طرح 3 مرحلهای تجاوز نظامی کودتا و جنگ تحمیلی
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
آیا عملیات موسوم به «پنجه عقاب» اساساً برای آزادسازی جاسوسان آمریکایی زندانی در سفارت سابق این کشور برنامهریزی شده بود؟ آیا همه این تدارکات و هزینه و بودجه و به میدان آوردن چندین کشور در منطقه و خارج از آن و برداشته شدن نقاب حقوق بشری و دیپلماسی و احترام به حقوق دیگر کشورها، تنها برای آزادی همین جاسوسان آمریکایی بود؟
پییر سالینجر در کتاب خود تحت عنوان «گروگانگیری در تهران» به یک گزارش خیلی مهم اشاره داشته و توضیح داده است که آنها این گزارش محرمانه دو صفحهای را در تاریخ 16 مارس 1980/ 26 اسفند 1358 تهیه کرده بودند. در صفحه دوم این گزارش، پیشبینی میزان تلفات گروگانها در بهترین حالت، حدود 60 درصد تخمین زده شده بود که از نظر سرویسهای امنیتی CIA و همچنین پلیس M.P بر روی هم رفته، برآورد قابل قبول و رضایتبخشی بهنظر میرسیده است.
به عبارت خیلی صریحتر، آنها در بهترین شرایط برای آزادی گروگانها، کشته شدن 60 درصد از آنان را پذیرفته بودند. یعنی حداکثر امید به نجات 21 نفر داشتند که در محاسبات عملیاتی معمول غربیها، به هیچ وجه قابل قبول و عقلانی نبود. پس هدف اصلی از اجرای عملیات موسوم به «پنجه عقاب» چه بود که تنها به نجات 40 درصد گروگانها نیز رضایت داشتند؟
بنا بر اسناد و شواهد مستند، بهنظر میرسد گروگانها یا در واقع جاسوسان محبوس در سفارت سابق آمریکا، در نزد آمریکاییان از ارزش چندانی برخوردار نبودند. برای هر فرد آشنا به مسائل سیاسی واضح بود که بعد از آن همه کشمکش سیاسی، کوچکترین تحرک نظامی منتسب به آمریکا در تهران، جان جاسوسان آمریکایی را به خطر خواهد انداخت و این واقعیت برای هیچکدام از طرفین، دچار کوچکترین ابهامی نبود.
بنابراین بهنظر میرسد که قضیه عملیات موسوم به «پنجه عقاب» و حضور نیروهای آمریکایی، نقشههایی فراتر از آزاد ساختن جاسوسان این کشور را به همراه داشت. حضور دو ژنرال کهنهکار رژیم پهلوی با لباس فرم اداری همراه با تیم عملیاتی آمریکا در طبس، مقدار معتنابهی سلاح و ابزار و ادوات نظامی، همراهی گروهکهای ضدانقلاب خصوصاً غوغا و فتنه و آشوب در مقابل یک جریان فرهنگی به نام انقلاب فرهنگی و... چه معنایی جز برپایی یک شورش و جنگ مسلحانه گسترده علیه انقلاب و نظام اسلامی میتوانست داشته باشد.
ضمن اینکه مسلّم بود بهانه نجات جاسوسان آمریکایی میتوانست دلیل موجهی حتی نزد افکار عمومی داخل آمریکا برای تجاوز نیروهای آمریکایی به ایران باشد، اما اسناد به دست آمده، حکایت دیگری داشت. مرحوم سردار حاج ابراهیم محمدزاده (که در آن زمان عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود) در اینباره گفته است:
«... (هلیکوپترهای برجای مانده) پر از مدرک بود... مثلا یکی از مدارکی که خود بنده دیدم، (نقشهای که روی پلاستیک چاپ کرده بودند) نقشه از بیابان طبس تا لانه جاسوسی، همه مراکز مهم را مشخص کرده بود. که (در شرایط مختلف) به کجا پناه ببرند، به کجا بروند؟... اگر گیر کردند، به کدام خانه بروند؟ کدام خیابان؟ اگر همه آن جزئیات به دست ما میرسید که پیروزی ما صدها برابر میشد. همه آنها سند بود. یعنی (نقشههای) سازمان سیا لو میرفت اگر بنیصدر این خدمت را در حق آنها نمیکرد...»1
مزدوران داخلی راه را باز کردند
طبق اسناد به دست آمده و بر اساس امریه شماره 256ـ 16ـ 412 مورخ 3 اردیبهشت 1359 از حوزه معاونت عملیاتی و پدافند هوایی، توپهای 23 میلیمتری ضدهوایی مستقر در تهران، شیراز، مشهد و بابلسر با کلیه تجهیزات (برای رفع خطر کامل از عملیات آمریکا) به عنوان مأموریت از منطقه دور شده و توپهای ضدهوایی فرودگاه مهرآباد و پادگان منظریه قم نیز بهطور کامل برداشته شدند.2
در چنین شرایطی، پس از غروب آفتاب 24آوریل 1980 (4 اردیبهشت 1359)، 6 فروند هواپیمای هرکولس سی 130 از جزیره مصیره در عمان و 8 فروند بالگرد آر.اچ.53 سیکورسکی از ناو هواپیمابر «نیمیتس» برخاسته و بیش از 130 کماندو آمریکایی را همراه مقادیر قابل توجهی از پیشرفتهترین سلاحهای سبک و سنگین، از غرب چابهار وارد ایران کرده و پس از گذر از کویر لوت، در منطقهای واقع در 60 کیلومتری جنوب غربی طبس، به نام «صحرای1» که از مدتها پیش توسط جاسوسان داخلی سازمان سیا شناسایی و تعیین شده بود، برزمین نشاندند.
قرار بر این بود که نیروهای آمریکایی پس از «صحرای1» به منطقهای به نام «صحرای2» واقع در
10 کیلومتری غرب گرمسار منتقل شده و سپس طبق نقشهای دقیق با هماهنگی عوامل داخلی خود در مراکز و نهادها و ارگانهای مختلف و با شناسایی قبلی از محل نگاهداری جاسوسان آمریکایی در ساختمان سابق سفارت آمریکا، به آن حمله کرده و آنها را به استادیوم امجدیه (شهید شیرودی فعلی) انتقال داده و سپس با بالگردهای تعیین شده در نهایت به ناو نیمیتس ببرند.
قرار بود به محض رسیدن نیروهای آمریکایی به تهران، آنها اهداف مشخص شده ازجمله بیت امام در جماران، مجلس سنای سابق که قرار بود مجلس شورای اسلامی در آن تشکیل شود، پادگان عشرتآباد، دفتر نخستوزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران، ستاد مرکزی کمیتههای انقلاب، صدا و سیما، اداره مرکزی مخابرات و چندین محل دیگر را بمباران کنند.
قرار بود در این مسیر گروهکهای ضد انقلاب و تروریستی نیز عملیات ایذایی انجام دهند تا اذهان، از لانه جاسوسی و جاسوسان منحرف شوند. بر همین اساس از روز دوشنبه اول اردیبهشت 1359، دانشگاههای تهران، محل درگیری گروهکهای ضدانقلاب با مردم شد. بهدنبال اعلام انقلاب فرهنگی در دانشگاهها و تصفیه آنها از نیروهای ضدانقلابی، این گروهکها که اتاقها و سالنهای متعددی در برخی دانشگاهها را به پایگاه خود و انبار اسلحه تبدیل کرده بودند، در مقابل انقلاب و مردم صفآرایی نمودند.
گروهکهایی مانند فداییان خلق، مجاهدین خلق (منافقین)، پیکار، حزب توده و... با تصرف بخشهای مهمی از این مؤسسات عالی، سعی داشتند از همان جا با انقلاب و نظام اسلامی تسویه حساب کنند. درگیریها چند روز ادامه داشت و در این درگیریها صدها نفر مجروح و مضروب شدند.
فاجعه چگونه رخ داد
اما نقشههایی که ماهها، خبرهترین کارشناسان نظامی روی آن کار تخصصی انجام داده و صدها کماندوی کارکشته، بارها و بارها مراحل مختلفش را تمرین کرده بودند و صدها میلیون دلار برای آن هزینه شده بود، با یک مانع پیشبینی نشده مواجه شدند و به فرموده حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه، اینبار شنهای بیابان طبس، مأمور خدا شدند تا سپاه ابرهه زمان را به خاک ذلت بنشانند و همه آن هیمنه نظامی را در یک لحظه نابود سازند.
در شروع عملیات، یکی از هواپیماهای سی-130 موسوم به «دراگون 1» که حاوی سلاح و ابزار نظامی بود، هنگام فرود، دچار آسیبدیدگی در ناحیه بال خود شد که ادامه عملیات را برای آن، غیرممکن میساخت. از طرف دیگر یکی از بالگردهای آر.اچ.53 هم در ناحیه بال خود متوجه ترکخوردگی شد که در نزدیکی دریاچه جازموریان و غرب ایرانشهر، ناگزیر به فرود اضطراری گردید.
بالگرد دوم به دلیل برخورد با طوفان شن، نشانگرهای پروازش را از دست داد و ناگزیر از بازگشت شد و بالگرد سوم نیز اگرچه همراه دیگر بالگردها با 40 تا 50 دقیقه تاخیر به محل «صحرای 1» رسید اما سیستم هیدرولیکی خود را از دست داد و عملاً از ادامه عملیات بازماند. در اینجا با 5 بالگرد باقیمانده، درواقع دیگر اجرای عملیات ناممکن بهنظر میرسید و این موضوع را فرماندهان عملیات ضمن هماهنگی با کاخ سفید و شخص رئیسجمهوری وقت آمریکا (جیمیکارتر) اذعان کرده و موافقت وی را برای متوقف ساختن عملیات و بازگشت به پایگاهها گرفتند.
اما فاجعه اصلی در همین جا رخ داد، بهطوری که هنگام اقدام برای سوختگیری یکی از بالگردها پس از برخاستن از زمین، به دلیل نداشتن دید کافی در آن شب طوفانی، با یکی از هواپیماهای سی-130، برخورد کرد و هر دو منفجر شده، 8 تن از کماندوها کشته و 5 نفر نیز مجروح شدند.
همه چیز تمام شد
هامیلتون جردن، رئیس ستاد کاخ سفید در خاطراتش که در کتابی به نام «بحران» منتشر شد، این لحظه را در کاخ سفید اینگونه تشریح میکند:
«... کارتر گوشی را برداشت و گفت: «دیوید (جونز) چه خبر؟» ما حرفهای جونز (رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح) را نمیشنیدیم، ولی حالت چهره کارتر و پریدگی رنگ او نشان میداد که خبرهای بدی میشنود. کارتر لحظهای چشمانش را بست و در حالی که به زحمت آب دهانش را قورت میداد، پرسید: «آیا کسی هم مرده است؟»... همه ما به دهان و چشمان او زل زده بودیم. چند ثانیه بعد گفت: «میفهمم... میفهمم» و گوشی تلفن را گذاشت...»3
بعد از آن، کودتایی که قرار بود از پایگاه شهید نوژه همدان انجام گردد، در آستانه اجرا و بهوجود آمدن فاجعهای دیگر توسط نیروهای انقلابی کشف و خنثی شد، اسناد کاخ سفید در آن تاریخ چنین حکایت دارد:
«... به منظور ساقط نمودن حکومت خمینی، افسران سابق ارتش و ساواک ایران که به کشورهای ترکیه، اسرائیل، آمریکا و اروپای غربیگریخته و با سازمانهای جاسوسی نظامی آمریکا و اسرائیل همکاری نزدیک دارند، انتخاب میشوند... یک گروه از این افسران که در مراکز سازمان سیا آموزش دیدهاند، قرار است برای کشتن آیتالله خمینی به قم اعزام گردند... سرویسهای اطلاعات و جاسوسی اسرائیل و آمریکا نیز با سازمان غیرقانونی فرقان و شورای نجات ارتش ایران در ارتباط میباشند...»
و بعد از خنثی شدن کودتا، آمریکا و اعوان و انصارش به طرح بعدی یعنی حمله صدام به ایران روی آوردند. طرحی که اگرچه 8 سال ملت ایران را درگیر ساخت و دهها هزار شهید و جانباز و جاویدالاثر و ویرانیهای بسیاری برجای گذارد اما بازهم بنا به اراده الهی در برابر مقاومت مردم ایران شکست خورد و از این پس نظام سلطه و استکبار جهانی، دریافت که با جنگ سخت نمیتواند از پس انقلاب و مردم ایران برآید، به همین دلیل به جنگ نرم روی آورد که همچنان بزرگترین دستاویزش علیه نظام جمهوری اسلامی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- گفتوگو با سردار حاج ابراهیم حاجمحمدزاده، فیلم مستند «ماجرای طبس».
2- احمدرضا شاهعلی، انقلاب دوم (تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، آثار و پیامدها)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، صفحه277.
3- هامیلتون براون، بحران، ترجمه محمود مشرقی.