حقیقتی که آشـکار شد انگلیس در مرکز «جنگ نیابتی» غزه قرار دارد
مترجم: سیدمحمد امینآبادی
اشاره: با شروع جنگ غزه و نسلکشی ملت فلسطین دولتهای غربی به خصوص انگلیس در این جنگ نقش بسیار فعالی در حمایت سیاسی، نظامی و امنیتی از رژیم اسرائیل تاکنون ایفا کردهاند، نقشی که به طور فزایندهای دولت انگلیس را تبدیل به همدست رژیم صهیونیستی در نسلکشی غزه کرده است. «جاناتان کوک» نویسنده و روزنامهنگار سرشناس انگلیسی در مقالهای که وبسایت «میدلایستآی» آن را منتشر کرده است تاکید میکند علیرغم فشارهای داخلی و بینالمللی، دولتهای محافظهکار و کارگر در بریتانیا به ارسال سلاحها و تجهیزات نظامی به رژیم اسرائیل ادامه دادهاند، در حالی که حملات گسترده اسرائیل به نوار غزه باعث کشته و زخمی شدن دهها هزار غیرنظامی از جمله کودکان و زنان شده است. به گفته وی انگلیس جدای از فروش سلاح، پایگاه هوائی «آکروتیری» در قبرس را برای انجام پروازهای شناسایی و کمک به رژیم اسرائیل در کشتار ملت فلسطین در اختیار این رژیم قرار داده است. این اقدامها، با ادعای حمایت از عملیات نجات گروگانها، در واقع کمک به عملیات نظامی اسرائیل بوده که بسیاری آن را جنگی علیه غیرنظامیان میدانند. دولتهای بریتانیا همچنین از صدور مجوز سفر شهروندان بریتانیایی برای سفر به فلسطین اشغالی برای پیوستن به نیروهای نظامی در حملات به غزه چشمپوشی کردهاند، موضوعی که به مشارکت مستقیم در جنایات جنگی اسرائیل در غزه منجر شده است. افزون بر این، بریتانیا از حمایت قضائی از شکایتهای بینالمللی علیه اسرائیل خودداری کرده و حتی از تشکیل مناطق پرواز ممنوع در غزه که میتوانست مانع از ادامه بمبارانهای گسترده شود، حمایت نکرده است. به گفته «کوک» اظهارات برخی مقامات ارشد بریتانیا مانند «کمی بادنوک» رهبر جدید حزب محافظهکار این کشور که به طور علنی اذعان کردهاند «اسرائیل در غزه جنگ نیابتی به نفع بریتانیا انجام میدهد»، عمق همدستی و همسویی سیاسی این کشور با رژیم اسرائیل را آشکار ساخته است. این موضعگیریها نشان میدهد که منافع استراتژیک و ژئوپلیتیکی بریتانیا در منطقه، بهویژه حفظ نفوذ در خاورمیانه و مقابله با رقبای منطقهای مانند ایران، اولویت بالاتری نسبت به حفظ حقوق بشر و جلوگیری از نسلکشی دارد.در نتیجه، حمایت مادی، سیاسی و اطلاعاتی دولت بریتانیا از اسرائیل باعث تشدید بحران انسانی در غزه و استمرار نسلکشی سیستماتیک فلسطینیان شده است. این سیاستها نه تنها اعتبار اخلاقی بریتانیا را زیر سؤال برده بلکه موجب افزایش نفرت و خشونت در منطقه شدهاند، وضعیتی که نیازمند بازنگری فوری و پاسخگویی کامل مقامات این کشور است. وی تاکید میکند از دیدگاه بریتانیا، جنگ رژیم اسرائیل در غزه اساساً مربوط به ریشهکن کردن حماس یا «بازگرداندن اسرای صهیونیست نیست بلکه در واقع، مسئله این است که غربیها رژیم اسرائیل را مسلح میکنند تا قدرت دولتهایی مثل ایران و متحدان منطقهایاش را که حاضر به تسلیم در برابر سلطه غرب بر خاورمیانه نیستند را تضعیف کنند. در ادامه ترجمه کامل این مقاله را با هم مرور میکنیم.
سرویس خارجی کیهان-
نقش انگلیس در جنگ غزه
اگر طی 20ماه گذشته از خود میپرسیدید چرا رهبران بریتانیا، چه از جناح چپ و چه راست، حتی در حالی که اسرائیل بیش از 2 میلیون نفر از مردم غزه را قتلعام میکند یا به آنها گرسنگی میدهد که نابود شوند، بهندرت از آن انتقاد کردهاند، هفته گذشته بالاخره پاسخش را گرفتید. «کمی بادنوک»، رهبر حزب محافظهکار، آنچه را معمولاً پنهان نگاه میدارند، بیپرده بر زبان آورد. او به شبکه اسکای گفت: «اسرائیل در [غزه] در حال جنگی نیابتی از طرف بریتانیاست.»
بهگفته بادنوک، بریتانیا- و احتمالاً از نظر او، سایر قدرتهای غربی- فقط حامی اسرائیل در مقابله با حماس نیستند، بلکه خود، خواهان این جنگ هستند و در هدایت آن نقش دارند. آنها این نبرد را برای منافع ملی خود حیاتی میدانند.
این ارزیابی کاملاً با آنچه در طول بیش از یک سال و نیم گذشته در غزه شاهد بودهایم همخوانی دارد. هم دولت فعلی کارگر به رهبری «کر استارمر» و هم دولت محافظهکار پیشین به رهبری «ریشی سوناک»، با قاطعیت از ارسال تسلیحات بریتانیایی به اسرائیل حمایت کردهاند، در حالی که همزمان در انتقال سلاح از آمریکا و آلمان برای کمک به این کشتار نیز نقش داشتهاند.
هر دو دولت از پایگاه نیروی هوائی سلطنتی بریتانیا در «آکروتایری» قبرس برای انجام پروازهای شناسایی به منظور کمک به اسرائیل در یافتن اهداف در غزه استفاده کردهاند. دولت بریتانیا در پاسخ به پرسشها درباره این پروازها، بارها اصرار ورزیده که این عملیاتها در راستای «نجات گروگانها» صورت میگیرد. و هر دو دولت اجازه دادند شهروندان بریتانیایی برای شرکت بهعنوان سرباز در نسلکشی غزه به اسرائیل سفر کنند.
هیچیک از این دو دولت به پرونده آفریقای جنوبی در دیوان بینالمللی دادگستری نپیوستند، پروندهای که بیش از یک سال پیش اعلام کرد اقدامات اسرائیل میتواند «بهطور معقول» مصداق نسلکشی تلقی شود.
همچنین هیچیک از این دو دولت، برخلاف آنچه در برخی «جنگهای» اخیر شاهد بودهایم، پیشنهاد ایجاد منطقه پرواز ممنوع ندادند یا تلاشی برای تحمیل آن- به همراه سایر دولتهای غربی- انجام ندادند تا حمله مرگبار اسرائیل به غزه را متوقف کنند. آنها همچنین هیچ ابتکاری برای شکستن محاصره اسرائیل و رساندن کمکهای انسانی به این باریکه از خود نشان ندادند.
به عبارت دیگر، هر دو دولت محافظهکار و کارگر به طور پایدار حمایت مادی خود از اسرائیل را حفظ کردند؛ حتی اگر استارمر اخیراً در پی انتشار تصاویر نوزادان و کودکان گرسنه غزه، که یادآور کودکان یهودی در اردوگاههای مرگ نازیها مانند «آشویتس» بود و جهان را تکان داد، از شدت حمایتهای لفظی خود کاسته باشد. اگر ادعای «بادنوک» درست باشد که بریتانیا در غزه مشغول جنگی نیابتی است، این بدان معناست که هر دو دولت بریتانیا مستقیماً مسئول تلفات عظیم غیرنظامیان فلسطینی هستند؛ تلفاتی که در نتیجه بمبارانهای بیوقفه و محاصره کامل غزه از سوی اسرائیل به دهها هزار و احتمالاً صدها هزار نفر میرسد. این موضوع همچنین بهروشنی نشان میدهد که بریتانیا در قحطی گستردهای که هماکنون بیش از دو میلیون نفر را در غزه گرفتار کرده، شریک و همدست است؛ و در واقع، این همان چیزی است که بادنوک در قالب زبان رمزآلود و غیرمستقیم سیاسی به آن اشاره کرد.
در واکنش به انتقاد اخیر و بسیار دیرهنگام استارمر از سیاست اسرائیل در به قحطی کشاندن تمام جمعیت غزه، بادنوک گفت: «آنچه من میخواهم ببینم این است که کر استارمر مطمئن شود که در سمت درست منافع ملی بریتانیاست.» به گفته بادنوک، تهدید ضمنی استارمر- که تاکنون هیچگاه به مرحله عمل نرسیده- مبنی بر محدود کردن همدستی فعال بریتانیا در قحطی نسلکُشانه مردم غزه، میتواند به منافع ملی بریتانیا آسیب بزند. اما دقیقاً چگونه؟ اظهارات او باید مجری اسکای، «تِرِوُر فیلیپس»، را دستکم شوکه یا سردرگم میکرد. اما این سخنان بدون هیچ واکنشی از سوی او گذشت.
اظهارنظر بادنوک درباره «جنگ نیابتی» نیز تا حد زیادی از سوی سایر رسانههای اصلی بریتانیا نادیده گرفته شد. نشریات جناح راست البته به آن پرداختند، اما بهنظر میرسید آنچه آنها را نگران کرده، نه اشاره او به جنگ نیابتی در غزه، بلکه مقایسه آن با جنگ نیابتی غرب در اوکراین بود. یا بهقول رهبر اپوزیسیون: «اسرائیل از طرف بریتانیا در حال جنگ نیابتی در غزه است درست همانطور که اوکراین از طرف اروپای غربی علیه روسیه در حال جنگ است.»
نشریه «اسپکتِیتور»، که در حکم ارگان غیررسمی حزب محافظهکار است، از بهکار بردن اصطلاح «جنگ نیابتی» درباره اوکراین انتقاد کرد، اما بهنظر میرسید استفاده بادنوک از این اصطلاح در مورد غزه را بدیهی و پذیرفتهشده تلقی کرده است. جیمز هیل، معاون سردبیر سیاسی اسپکتیتور، نوشت: «بادنوک با تکرار ناخواسته موضع روسیه در مورد اوکراین، ابزار تازهای به دست مخالفانش داد تا او را بکوبند.» تلگراف، دیگر روزنامه متمایل به محافظهکاران، مقالهای با عنوان مشابه منتشر کرد: «کرملین از اظهارات بادنوک درباره جنگ نیابتی در اوکراین بهرهبرداری میکند»
از غزه تا اوکراین
عدم واکنش به اظهارنظر بادنوک درباره «جنگ نیابتی» در غزه نشان میدهد که چنین برداشتی در واقع در بسیاری از محافل سیاست خارجی غرب ریشه دارد، حتی اگر او با بیان علنی آن، یک تابو را شکسته باشد.
برای درک اینکه چرا غزه بهعنوان یک جنگ نیابتی تلقی میشود- جنگی که بریتانیا همچنان عمیقاً در آن سرمایهگذاری کرده، حتی به بهای نسلکشی- باید فهمید که چرا اوکراین نیز از منظر مشابهی دیده میشود. این دو «جنگ» بیش از آنچه در ظاهر به نظر میرسد، به هم مرتبط هستند.
با وجود نگرانیهایی که نشریات «اسپکتِیتور» و «تلگراف» مطرح کردند، بادنوک نخستین رهبر بریتانیایی نیست که به این نکته اشاره میکند که غرب در اوکراین درگیر یک جنگ نیابتی است.
در ماه فوریه(بهمن 1403)، یکی از پیشینیان بادنوک، «بوریس جانسون» نیز درباره نقش غرب در جنگ سهساله میان روسیه و اوکراین چنین گفت: «بیایید واقعبین باشیم، ما داریم یک جنگ نیابتی را پیش میبریم. ما داریم یک جنگ نیابتی را هدایت میکنیم. اما به نیروهای نیابتیمان [اوکراین] ابزار لازم برای انجام کار را نمیدهیم»
اگر کسی باید حقیقت ماجرا را درباره اوکراین بداند، آن شخص بوریس جانسون است؛ چراکه در زمان حمله مسکو به همسایهاش در 24 فوریه ۲۰۲۲ (5 اسفند 1400) او نخستوزیر بریتانیا بود. او خیلی زود به دستور واشنگتن به کییف اعزام شد؛ جایی که بهنظر میرسد رئیسجمهور «ولودیمیر زلنسکی» را تحت فشار قرار داد تا از مذاکرات آتشبس که به مراحل پیشرفتهای رسیده بود و میتوانست به راهحلی برای پایان جنگ منجر شود، صرفنظر کند و جنگ با روسیه را ادامه دهد.
دلایل قانعکنندهای وجود دارد که چرا جانسون و بادنوک، اوکراین را یک جنگ نیابتی میدانند. همین آخر هفته گذشته، «کیث کلوگ»، فرستاده دونالد ترامپ به اوکراین، حرف آنها را تکرار کرد. او به فاکسنیوز گفت که رئیسجمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، بیراه نمیگوید اگر جنگ اوکراین را جنگی نیابتی بداند، و اینکه غرب با ارسال سلاح برای کیف، در واقع نقش متجاوز را بازی میکند.
برای سالها، غرب مرزهای تهاجمی ناتو را به سمت روسیه گسترش داد، آن هم با وجود هشدارهای صریح مسکو که چنین کاری از نظر آنها عبور از یک «خط قرمز» محسوب میشود. با تهدید غرب به اینکه میخواهد اوکراین، همسایه روسیه، را وارد ساختار نظامی ناتو کند، عملاً فقط دو پاسخ ممکن از سوی مسکو وجود داشت: یا پوتین عقبنشینی میکرد و روسیه خود را در تنگنای نظامی میدید، در حالی که موشکهای ناتو- با قابلیت حمل کلاهک هستهای- در چند دقیقهایِ مسکو مستقر میشدند؛ یا اینکه برای جلوگیری از عضویت اوکراین در ناتو، دست به واکنش پیشدستانه میزد و حمله میکرد.
غرب فکر میکرد چیزی برای از دست دادن ندارد. اگر روسیه حمله کند، ناتو بهانهای خواهد داشت تا از اوکراین بهعنوان صحنه نبردی برای تضعیف هم از نظر اقتصادی از طریق تحریمها و هم از نظر نظامی با پر کردن میدان جنگ از سلاحهای غربی مسکو استفاده کند. همانطور که اکنون میدانیم، مسکو گزینه حمله را انتخاب کرد. و اگرچه خودش بهشدت دچار آسیب شد اما نیروهای اوکراینی و اقتصادهای اروپایی حتی سریعتر و شدیدتر از پا افتادهاند.
مسئله، کمبود سلاح نیست- غرب بهاندازه کافی سلاح فرستاده- مشکل اینجاست که اوکراین دیگر نیروی سربازی ندارد که حاضر باشد به کام جنگ فرستاده شود. غرب البته قصد ندارد سربازان خودش را وارد میدان کند. جنگ نیابتی یعنی کسان دیگری- در اینجا اوکراینیها- بهجای شما بجنگند و بمیرند.
سه سال بعد از آغاز جنگ، شرایط برای آتشبس به طرز چشمگیری تغییر کرده است. روسیه که اینهمه از جان مردمش هزینه کرده، اکنون بسیار کمتر از گذشته حاضر به مصالحه است، بهویژه در مورد مناطق شرقیای که آنها را تصرف و ضمیمه خاک خود کرده است.
ما اکنون به نقطه بحرانی در جنگ اوکراین رسیدهایم- چنان بحرانی که حتی رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، نیز بهنظر میرسد آماده عقبنشینی باشد- و همه اینها دقیقاً به این خاطر است که ناتو، از طریق بوریس جانسون، اوکراین را به ادامه جنگی بیفرجام سوق داد؛ جنگی که اوکراین نمیتواند در آن پیروز شود.
با این حال،، منطق ژئوپولیتیکی خاصی پشت اقدامات غرب در اوکراین وجود داشت. تضعیف روسیه، که یک قدرت نظامی و اقتصادی است، با اولویتهای جنگطلبانه گروههای نئومحافظهکاری که امروزه در پایتختهای غربی قدرت را در دست دارند، همخوانی دارد؛ فارغ از اینکه کدام حزب در حکومت است. نومحافظهکاران ارزش زیادی برای «مجتمع نظامی- صنعتی» قائل هستند. آنها معتقدند که غرب برتری تمدنی نسبت به باقی جهان دارد و باید از این برتری تسلیحاتی برای شکست دادن، یا حداقل مهار کردن، هر کشوری که حاضر به تسلیم نشود، استفاده کرد. این نگرش، بازسازی مدرن مفهوم «وحشیها پشت دروازههای شهر» است، یا همانطور که نئوکانها دوست دارند آن را «برخورد تمدنها». بنامند. از نظر آنها سقوط غرب به معنای بازگشت به دوران تاریکی خواهد بود. به باور آنها، این یک مبارزه سرنوشتساز، مرگ یا زندگی است. در آمریکا، مرکز امپراتوری که ما آن را «غرب» مینامیم، این دیدگاه باعث توجیه سرمایهگذاری عظیم در صنایع جنگی شده است یا آنچه «دفاع» نامیده میشود، چون فروش آن به مردم داخلی که از ریاضتهای بیپایان برای حفظ برتری نظامی خسته شدهاند، آسانتر است.
پایتختهای غربی مدعیاند که نقش «پلیس جهانی» را ایفا میکنند، در حالی که بقیه جهان، غرب را بیشتر به چشم رئیس یک مافیای جامعهستیز میبینند. هر طور که آن را تعبیر کنیم، پنتاگون رسماً در حال پیگیری دکترین «تسلط تمامعیار جهانی» آمریکاست. شما باید تسلیم شوید- یعنی بگذارید ما کنترل منابع جهان را در دست بگیریم- یا هزینهاش را بپردازید.
در عمل، چنین «سیاست خارجی» ناگزیر جهان را به دو بخش تقسیم کرده است: کسانی که در اردوگاه «پدرخوانده» هستند و کسانی که خارج از آن قرار دارند. اگر روسیه با تبدیل اوکراین به پایگاه پیشرو ناتو در نزدیکی مسکو قابل مهار و خنثی شدن نبود، باید توسط غرب به یک جنگ نیابتی فرسایشی کشانده میشد تا توانایی روسیه در اتحاد با چین علیه هژمونی جهانی آمریکا از بین برود. این همان چیزی است که بادنوک و جانسون با عبارت «جنگ نیابتی در اوکراین» به خوبی منظور خود را بیان کردند.
چرا جنگ غزه جنگ نیابتی است؟
اما چگونه قتلعام وسیع غیرنظامیان فلسطینی توسط اسرائیل از طریق بمبارانهای گسترده و قحطی مهندسیشده، به شکلی مشابه یک جنگ نیابتی است و ظاهراً به نفع بریتانیا و غرب، همانطور که بادنوک مطرح میکند؟ جالب اینکه بادنوک دو دلیل درباره «جنگ» اسرائیل علیه غزه ارائه داد که چندان با هم سازگار نیستند.
او ابتدا به اسکای گفت: «اسرائیل در جنگی است که میخواهد ۵۸ گروگان را آزاد کند. همه ماجرا بر سر همین است... ما باید مطمئن شویم که در طرفی هستیم که میخواهد حماس را ریشهکن کند». اما حتی «ریشهکن کردن حماس» هم به سختی با اهداف سیاست خارجی بریتانیا همخوانی دارد. به هر حال، با وجود اینکه بریتانیا حماس را سازمان تروریستی اعلام کرده، حماس هرگز به بریتانیا حمله نکرده، اعلام کرده که قصد چنین کاری ندارد و به احتمال زیاد هرگز چنین موقعیتی را نخواهد داشت.
در عوض، بسیار محتملتر است که نابودی غزه توسط اسرائیل، با همکاری آشکار غرب، باعث شعلهور شدن افرادی خشمگین شود که دست به اعمال خشونتبار تصادفی یا نادرستی بزنند؛ اقداماتی که نمیتوان برای آنها آمادگی داشت یا آنها را متوقف کرد. این احتمالاً دلیل کافی است برای اینکه بریتانیا هر چه سریعتر باید خود را از اقدامات اسرائیل جدا کند، نه اینکه کاملاً پشت تلآویو بایستد.
بادنوک تنها وقتی که توسط «فیلیپس» مجری اسکاینیوز به پاسخگویی درباره موضعش وادار شد، مسیر صحبتش را تغییر داد. ظاهراً موضوع فقط گروگانها نبود. او اضافه کرد: «حماس را چه کسی تأمین مالی میکند؟ ایران، دشمن بریتانیا» وقتی در منطق خودش به بنبست رسید، به سرعت به یک کلیشه یا موضع آشنا و قابلپیشبینیِ نومحافظهکاران غربی پناه برد و از «جنگ نیابتی» سخن گفت.
نقطهنظر بادنوک از چشم «استیفن پولارد»، سردبیر پیشین روزنامه« جویش کرونیکل» چاپ لندن دور نماند. او در یک ستون درباره مصاحبه بادنوک با اسکای نیوز نوشت: «بادنوک رویکردی جسورانه نسبت به حقیقت دارد؛ حقیقت را همانطور که هست میگوید، حتی اگر این باعث نشود محبوب باشد.»
حقیقت «تلخ» بادنوک این است که اسرائیل به همان اندازه که بیش از یک قرن پیش برای نمایش قدرت غرب در خاورمیانه نفتخیز نقش حیاتی داشت اکنون نیز همچنان نقشی محوری خود را حفظ کرده است. از زمانی که بریتانیا فلسطین را بهعنوان «خانه ملی برای مردم یهودی» به جای جمعیت بومی فلسطینی انتخاب کرد تاکنون این نقش حفظ شده است.
از دیدگاه بریتانیا، همانطور که بادنوک نیز تصدیق میکند، جنگ اسرائیل در غزه اساساً مربوط به «ریشهکن کردن حماس» یا «بازگرداندن گروگانها» که در حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ گرفته شدند، نیست. در واقع، مسئله این است که اسرائیل را مسلح کنند تا قدرت دولتهایی مثل ایران و متحدان منطقهایاش را که حاضر به تسلیم در برابر سلطه غرب بر خاورمیانه نیستند تضعیف کنند یا در مورد فلسطینیها به تصرف خاک یا حذف آنها اقدام کنند
به این ترتیب، مسلح کردن اسرائیل از نظر ماهیت تفاوتی با مسلح کردن اوکراین برای کاهش نفوذ روسیه در اروپای شرقی ندارد. هدف، مهار رقبای ژئواستراتژیک غرب به همان شکلی است که اسرائیل فلسطینیان را در زندانها و اردوگاهها در غزه و کرانه باختری اشغالشده محصور کرده است. این استراتژی برای جلوگیری از هر خطری است که روزی روسیه، چین، ایران و دیگران بتوانند متحد شوند و آمریکا و متحدانش را از موقعیت استراتژیک محکمشان بیرون برانند. ائتلافهایی مانند بریکس به عنوان ابزاری بالقوه برای چنین تهاجمی علیه سلطه غرب دیده میشوند.
صرفنظر از شعارها و سخنرانیها، پایتختهای غربی عمدتاً نگران تهدیدهای نظامی یا «تمدنی» نیستند. آنها از این نمیترسند که توسط «دشمنان» خود اشغال یا شکست بخورند. در واقع، رفتارهای بیپروا و مخاطرهآمیزشان در مناطقی مانند اوکراین، احتمال وقوع یک درگیری هستهای فاجعهبار را افزایش میدهد.آنچه سیاست خارجی غرب را هدایت میکند، اشتیاق به حفظ برتری اقتصادی جهانی است. و ترساندن دیگر کشورها با برتری نظامی غرب تنها راهی است که آنها برای تضمین این برتری میبینند. اختلافات درون نهادهای غربی هرگز بر سر این نیست که آیا غرب باید «تسلط همهجانبه» خود را از طریق دولتهای وابستهای مانند اسرائیل و اوکراین اعمال کند یا نه. بلکه اختلافات عمدتاً بر سر این است که باید با کدام گروهها در این دولتهای وابسته رابطه نزدیکتری برقرار شود.
مسئله اتحادها در مورد اسرائیل بهویژه پیچیده است، جایی که جناحهای راستگرای افراطی و گروههای مذهبی تندرو در دولت، دیدگاهی تقریباً موعودگرا درباره جایگاه و نقش خود در خاورمیانه دارند. «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر اسرائیل و بسیاری از نزدیکان او دهههاست که در تلاشند تا آمریکا را به حمله به ایران به منظور حذف اصلیترین رقیب اسرائیل در خاورمیانه و تضمین همیشگی برتری منطقهای اسرائیل که مجهز به تسلیحات هستهای است؛ وادار کنند.
تا کنون، نتانیاهو موفق نشده در کاخ سفید حامی جدی برای این هدف پیدا کند. اما این موضوع او را از تلاش بازنداشته است. گزارشهای گستردهای وجود دارد که او به شدت در تلاش است تا ترامپ را قانع کند در حالی که مذاکرات بین واشنگتن و تهران در جریان است، به حمله به ایران بپیوندد. در طول سالها، به نظر میرسد که تندروهای بریتانیایی نقش خود را در این مانورها ایفا کردهاند. در سالهای اخیر، حداقل دو وزیر بلندپرواز دولت بریتانیا از جناح راست به دست داشتن در تلاشهایی برای نزدیکی به خصمانهترین عناصر نهادهای امنیتی اسرائیل متهم شدهاند.
در سال ۲۰۱۷، «پریتی پتل» مجبور شد از سمت وزیر توسعه بینالمللی کنارهگیری کند، پس از اینکه مشخص شد در جریان یک تعطیلات خانوادگی ظاهری، ۱۲ جلسه محرمانه با مقامات ارشد اسرائیلی، از جمله نتانیاهو، برگزار کرده است. او همچنین دیدارهای پنهانی دیگری با مقامات اسرائیلی در نیویورک و لندن داشت. 6 سال پیشتر، «لیام فاکس»، وزیر دفاع وقت، نیز پس از برگزاری چند جلسه مبهم با مقامات اسرائیلی مجبور به کنارهگیری شد. وزارت دفاع او همچنین به خاطر تدوین برنامههای دقیق برای کمکهای بریتانیا در صورت حمله نظامی آمریکا به ایران، از جمله اجازه استفاده آمریکا از دیهگو گارسیا، قلمرو بریتانیا در اقیانوس هند، شناخته شده بود.
مسئولان دولتی نامشخص به گاردین گفته بودند که فاکس سیاست «جایگزین» دولت را دنبال میکرده است. دیپلمات سابق بریتانیایی، کریگ موری، صریحتر بود و منابع داخل دولت به او گفته بودند که فاکس در حال توطئه با اسرائیل برای سیاست خارجی «خارج از کنترل» و در قبال ایران بوده که برخلاف اهداف رسمی بریتانیا است.
رفتارهای غرب بر پایه ایدئولوژی استوار است، نه عقلانیت یا اخلاق. حمایت وسواسگونه و خودویرانگر غرب از نسلکشی اسرائیل در غزه، تفاوتی با همین ماهیت خودویرانگر اقداماتش در اوکراین ندارد تنها این بار بسیار زشتتر و بارزتر است.
غرب نبرد با روسیه را باخته، اما حاضر نیست درس بگیرد یا خود را تغییر دهد و اکنون همان اندک مشروعیت اخلاقیای را که برایش باقی مانده بود، صرف حمایت از یک یک رژیم اشغالگر نظامی کرده که مصمم است میلیونها انسان را یا از گرسنگی بکشد، یا اگر بتواند، از راه پاکسازی قومی به مصر براند.
حمایت از کییف را در غرب حداقل میتوان به عنوان ایستادن در کنار طرف درست در یک نبرد تمدنی با روسیه وحشی جا زد اما حمایت از اسرائیل فقط ریاکاری غرب، پرستش قدرت به خاطر قدرت، و تمایلات روانپریشانه آن را آشکار میکند. حمایت از نسلکشی اسرائیل، ادعای برتری اخلاقی غرب را برای همه جز معدود طرفداران فریبخوردهاش بیاعتبار کرده است. متأسفانه، این طرفداران هنوز شامل بیشتر نهادهای سیاسی و رسانهای غرب میشوند که تنها توجیهشان، تبلیغ و ترویج نظام باورهایی است که خود بر آن حکم میرانند و آن را شایستهترین در تاریخ میدانند.
برخی، مانند «استارمر»، در تلاشند لحن خود را تعدیل کنند تا به هر قیمتی شده از این سیستم اخلاقاً ورشکسته که به آنها قدرت داده، دفاع کنند. دیگران، مانند «بادنوک»، هنوز آنقدر در پرستش غرب برتر غرق هستند که نمیبینند گفتههایشان برای هر کسی که دیگر شیفته غرب نیست چقدر مضحک به نظر میرسد. به جای فاصله گرفتن از جنایات اسرائیل، خوشحالند که خود و بریتانیا را در صحنه جرم قرار دهند. حالا دیگر پردهها از چشم مردم غرب کنار رفته است. وقت آن رسیده که رهبرانمان را کاملاً پاسخگو بدانیم.