kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۸۵۰۱
تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱۴۰۴ - ۲۰:۱۵
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- 111

انگشت  اتهام به سمت لیبرال‌های کند ذهن



فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
ترجمه حسین باکند

مکس ایستمن در ادامه دولت ملی را متهم کرد که «ما را در مبارزه علیه نفوذ دشمنان آزادی ناکام گذاشته است» او ایضا همین اتهام را به خانه آزادی، آمریکایی‌ها برای اقدام دموکراتیک و اتحادیه آزادی‌های مدنی آمریکا (که عضو آن بود) وارد کرد. او همه آن‌ها را «لیبرال‌های کند ذهنی» نامید «که به اسم آزادی فرهنگی بهترین کمک خود را به دشمن مسلحی می‌کنند که کمر همت بر نابودی هر آزادی در سراسر جهان بسته است».
ریچارد روور [نوک پیکان] انتقادات خود را به سمت ایروینگ کرستول گرفت و گفت: او به ندرت «با آن صراحتی که دوست دارد مردم درباره کمونیسم صحبت کنند در مورد مک‌کارتی صحبت می‌کند». او مک‌کارتی را متهم کرد که «مانند هر مورخ شوروی، توجه کمی به واقعیت دارد». و با اندوه و غم نتیجه گرفت که: «واقعیت قطعی و شاید اجتناب ناپذیر این است که ویلی‌های مقدس1 امروز در همه جا قدم می‌زنند [و در همه جا حضور دارند]». اکنون، به گفته مکس ایستمن، چنین اظهاراتی به سادگی نشان می‌دهد که رووِر خود در دام تبلیغات شوروی افتاده است.
پس از جلسه، روور به شلزینگر نامه نوشت و از طغیان ایستمن ابراز ناراحتی کرد و از او التماس کرد که کاری در این باره انجام دهد. شلزینگر به چه کسی مراجعه کرد؟ فرانک ویزنر. او2 بعدها گفت (هرچند گفتِ او بعید و نامحتمل به نظر می‌رسید): گرچه بنده از سرمایه‌گذاری اولیه سازمان سیا در راه‌اندازی کنگره آزادی فرهنگی برلین اطلاع داشتم اما از آن پس گمان می‌کردم که بنیادها هزینه‌ها را پرداخت می‌کنند. من هم مثل بقیه فکر کردم که آن‌ها صادق هستند.... من نمی‌دانستم هزینه‌ همه این کارها را سازمان سیا پرداخت می‌کند. نیم قرن بعد شلزینگر هنوز منکر هر گونه ارتباط رسمی با سازمان سیا بود و [گنجینه] اسرار خود را با کسی در میان نمی‌گذاشت. «گاهی اوقات فرانک ویزنر را در خانه جو آلسوپ ملاقات می‌کردم و او تفریحی از من می‌پرسید که در کمیته آمریکایی چه می‌گذرد، و من به او می‌گفتم.» احتمالا به همان شکل تفریحی بوده که شلزینگر در ۴‌ آوریل ۱۹۵۲ نامه‌ای به ویزنر نوشت و داخل پاکت نامه چند سند یا تصویر دیگری قرار داد که همگی تصاویر نسبتا نگران‌کننده‌ای [ از وضعیت داخلی کنگره] ارائه می‌کردند. در پاسخ به موارد مطروحه شلزینگر، ویزنر یک نامه‌ داخلی با عنوان «بحران گزارش شده در کمیته آزادی فرهنگی آمریکا» نوشت که ارزش نقل کامل را دارد:
یادداشت سازمان سیا از قائم‌مقام [دفتر هماهنگی سیاست‌ها]، برنامه‌ها (ویزنر) به معاون قائم‌مقام [دفتر] هماهنگی سیاست‌ها. موضوع نامه: بحران گزارش‌شده درACCF 
۱. نامه‌ای که در این‌جا پیوست کرده‌ام در تاریخ ۴ ‌آوریل از سوی آرتور شلزینگر جونیور به من نوشته شده است این نامه همراه با چند محتوا و اسناد دیگر به من ارسال شده. همه آن‌ها یک تصویر نسبتا نگران‌کننده‌ای ارائه می‌کنند. من قبل از دریافت نامه شلزینگر در مورد این تحولات چیزی نشنیده بودم و بسیار مایلم که دفتر هماهنگی سیاست‌ها به ارزیابی [درستی] این مسئله بنشیند که به احتمال زیاد، هیاهو برای هیچ! نباشد.
2. واکنش دم دستی بنده3 به این آشفتگی آن است که نه موضع طرفداران مک‌کارتی و نه موضع مخالفان مک‌کارتی از نظر ما درست نیست و جای تاسف است که اوضاع به گونه‌ای رقم خورده است که کار به این‌جا یعنی نقطه جوش برسد. من می‌توانم درک کنم که چگونه کمیته آزادی فرهنگی آمریکا تنها ایستاده و در واقع آنها گروهی از شهروندان خصوصی آمریکا هستند که علاقه‌مند به آزادی فرهنگی هستند، بنابراین احساس می‌کنند که می‌بایست موضعی در قبال مک‌کارتیسم اتخاذ کنند. به هر روی، تا جایی که به یاد دارم این با طبیعت کمیته آزادی فرهنگی آمریکا همخوانی ندارد، هدف کمیته فراهم آوردن پوشش و پشتوانه برای تلاش‌هایی که در اروپا صورت می‌گیرد است و برای این کارها ساخته نشده. اگر کمیته رویه دیگری را دنبال کند، ما در کنگره به بن بست خواهیم خورد، که چه بخواهیم و چه نخواهیم در قبال رفتار، اقدامات و اظهارات علنی آن مسئول هستیم. در این شرایط، مطرح کردن موضوع مک‌کارتیسم، چه برای محکوم کردن و چه برای حمایت از آن، از نظر بنده اشتباه بزرگی بود. دلیل آن هم صرفاً این است که این موضوع ما را وارد یک موضوع بسیار داغ سیاسی داخلی آمریکا می‌کند و مطمئناً ما را به دردسر بزرگی می‌اندازد و انتقاد و دخالت در موضوعی که ابدا هیچ ربطی به ما ندارد عواقب ناگواری برای ما خواهد داشت.
۳. اگر با تحلیل و واکنش فوق‌الذکر موافق هستید باید فورا بیندیشیم اکنون که چربی در آتش است4 [و وضعیت به  نقطه جوش رسیده] چه کار باید کرد. اگر امکان این کار وجود داشت، نظر من بر این بود که پرونده این بحث به کلی برچیده و دفن شود. من می‌دانم که این کار، هیچ یک از جناح‌ها را راضی نخواهد کرد، اما شاید این امکان برای ما وجود داشته باشد که برای اعضای هر دو جناح تفهیم کنیم ما داریم درباره اروپا و جهان خارج از آمریکا صحبت می‌کنیم [و مسائل داخلی آمریکا اصلا موضوع بحث ما نیست] و ما باید به کار خود بچسبیم و اینکه اگر این کار را نکنیم، تمامی تلاش‌های ما، به خاطر دخالت در مسائل سیاسی داخلی افشا و تباه خواهد شد. توسل به اتحاد و همدلی و حفظ این تلاش ارزشمند ممکن است کارگر باشد. در هر صورت این تنها رویکردی است که می‌توانم به آن فکر کنم.
پانوشت‌ها: 
1- ویلی مقدس در دعای خود از روی تقوا و خداترسی از خداوند می‌خواهد که قلم عفو بر گناهان او بکشد و لحظاتی بعد از خداوند می‌خواهد دشمنانش را به خاطر ارتکاب همان گناه به آتش ابدی جهنم محکوم کند. یعنی شهر پر بود از افرادی چون ویلی (طرفداران مک‌کارتی)، که فقط عیب‌های دیگران را می‌دیدند و دیگران را مستحق مجازات می‌دانستند.
2- شلزینگر.
3- واکنش همین‌طوری و بداهه، آن چیزی که الان به ذهنم می‌رسد.
4- کار از کار گذشته.