kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۸۳۵۲
تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱۴۰۴ - ۲۱:۲۳
یک شهید، یک خاطره

کار با طعمِ روزه

 
 
 
مریم عرفانیان
غلامرضا، بعد از تعطیلی مدرسه و در سه ماه تعطیلی به بنایی می‌رفت. دوشادوش بقیه کارگرها کار می‌کرد و عرق از سرورویش می‌ریخت؛ اما لبخند از لبانش محو نمی‌شد.
آن‌‌سال، گرمای طاقت‌فرسا با ماه مبارک رمضان همزمان شده بود. رضا هنوز به سن تکلیف نرسیده بود و وقتی دوستانش او را خسته و تشنه می‌دیدند، می‌گفتند: «رضا‌جان، بیا صبحانه بخور، هوا خیلی گرمه!» 
رضا جواب می‌داد: «من روزه‌ام.» و با دهان روزه، در تمام روز زیر آفتاب داغ، باغیرت کار می‌کرد.
انگار غلامرضا با روزه‌گرفتن احساس ضعف نمی‌کرد؛ برعکس، نیرویی تازه و توانی دوچندان در وجودش داشت.
بر اساس خاطره‌ای از شهید غلامرضا ایزدخواه