در قعر دریا گرد بین
علی قربان نژاد
به جرات میتوان گفت تاریخ ادبیات فارسی از غنیترین و پربارترین تواریخ ادبیات در جهان است. اگرچه ایرانیان شکل عروضی شعر را از اعراب گرفتند اما به سرعت به آن نظام دادند و با ایجاد تغییراتی بر غنای فرمی آن افزودند.
گفته میشود که قریب به 300 وزن در شعر فارسی وجود دارد اگرچه از میان آنها تعدادی بسیار پرکاربرد هستند و برخی از اوزان عروضی نیز وزنهایی کم کاربرد هستند. برای مشخص کردن وزن شعر به طور معمول از «افاعیل» استفاده میشود. برای نمونه برای مشخص کردن وزن این شعر از حافظ:
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
آن را بر حسب افاعیل عروضی چنین سامان میدهیم: «فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن». پس چنانکه مشخص است عکس شعر عرب در شعر فارسی مصراع تعیینکننده وزن شعر است.
حال در میان وزنهای شعر فارسی اوزانی وجود دارند که به آنها «وزنهای دوری» گفته میشود. وزنهای دوری در هر مصراع از دو بخش متناسب و یک نواخت تشکیل شده است. برای نمونه:
هر که دلارام دید، از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص، هر که در این دام رفت
(سعدی)
که وزن آن براساس افاعیل عروضی از این قرار است: «مفتعلن فاعلن، مفتعلن فاعلن» یا مثلا در موردی دیگر میخوانیم:
ببین ذرات روحانی که شد تابان از این صحرا
ببین این بحر و کشتیها که بر هم میزنند این جا (مولوی)
که وزن عروضی آن براساس افاعیل میشود: «مفاعیلن مفاعیلن؛ مفاعیلن مفاعیلن»
در دو مورد آخر یعنی اشعار سعدی و مولوی ما شاهد این هستنیم که مصراع که تعیینکننده وزن شعر است خود به دو قسمت مساوی و شبیه هم تقسیم شده است. یعنی هر مصراع از دو بخش کاملا هموزن همدیکر شکل گرفته است. به این حالت «نیم مصراع» گفته میشود» یعنی در وزنهای دوری «نیم مصراع» تعیینکننده وزن است و وزن کلی شعر از تکرار یک شکل و هم آهنگ وزن نیم مصراع ساخته میشود و وزن هر بیت متشکل از چهار نیم مصراع هموزن است.
این حالت به اوزان دوری ویژگیهایی میبخشد که یکی از مهمترنهای آن آهنگین بودن این وزنهاست. دیگر امکانی که این دسته از وزنها وجود دارد استفاده از یکی از صنایع شعری است که به آن قافیه درونی گفته میشود. استفاده از قافیه درونی خود بر زیبایی و آهنگین بودن شعر میافزاید. با این حال استفاده از این صنعت شعری نیازمند توانمندی قلم شاعر است به این معنی که مخاطب هنگام خواندن آن شعر احساس نکند که کلماتی که عنوان قافیههای درونی به کار گرفته شدهاند به نوعی تنها به همین منظور در شعر حضور دارند.
دو مورد از زیباترین قافیههای درونی که در ادبیات فارسی وجود دارند از سعدی و مولوی هستند. بیتی که متعلق به سعدی است بیتی آشناست:
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود
کلمات «بدن / سخن / خویشتن» در پایان سه نیم مصراع کلماتی هم قافیه هستند. شاعر در این بیت به شکلی زیبا بر این نکته تاکید میکند که در چگونگی رفتن جان از بدن هر کسی چیزی میگوید یا به عبارتی هر کسی حدس و گمانی دارد اما من به چشم خودم دیدم که جان از بدنم میرود. اگرچه در این فقره عبارت «جان» کنایه از معشوق است لکن زیبایی بیت وقتی بیش از پیش میشود که در نظرآوریم با خروج جان از بدن اعضای جسم آدمی نیز از کار میافتند اما شاعر میگوید که رفتن جان از بدنش را یا به عبارتی مرگش را به تماشا نشسته است. کلماتی که به عنوان قافیه درونی در این بیت مورد استفاده قرار گرفتهاند به طرزی ماهرانه در بافتار بیت نشستهاند که به هیچ عنوان این گمان پیش نمیآید که آنها تنها برای ایفای نقش قافیه درونی مورد استفاده قرار گرفتهاند. بیت دیگری که آن هم در شمار بهترین نمونههای به کارگیری قافیه درونی است بیتی از یکی از غزلهای مولوی است:
گلهای سرخ و زرد بین، آشوب بردابرد بین
در قعر دریا گرد بین، موسای عمرانی است این
کلمات «زرد، بردابرد، گرد» کلمات هم قافیهای هستند که قافیه درونی را در بیت فوق میسازند. بیت مولوی به عبور حضرت موسی(ع) به همراه قومش از رود نیل اشاره دارد. ممکن است منظور از گلهای سرخ و زرد اشاره به همراهان حضرت موسی باشد؛ کسانی که به وعده الهی اطمینان دارند و عدهای دیگر که با دیدن لشکریان فرعون که نزدیک میشوند ترس بر آنها غلبه کرده است.
«بردابرد» اشاره به طبلی است که چند نفر پیشاپیش شاه بر آن میکوبند و ندا میدهند تا مردمان راه را برای عبور شاه باز کنند. حال در این بیت فوق راه را آب رود نیل باید باز کند و این آب است که باید به کناری برود. در شروع مصراع دوم شاعر به زیبایی تمام و در کوتاهترین حالت باز شدن راه در رود نیل را به تصویر میکشد. معمولا وقتی گرد و خاک از جایی بر میخیزد که خاک آنجا خشک باشد و لذا از خاک کف دریا گرد و خاک برنمی خیزد. مولوی با بیان اینکه از قعر دریا گرد و خاک برخاسته به این نکته اشاره دارد که آب رود نیل به امر الهی کنار رفته و لذا از حرکت مردمان از مسیر باز شده که پیش از آن در قعر آبها بوده گرد و خاک به هوا برخاسته است.