kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۵۶۹۹
تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۹:۲۵
واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب - بخش صد و نهم

بیانیه سانسورچیان، رانت‌خواران و همکاران مفسدان مالی/حکایت سینماتوگراف 2

 

سعید مستغاثی
رسانه سلطنتی بریتانیا BBC در حالی که همراه دیگر رسانه‌های زنجیره‌ای آن سوی مرز مانند رادیوفردا و گویانیوز (هر دو از رسانه‌های وابسته به سازمان سیا)، تلویزیون صدای آمریکا VOA (رسانه وزارت امورخارجه آمریکا)، رادیو اسرائیل، رادیو زمانه (وابسته به سرویس اطلاعاتی هلند)، دویچه‌وله (رادیوی دولتی آلمان) و... به طور تمام‌قد از بیانیه برخی منتسبین به سینمای ایران موسوم به 200 نفر درباره اتفاقات آبان‌ماه 1398 حمایت کرد اما نتوانست پارادوکس‌های شدید این بیانیه و امضاءکنندگان آن را پنهان ساخته و در 13 آبان مطلبی تحت عنوان «در سینمای ایران چه می‌گذرد؟» نوشت:
«... این بیانیه را کسانی از جمله اعضای شورای اعمال سانسور، بهره‌مند از مواهب رانت و حتی سینماگرانی که تصاویرشان با متهمان پرونده‌های فساد مالی منتشر شده، نیز «امضا» کرده‌اند...»
اینکه آش آن‌قدر شور بوده که حتی صدای خان را هم درآورده، یکسوی ماجرا بود اما اینکه چگونه افرادی که در طی این چهل سال از بیشترین امکانات فیلمسازی و سرمایه و امتیازات ویژه و جایزه برخوردار بوده و همواره برخی مسئولین سینمایی جلویشان فرش قرمز پهن کرده و روی سرشان گذارده و حلوا حلوایشان کرده‌اند، حالا نمکدان شکسته و به خاطر مصیبت و بلایی که خود به سر سینمای ایران آورده‌اند، گریه و ناله سرداده‌اند، اگر جزو عجایب هفتگانه نبود اما نوع هشتم آن به‌شمار آمد!
از بشکن و بالا بنداز تا رنج و حرمان!
از یاد نمی‌بریم، در آغاز دولت یازدهم، همین حضرات، بشکن و بالاانداز راه انداخته بوده و سر از پا نشناخته و در هر محفل دولتی حضور یافته و فریاد می‌زدند که دیگر دوره رنج و حرمان گذشت و اینک زمان شکوفایی هنر و سینماست! 
از یاد نمی‌بریم که اولین معاونت سینمایی مورد علاقه این حضرات می‌گفت دیگر دوران فیلم نساختن تقوایی و بنی‌اعتماد و بیضایی و... گذشته است!! اما چه شد که دولت تدبیر و امید نتوانست، آرزوهای جوانانه این افراد را برآورده ساخته و آخرین آثارشان همان شد که در همان دوران به اصطلاح رنج و حرمان ساخته بودند؟!
از معروفان امضاء‌کننده بیانیه 200 نفره؛ بهرام بیضایی بود که آخرین اثرش در دولت دهم، هم سرمایه و رانت دولتی گرفت و هم جوایز متعدد از جشنواره فیلم فجر و به جهت ناسازگاری و فحاشی و توهین‌های دوستان به اصطلاح سینماگرشان به خارج کشور کوچ کرد. 
ناصر تقوایی که که پیش از آن تهیه‌کنندگان مانند بنیاد فارابی (برای «ای ایران»)، حسن کفاش عراقی (برای «کاغذ بی‌خط») را در دولت‌های چهارم و هفتم جان به لب کرده بود تا فیلمش را بسازد (کافیست شرح این ماجراها را از عوامل فیلم‌های فوق بشنوید) و در دولت هشتم هم دو تهیه‌کننده دیگر یعنی حسن جلایر و سعید حاجی‌میری را برای پروژه‌های نیمه‌کاره «زنگی و رومی» و «چای تلخ»، به خاک سیاه نشانده و سرمایه‌هایشان را به باد فنا داده بود (کافیست برای دریافت صحت و سقم این ادعا، پای درد دل جلایر و حاجی‌میری و حتی دست‌اندرکاران پروژه‌های یاد شده نشست)، در دولت‌های نهم و دهم دست به سیاه و سفید نزد، همچنان‌که در دولت‌های یازدهم و دوازدهم! و حالا مدعی است که امنیت شغلی نداشته و نمی‌تواند کار کند! جل‌الخالق! 
رخشان بنی‌اعتماد هم علی‌رغم همه ادعاهای شداد و غلاظ مبنی بر فرارسیدن دوران جدید نشاط و سرزندگی برای ساخت فیلم در دوران دولت‌های یازدهم و دوازدهم همچنان تولید آخرین فیلم خود یعنی «قصه‌ها» را در همان دولت پُررنج و درد! دهم ثبت کردند!
جناب پرویز کیمیاوی (یکی دیگر از سرآمدن امضای بیانیه) پس از گذشت 20 سال از فرانسه نزول اجلال فرمود و شبه‌فیلمی به نام «ایران سرای من است» را در دولت هفتم ساخت که به دلیل بی‌سروته بودن، روی دست سفارش‌دهندگان دولتی‌اش ماند و البته خودش هم به این نکته واقف بود و از همین روی دست و از پا درازتر به همان فرانسه برگشت و تا این امضای بیانیه موضوع این مطلب، بیست‌ویک سال بود که هیچ خبری از ایشان نشنیده بودیم. 
اصغر فرهادی هم علی‌رغم همه رانت‌های دولتی و غیر‌دولتی که او را به انواع و اقسام جشنواره‌های جهان پرتاب کرد، وقتی حتی در اسپانیا تحویلش نگرفتند و فیلمش را به اسکار هم نفرستادند، دست از پا درازتر به همین کشور بدون امنیت شغلی! بازگشت!!
حالا در میان این امضا‌ها حضور برخی افراد، بیانیه را از تراژدی آن رانت‌خواران و سانسورچیان و این دسته فیلم‌نسازها خارج کرده و به کمدی نزدیک‌تر ساخت؛ یکی از آن به اصطلاح فیلمسازها که در 3-4 سال، هر دو فیلمش علاوه‌ بر 
سرمایه‌های دولتی، خیل جوایز جشنواره دولتی را هم درو کرد و دیگری که تنها در بلبشوی این سینما توانست از زیر خط فقر بازیگری به کارگردانی جهش کند! و بامزه‌تر از همه امضای کسی بود که در همین بلبشو و به‌واسطه همین سینمای بدون امنیت شغلی، به گفته خودش قادر است هر ماه، مبلغ 10هزار دلار (برابر با 230 میلیون تومان) فقط برای فرزندش در آمریکا بفرستد!
البته اغلب امضاءکنندگان، ناشناخته و بعضاً گمنام بوده و برخی هم برخلاف ادعای نویسندگان بیانیه، نه فیلمساز بودند و نه بازیگر و نه در هیچ رشته سینمایی فعالیت داشته و دارند و حتی همان خبرنویسی در نشریات زرد را نیز به طور حرفه‌ای انجام نداده‌اند!! 
شبه‌سلبریتی‌ها کجا و مردم کجا؟
در آشفته بازار اواخر پاییز 1398، باز هم برخی از شبه‌سلبریتی‌هایی که فشار اقتصادی و گرانی برایشان مفهومی جز گران‌تر شدن عوارض فرودگاهی خروج از کشور نداشت، بدون آنکه اطلاع دقیقی از وضعیت مملکت و یا اساساً سواد تحلیل این اوضاع را داشته باشند، به ابراز فضل پرداختند!
برخی از این شبه‌سلبریتی‌ها که ظاهراً سنگ مردم را به سینه می‌زدند، از طریق نمایش فیلم‌های سخیف و مبتذل خود و به جیب زدن پول‌های بی‌زبان همین تماشاگران بینوا، راهی ینگه دنیا و سواحل فلان کشور و مسابقات رقص و آواز فلان شبکه وهابی شده بودند. از جمله یکی از همان شبه‌سلبریتی‌ها که در همان روزها در پستی اینترنتی‌، اعتراض کرد و نوشت «ما آینده‌مان غبارآلود است، دیگر چراغی نمی‌یبینیم و سخت ناامید شده‌ایم.» 
اما همین شبه‌سلبریتی که گویا از ینگه دنیا برای مردم کشورش به اصطلاح اشک تمساح می‌ریخت، در پستی دیگر حال و هوای خود را در سواحل کشورهای آن‌سوی دریاها این‌گونه توصیف کرد:
«به اتفاق... رفتیم براى یکى از موزیکایی که به‌تازگى ساختم ویدیو کلیپ بسازیم. سوار ماشین شدیم و رفتیم براى فیلمبردارى کنار ساحل سانتامونیکا. کوهیار وسط راه پرسید عموجان چى شد که شما یاد کلیپ ساختن افتادى؟ جواب دادم حوصله‌مون سر رفته عزیز، باس یه کارى کرد.... کار که تموم شد با یه توپ والیبال که از قبل تو صندوق عقب ماشین بود شروع کردیم به بازى. یکى‌مون اضافه وزن داشت یکى چلاق بود یکى بازیش گند بود. خندیدیم. کم‌کم هوا خنک شد و برگشتیم سمت خونه‌هامون. دلم می‌خواست یه سوپ داغ بزنم حالم جا بیاد....»
دل سوزاندن همین آقا و یا مهناز افشار که برای یک مراسم رقص و آواز در شبکه آل‌سعود به عنوان داور حضور پیدا کرد، برای مردم‌، چه معنایی به جز اشک تمساح می‌تواند داشته 
باشد!!