موضوع فجر انقلاب داشته باشند.
اما در جشنواره چهلم فیلم فجر، دو رویکرد مثبت به چشم میخورد؛
اول میدان دادن به جوانان و سازندگان فیلمهای اول تا بلکه هوائی تازه در فضای راکد و عقبمانده این سینما تزریق شود و دوم تنوع گونههای مختلف در بخش مسابقه که در میانشان از فیلمهای ورزشی و کمدی و نوجوانانه به چشم میخورد تا آثار انقلاب و دفاعمقدس و ماجرای مجاهدت دانشمندان هستهای و تا فیلمهای تعلیقآمیز (مایل به وحشت) و سورئال و اجتماعی و ملودرام و اکشن و...
پس میتوان علیرغم جمع و جورتر شدن جشنواره چهلم با توجه به آثار موجود، آن را قابلقبولتر از جشنوارههای پرسروصدا اما کممحتوا و کلافهکننده سالهای اخیر بهشمار آورد که اگرچه فیلمهای محدودتر و از فیلمسازان کمتر شناختهشدهتری برای نمایش داشت، اما امید بود با استانداردهای حرفهای سازگارتر باشند.
فیلمهای اجتماعی ورای ساختار غیرحرفهای و نگاه سطحی
پس از تختهشدن دکانهایی تحت عنوان سینمای هنری و سپس معناگرا که مدتی این سینما را رنج میداد، چند سالی است سندرم دیگری گریبان سینمای ایران را گرفته تحت عنوان ژانر اجتماعی که نه وجه استاندارد تئوریک و پراتیک در تاریخ سینما و حتی سینمای امروز جهان دارد و نه مدعیان آن اطلاع و دانش و سواد چندانی درباره جامعه خود، اجتماعی که در آن زندگی میکنند و چالشهای آن کسب کردهاند تا از چنبره نگرشهای سطحی و سخیف بگریزند.
روزگاری هر غیرحرفهای که دوربین به دستش میرسید و اساساً هنوز نمیدانست که «سینما» را چگونه مینویسند، به هر صورت فیلمی را با تقلید از نمونههای خارجی میساخت و وقتی کسی از آن سر در نمیآورد، ادعا میکرد که فیلمش هنری است و منتقدانش، آن را نفهمیدهاند و حتی بعضاً فهم و درک آن را به مکانهای دیگر و زمانهای آینده حواله میداد!
حالا چند سالی است که همین بلا به سر فیلمهای اجتماعی آمده و هر کسی که میتواند پولی فراهم کرده و نسخههای سریالهای شبکههای آن طرفی را با ملغمهای از تبلیغات جعلی رسانههای زنجیرهای کپی کرده، ادعا میکند که در ژانر اجتماعی کار کرده است! در حالی که نگاهش به معضلات اجتماعی از نوک دماغ و میدان ونک فراتر نرفته و نمیرود.
متأسفانه طی این سالها، جشنواره فیلم فجر هم تیول اینگونه فیلمهای ضعیف بهاصطلاح اجتماعی و شعر و شعارهای بیپایه و اساس بود که بعضاً به آنها جوایز ریز و درشت نیز اعطا گردید. فیلمهایی که نه به لحاظ ساختاری در شأن و اعتبار جشنواره فیلم فجر بودند و نه از نظر موضوع و محتوا نسبتی با انقلاب و فجر آن داشتند.
اگرچه در جشنواره چهلم فیلم فجر هم چند فیلمی با این محتوی در میان آثارش به چشم خوردند که در فرآیندی دشوار از میان خیل محصولات مدیران دولت قبلی انتخاب شده بودند اما به نظر میآمد نه آن نگاههای سطحی و سیاه قبلی در آنها موج میزد، اگرچه رشتهها و سرنخهایی باقی بود و نه دمدستی و غیرحرفهای ساخته شده بودند.