بازخوانی حقیقت در قاب کلاسیک
آرش فهیم
در هیاهوی جریانهای پرتکرار و بعضاً مصرفشده سینمای تاریخی، فیلم «صبح اعدام» ساخته بهروز افخمی، رویکردی متفاوت اتخاذ میکند؛ نه صرفاً در مضمون، که در فرم و زبان روایی. اثری که به جای بازسازی یک لحظه معروف در تاریخ معاصر ایران، دست روی سکوتها و اشتباههای حافظه جمعی گذاشته و میکوشد تا روایت رسمی را از زاویهای نادیده گرفته، بازخوانی کند. این فیلم، اگرچه به شهادت طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی میپردازد، اما تمام تمرکز و سرمایهگذاری احساسی و بیانی خود را روی احیای هویت فراموششده حاج اسماعیل رضایی میگذارد؛ شخصیتی که سالها با طیب اشتباه گرفته شد، گاه با او یکی پنداشته شد و در نهایت، بیآنکه درست شناخته شود، از حافظه عمومی حذف شد.
یکی از مهمترین سکانسهای فیلم، زمانی رخ میدهد که مأمور خواندن حکم اعدام، نام حاج اسماعیل را اشتباه میخواند. این اشتباه، که شاید در روایتی سطحی به چشم نیاید، در فیلم به یک گرهافکنی دراماتیک بدل میشود. پاسخ شخصیت حاج اسماعیل– با صدایی قاطع و دیالوگی که بین خشم، طنز تلخ، و اضطرار در نوسان است– عملاً به فیلم شناسنامهای محتوایی میدهد: «... یه وقت ما رو قاطی نکنین با هم...! من حاجیام، این حاجی نیست فقط اسمش حاج رضاییه...!»
این دیالوگ، فراتر از کارکرد نمایشی، نقش یک اعلام موضع سینمایی را بازی میکند؛ تصحیح یک سوءتفاهم تاریخی، از طریق زبان تصویر و صدا. افخمی در اینجا، با حداقلیترین ابزار، موفق میشود لایهای از حقیقت را از زیر خاک تاریخ بیرون بکشد و همزمان، تماشاگر را با کلیشه رایج و تثبیتشدهاش مواجه و ناآرام کند.
فیلم، آگاهانه از فرم رایج در سینمای تاریخی ایران فاصله میگیرد. نه با بازسازی پرزرقوبرق فضاهای تاریخی روبهرو هستیم، نه با شخصیتپردازیهای اسطورهمحور. در عوض، «صبح اعدام» به شکلی رادیکال، تمام روایت را در فضائی محدود، با مدت زمانی فشرده (بین ساعات ۵ تا ۶:۳۰ صبح روز اعدام) و با فیلمبرداری سیاهوسفید به تصویر میکشد؛ انتخابی که از نظر بصری، علاوهبر القای فضای تاریخی، تمرکز تماشاگر را از محیط به چهرهها، نگاهها و تنشهای درونی هدایت میکند.
قابهای بسته، حرکت حداقلی دوربین، استفاده از ضدنور، و بازی با کنتراست، نوعی سکون تأملبرانگیز به صحنهها میدهد که تماشاگر را نه درگیر کنش بیرونی، بلکه درگیر کشف شخصیتها از درون میسازد. اینجا افخمی بیش از هر زمان دیگر در سینمایش، به سنت رئالیسم کلاسیک وفادار میماند و از آن برای برپایی یک موقعیت تراژیک- مستند بهره میبرد.
فیلم، در کنار فرم و زبان، از نظر مضمون نیز قدمی فراتر از روایتهای خطی معمول برمیدارد. شخصیت حاج اسماعیل، در لایههای مختلف فیلم، نه فقط به عنوان یک «قربانی سیاسی»، که به عنوان کنشگری فرهنگی، اجتماعی و دینی تصویر میشود. حضورش در میان مردم، ساخت مسجد، تحریم تولیدات وابسته به فرقه بهائیت، و رسیدگی به خانوادههای آسیبپذیر، همه جزئیاتی است که تصویر او را از سطح یک «شهید تیربارانشده» به سطح یک رهبر نادیدنی در میدانهای کوچک اما عمیق اجتماعی ارتقا میدهد. فیلم، به شکل غیرمستقیم، به تماشاگر یادآوری میکند که گاه قهرمانان، نه در میدانهای رسمی سیاست، که در کوچههای تنگ اجتماع حضور دارند.
وصیتنامه حاج اسماعیل- که بخش قابل توجهی از روایت بر آن تکیه دارد- با زبان سادهاش، جای خالی یک سند سینمایی را پر میکند؛ روایتی انسانی از مردی که میلیونها تومان طلب و بخشش داشته، بیهیچ سند و مدرکی. لحنی که گاه به شعر نزدیک میشود و در همان حال، مرز میان درویشی و تجارت را با نگاهی اخلاقگرایانه درمینوردد.
نکته تحسینبرانگیز فیلم، استفاده از بازیگرانی کمتر شناختهشده است که برخلاف جریان مرسوم ستارهمحور، به واقع در خدمت نقشاند. ارسطو خوشرزم در نقش حاج اسماعیل، حضوری کمگفتار اما پراثر دارد. بازی او بر پایه سکوت، نگاه، و اندک جملات حسابشده بنا شده و همین اقتصادبازی، به شخصیت حاج اسماعیل وزن و وقار میدهد. در کنار او، مسعود شریف نیز طیب را انسانی، باورپذیر و بهدور از تیپهای باسمهای رایج در چنین نقشهایی تصویر کرده است؛ تصویری که شاید مهمترین نقشآفرینی کارنامه هنریاش تا امروز باشد.
«صبح اعدام» شاید در ظاهر فیلمی تاریخی باشد، اما در لایه زیرین، بیش از آنکه به «بازگویی واقعه» بپردازد، در پی بازگرداندن هویت به یک شخصیت گمشده است. افخمی اینبار نه با تصویرسازیهای حجیم و پرزرق، بلکه با سکوت، ایجاز و ایستادگی در فرم، نشان میدهد که گاهی سینما میتواند دقیقاً همان کاری را انجام دهد که تاریخ از آن بازمانده است: تصحیح یک سوءتفاهم بزرگ.