کشتی نجات
محدثه خوشی
از سالهای دور بذری کاشته شده بود و هر روز آبیاری میشد، هر بار پسری و دختری یا پدری و مادری با خون خود آن را آب میداد تا بالاخره به ثمر نشست و شد انقلاب اسلامی
باغبان این درخت بارها عوض شد، زمانی شیخ فضلالله نوری بود و زمانی میرزا کوچکخان جنگلی و در نهایت قرعه به نام روحالله خمینی(ره) افتاد.
مردی که میدانست سربازان انقلاب در گهوارهاند و سالها خودش در تبعید برای بزرگشدن این سربازان صبر کرد و جنگید...
مردمی انقلاب کردند که از نامردمی و تبعیض خسته بودند، جان و مال خود را به خطر انداختند تا حکومتی بر سر کار بیاید که شعار و عملش بر اساس اسلام و عدالت باشد.
و تنها رهبری فرزانه میتوانست بعد از امام خمینی(ره) سکان این کشتی را در تلاطمهای دنیای بیرحم به دست بگیرد و اجازه ندهد کینه دشمنان داخلی و خارجی و گاهی انتخاب اشتباه مردم مانع رسیدن این کشتی نجات به سرمنزل مقصود شود...
شعار (تا انقلاب مهدی...) تنها یک شعار نیست؛ بلکه هدفیست که تنها در سایه اطاعت از فرامین سید علی عملی خواهد شد.