عبای سوخته
بالگردی پرید
در میان مه
در سکوت
بر فراز کوههای ورزقان
مهی غلیظ همهجا را فرا گرفته بود
آسمان نه میبارید نه صاف میشد
ناگهان کوه...
پژواک فریاد و غرش انفجاری
در دل کوهستان پیچید
کلمات سرگردان شدند
بین سقوط یا صعود
هبوط یا عروج
کوه شرمنده شد
اشکش چکید بر عبایی سوخته
و نامی دیگر بر اسطورههای این سزمین افزوده شد
ورزقان آن شب پیرتر شد
و مردم چشم به راه
تنها او شاهد واقعه بود
و در خاموشیاش رازی بزرگ را پنهان کرد
صبح هوا صاف شد مه فرو نشست
نام ورزقان همراه نام ابراهیم در تمام شبکههای خبری دنیا شنیده شد
کاربران هزارانبار ورزقان را سرچ کردند
ورزقان از این شهرت شاد نشد
چون ابراهیم بیهمتا بود
ای ابراهیم
داغت نه در تقویم که در یادها خواهد ماند
و ما هرساله
در این ماتم
با احترام
با اندوه
و با افتخار
سر فرود میآوریم
نسرین پرک