نخل طلای شکسته دوستنداشتنی
پژمان کریمی
هفتادوهشتمین دوره جشنواره کن یا کن ۲۰۲۵، سیزدهم تا بیستوچهارم ماه میبرگزار شد. این رویداد به ظاهر مهم سینمایی چنانکه قابل پیشبینی بود، باحواشی قابل تأملی همراه شد.
یک- در این دوره، اهدای نخل طلای کن به فیلمسازی با شناسنامه ایرانی اهدا شد که از پیش، به عنوان عنصری مقابل نظام سیاسی دینی شناخته میشود.
فیلم هدف جایزه کن- «یک تصادف ساده»- به شکل غیرقانونی در ایران ساخته شده است. مؤلفههای «سوابق ضدامنیتی سازنده»، «فیلم و القای وجود خشم و تصلب و سرکوب به عنوان تنیدهای بر پیکره فرهنگ ایرانی» و «ساخت غیرقانونی فیلم»، در کنار «ماهیت صهیونیستی و ضدایرانی جشنواره»، تردیدی به جا نمیگذاشت که کارگزاران
فرهنگی- سیاسی کن، چه انتخابی را پیشرو خواهند گذاشت! ناظر و گواه و مؤید این ادعا، این جمله روشن رئیس هیئت داوران -ژولیت بینوش(رقاصه و بازیگر)- است:
«ما بیش از خود فیلم، از جهان اطراف فیلمساز تأثیر گرفتیم!»
از این رو، آیا میتوان حکم داد که اهدای نخل طلایی کن، برخاسته از همپوشانی معیارها و شاخصهای هنری و سینمایی با فیلم یاد شده است؟! آیا عقلانی است که بر ماهیت و نگاه سیاسی نخل طلایی، به تغافل چشم بسته شود؟
رئیس هیئت داوران جشنواره خود معترف به ماهیت غیرهنری و ضدیت با ایران و نظام سیاسی دینی ایران است. چطور باید این اعتراف را نادیده گرفت، با کدام استدلال و منطق؟!
دو- سازنده فیلم یاد شده و دیگر فیلمساز حاضر در کن، در حضور اهالی جشنواره و نمایندگان رسانههای گروهی، فضای جامعه ایرانی را سیاه و به دور از آزادی توصیف کردند!
اظهارات این دو با واکنش مناسب چهرههای گوناگون و رسانههای متعهد روبهرو شد.
بیشک هر فردی آزاد است که باورهای درست و نادرست خود را به زبان آورد. اما دو نکته وجود دارد:
الف- آیا هر آنچه که در ذهن آدمی میگذرد، اگرچه واجد توهین و تهمت است، باید به زبان آورد و آنچه شنیده میشود باید محترم انگاشته گردد؟!
اگر ایران ما به دور از آزادی و تصویری مسلم از خفقان است، چگونه دو فیلمساز مذکور با وجود تقلاها و سخنان معاندانه و تحریک اذهان عمومی علیه نظام سیاسی، در ایران زندگی میکنند و- به گفته ای- آزادانه به فرنگ سفر میکنند و- باز به گفتهای- نگران پیامدهای سخن سبک و فعالیت ضدایرانی خود نیستند؟!
ب- فرض کنیم سخنان نادرست و نسنجیده آنان، درست و حق است. باید پرسید؛ به زبان آوردن چنین سخنانی در جمع دوستان ایران و ایرانیان صورت گرفته است؟
دیگران گفتهاند و این قلم نیز تکرار میکند که در دشمنی سیاست پیشگان فرانسوی با ایران شکی نیست.
یک هدف عمده رژیم بعث عراق تجزیه ایران بود. در طول هشت سال دفاع مقدس، در کنار آمریکا و انگلیس و آلمان و... پاریس به سهم خود سلاح و مهمات رژیم بعث عراق را فراهم میکرد. اهدای انواع هواپیمای میراژ، اجاره دادن جنگنده سوپر اتاندارد، ارسال موشک ضدکشتی اگزوسه و همکاری دستگاه اطلاعاتی فرانسه با استخبارات بعث قابل انکار نیست. از اینها گذشته، از دهه ۶۰ تا به امروز «پاریس» و «اورسورواز» فرانسه، خانه و بهتر بگویم؛ پناهگاه گروهکهای برانداز و تجزیهطلب بوده است، از جمله گروهک منافقین! گروهک منافقین همان فرقهای است که مردم بیدفاع را به صرف ظاهر مذهبی ترور میکرد، در معابر عمومی با هدف ایجاد هراس و تحریک عمومی علیه نظام دینی، بمبگذاری میکرد، ستونپنجم رژیم بعث و سپس سیا قرار گرفت و...! با این وصف، درد دل کردن با فرانسویها و در پیش روی دوربین دیگر دشمنان خارجی، عاقلانه و برخاسته از احساس پاک «ایران و وطن دوستی» است؟
ج- دو فیلمساز در حالی از نبود آزادی در ایران نزد دوستان فرانسوی خود و دیگر دوستان اجنبیشان، مظلومانه شکوه کردهاند که در فرانسه، رعایت حجاب برابر با اخراج از مدرسه و دانشگاه و از دست دادن شغل است! به گفتهای؛ مصادف با برگزاری جشنواره، یک بانوی دانشجوی ایرانی با نام «مهدیه اسفندیاری» به بهانه و به جرم اعتراض به کشتار مردم فلسطین و بهویژه کودکان، در زندان شکنجه میشد و میشود!
آرزو نمودن آزادی برای ايران و تلخ توصیف کردن جامعه ایرانی در کشور ناقض آزادی و سرکوبگر عقاید، مضحک است و خود گواه همداستانی با دیکتاتوری غربی است!
سه- پس از اهدای نخل طلا به فیلمساز هدف نظر، برخی، با شعار سخیف «زن، زندگی، آزادی» به استقبال آن فیلمساز در فرودگاه حضرت امام خمینی(ره) رفتند تا اولاً؛ آنها هم ناخودآگاه و به سهم خود تأیید کنند؛ جایزه نخل طلایی، سینمایی نبود و از حیث هنری بیارزش است. دوم اینکه؛ دروغ بودن ادعای فیلمساز محبوبشان درباره نبود آزادی را به زبان و دست خود، به اثبات رسانند. چراکه عقلاً میپرسند؛ اگر آزادی نیست چگونه در تجمعی غیرقانونی، با شعاری که دشمنان خارجی و داخلی مردم ایران در جریان فتنه ۱۴۰۲ سر دست گرفته بودند، از یک معاند، آزادانه استقبال میشود؟!
چهار- جا دارد در وصف «وسعت دید و بصیرت نداشته» فیلمساز هدف تحسین کن، خاطرهای بیان کنم.
در سال ۱۹۹۵ فیلم «بادکنک سفید» با سناریوی عباس کیارستمی و ساخته آن فیلمساز، دوربین طلایی کن را به عنوان جایزه دریافت کرد. چون تهیهکننده گروه کودک شبکه دوم سیما بود، نشست مطبوعاتی فیلمساز در محل شبکه برگزار شد.در این نشست آقای فیلمساز که سخت دچار غرور و سرمستی جلب نظر فرنگیها بود، در نقض باور سیاسی بودن جشنوارههایی چون کن، با لحنی سبکسرانه، خطاب به خبرنگاران گفت: «من در کن جاسوس ندیدم!»
گویی از نگاه آقای سینماگر، جواسیس با لباس و نشان روشن در محافل و معابر تردد میکنند و یا از چنان میزان صداقتی برخوردارند که در مواجهه با دیگران، ناگریز به معرفی کامل خود هستند!
پنج- در حاشیه جشنواره کن امسال، ۳۵۰ نفر از اهالی سینمای جهان، نامهای در نکوهش جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، امضا کردند.
برخی رسانههای داخلی در انتقاد از جمع سینماگران به اصطلاح ایرانی حاضر در کن، انتقاد کردند که «وقتی صدها سینماگر خارجی جنایات غاصبان صهیونیستی را محکوم کردند، شما چرا با آنان همراهی نکردید؟! جو به حدی علیه صهیونیستها سنگین بود که رئیس هیئت داوران جشنواره نیز ناگریز به محکوم کردن شد! شما با کدام دلیل با دلایل، از حامیان فلسطین مظلوم به دور ماندید؟!»
صاحب این قلم باید رو به رسانههای داخلی یاد شده، بگوید:
از کسانی که موفقیت خود را در جلب نظر دشمنان میبینند، نابلدی خود را در پشت نام و جلوه جشنوارههای غربی و جوایز غیرسینمایی پنهان میکنند، به دین الهی باور ندارند و داشتن مهر به سرزمین مادری تنها ادعای آنان است، چگونه میتوانند مدافع مردم بیدفاعی واقع شوند که تنها جرم آنان، خواستن آزادی خانهشان از چنگال اشغالگران وحشی و درنده است؟!
شش- در پایان یادآوری میکنم که در جریان جشنواره شصتوچهارم کن، فیلمساز دانمارکی «فون تریه» که با فیلم «ملانکولیا» در فرانسه حاضر شده بود، صرف دادن دیدگاهی درباره هیتلر و به دنبال آن عصبانیت صهیونیستها، از عرصه جشنواره اخراج شد. او در واقع نشانی قرار گرفت از میزان تحملپذیری رویداد سينمايي و کشوری که مدعی آزادی و حمایت از آزادیخواهان جهان است!