کد خبر: ۳۰۹۹۶۵
تاریخ انتشار : ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۹:۳۷

فال نیــک

 
 
مریم رفعتی
درست مثل قاصدکی که نفهمید چرا هر پَرِ رقصانش در آسمان، باید یک جا بنشیند و بعد فهمید مأموریت دارد گونه‌ کودکی چند ماهه را لمس کند تا صدای خنده‌اش دل مادرش را غنج بَرَد و بار دیگر بوسه‌ای شود برای دست پدری تا خستگی‌اش را با لبانی متبسم آرامشی باشد، من هم الان نمی‌فهمم چرا خواستی آدمی برایت بنویسد که خودش می‌داند چقدر به مهر و دوای ولی‌نعمتش محتاج است؛ چراکه هر روز برادرت او را می‌خوانَد تا قلبش را پاکیزه کند، شاید هم چون فکر کردی استعداد نوشتن را خدا به من داده. نه. این نمی‌تواند باشد! به باور من، فهمیدی که مدت‌هاست از حاجت خواستن از تو ناامید شده‌ام که با نگاه مهربانی که خدا در قلب برادر رئوفت، علی‌بن‌موسی(ع) گذاشته، به انگشتانم نظری انداختی. حالا اما در جوار برادرت، من این نوشتن را به فال نیک می‌گیرم و قلم را آرام روی زمین می‌گذارم، چرا که می‌دانم هدیه‌ای از جانبت در راه است.
و من یک دخترم و برای روز دختر می‌نویسم...