خبر آمد، خبری در راه است (یادداشت روز)
۱- بیست و چند سال قبل بود که تصمیم گرفتیم همه پنجشنبهها به یاد مراد غایبمان حضرت بقیةاللهالاعظم
- ارواحنا له الفداء- ستون ثابتی در کیهان داشته باشیم. در پی این تصمیم ستون سمت راست صفحه ۳ کیهان پنجشنبه را به درج نکتهها و سروده شاعران قدیم و معاصر درباره حضرتش اختصاص دادیم. نام ستون را «چشم به راه سپیده» نهادیم و به لطف خدای مهربان از آن هنگام تاکنون بیوقفه ادامه داشته است. نگارنده بر تارک ستون، خطاب به مولای بزرگوارمان نکته کوتاهی نگاشته بودم، که برای چند سال پیاپی، در صدر ستون جای داشت و امروز در یادداشت پیشروی به آن اشاره میکنیم. بخوانید!
۲- تو را غایب نامیدهاند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی. «غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زدهاند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمیدانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را میخوانند، ظهورت را از خدا میطلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر میشوی، همه انگشت حیرت به دندان میگزند و با تعجب میگویند که تو را پیش از این هم دیدهاند. و راست میگویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی، نام تو که به میان میآید، صاحبدلان «دل» از دست میدهند و قرار ازکف مینهند و قافله دلهای بیقرار روی به قبله میکنند و آمدنت را به انتظار مینشینند...
۳- اواخر سال 1355 بود. در بند 4 و5 و 6 زندان قصر که مخصوص زندانيان سياسي با محکوميتهاي سنگين بود، زندانی بودم. آن روزها سايه شوم رژيم آمريکايي شاه، آسمان ايران اسلامي را سياه کرده بود. هر صداي مخالفي اگر به گوش حراميان ميرسيد، در گلو خفه ميشد. زندانيان سياسي که محکوميتهاي بلندمدت داشتند هر از چند گاه ميان دو زندان قصر و اوين جابهجا ميشدند. سخن درباره خاطرهاي از مرحوم حاج حبيبالله عسگراولادي است که در زندان اوين دوران محکوميت خود را سپري ميکرد. مرحوم عسگراولادی را در نوجوانی دیده بودم آنچه از قول حضرت امام نقل میکرد، تکان دهنده، اما روحنواز بود. بايد آن روزهاي سياه را ديده باشي تا بتواني نقش خاطرهاي را که مرحوم عسگراولادي نقل ميکرد، بر لوح دل خود احساس کني... خاطره، مربوط به ديدار آن مرحوم با حضرت امام(ره) بود. در فاصله ميان آزادي امام- رضوانالله تعاليعليه- از زندان و تبعيد آن حضرت به ترکيه و سپس عراق... براي گزارش برخي از رخدادهاي ناگوار و کسب تکليف به قم رفته بود... ماجراي آن ديدار را، بعدها- بهمنماه 1387- در مقدمه يکي از يادداشتهاي کيهان آورده بودم... «با عجله آمده بود و سراسيمه، دغدغه جان او را داشت و پاسخي براي اين پرسش خود و دوستانش ميخواست، وظيفه ما چيست؟... اهل سخن بود و چندينبار هم آنچه را ميخواست بگويد، تمرين کرده بود اما وقتي او را ديد زبانش بند آمده بود. محو عظمت توأم با وقار و صلابت آميخته به مهرباني او شده بود. به جاي او، خميني(ره) سخن آغاز کرد؛ «شما را چه ميشود آقاي عسگراولادي؟ چه سعادتي بالاتر از اين که خون انسان در راه خدا ريخته شود... پس شما نميدانيد که قرار است به کجا برويم؟ بايد برايتان بگويم... امشب ميگويم...» برايش عجيب بود. امام(ره) بيآنکه او سخني گفته باشد، درباره موضوعي سخن ميگفت که عسگراولادي به همان منظور آمده بود. چند ماه قبل از آن روز، شاه به قم رفته بود ولي هيچيک از روحانيون مطرح و سرشناس به استقبال او نرفته بودند. وقتي شاه به محل استقرار خود رسيده بود، علت را جويا شده و متوجه شده بود
امام خميني(ره) استقبال روحانيت از شاه را تحريم کرده بود. شاه که به شدت عصباني بود، گفته میشد در بازگشت به تهران دستور تهيه کيفرخواست عليه امام(ره) و محاکمه صحرايي! او را صادر کرده بود. آقاي عسگراولادي بعد از اطلاع از خبر، به نمايندگي از همرزمانش نزد امام(ره) رفته بود تا از يکسو اين خبر را به امام(ره) برساند و از سوي ديگر درباره تکليف خود و ساير مردم از ايشان سؤال کند. ولي امام(ره) پيش از طرح موضوع به آن پاسخ داده بود. امام راحل(ره) در ادامه همان ملاقات به آقاي عسگراولادي گفته بودند؛ «تصور نکنيد که مبارزه ما يکسال و دو سال
و سه سال طول ميکشد، به دوستاني که حوصله اين مبارزه طولاني را ندارند، بگوئيد کنار بکشند. اين مبارزه چند دهه ادامه خواهد داشت... مبارزه ما محدود به جلوگيري از تصويب يک قانون، تغيير يک وزير و يا تغيير يک دولت نيست، مبارزه ما براي فراهم آوردن زمينه ظهور حضرتبقيهالله -ارواحنا له الفداء- است. ازهماکنون به شما بگويم که نهضت ما سه مرحله در پيش دارد. مرحله اول، اسلامي کردن ايران است. بعد از نجات کشورمان، از آن به عنوان يک پايگاه براي نجات ساير کشورهاي مسلمان استفاده ميکنيم و اين، يعني اسلامي شدن بقيه کشورهاي مسلمانکه مرحله دوم نهضت ماست... و مرحله سوم اين مبارزه، گسترش الگوي حکومتي اسلام به همه جهان است. در اين مرحله و هنگامي که همه ملتها با الگوي عدالتگستر و خداجوي اسلام ناب آشنا شدند ميتوانيم به حضرت بقيهالله - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- عرض کنيم که جهان براي تشريففرمايي و قيام شما آماده است...».
۴- هنری کیسینجر، مشاور رئیسجمهور آمریکا در دهه ۷۰ میلادی میگوید؛ «آیتالله خمینی، غرب را با بحران جدی برنامهریزی مواجه کرد، تصمیمات او آنچنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامهریزی را از سیاستمداران و نظریهپردازان میگرفت... هیچکس نمیتوانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند، او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناختهشده در دنیای امروز سخن میگفت و عمل میکرد. گویی از جای دیگری الهام میگرفت، دشمنی آیتالله خمینی با غرب، برگرفته از تعالیم الهی او بود. او در دشمنی خود نیز خلوصنیت داشت».
۵- شبکه اول تلویزیون «بیبیسی- B.B.C. WORLD» در مجموعه مستندی با عنوان «قرندوم» که به بررسی رخدادهای احتمالی قرن بیست و یکم اختصاص داشت، به رهبران سیاسی غرب هشدار میدهد؛ «آنچه در ایران در سال ۱۹۷۹- بهمنماه ۱۳۵۷- اتفاق افتاد، نه تنها برای ایرانیان، بلکه برای تمام ادیان جهانی یک نقطه عطف است. نقطه عطفی که از بازگشت تودههای میلیونی مردم در سراسر دنیا به اصولگرایی مذهبی خبر میدهد... در سراسر جهان، پیروان ادیان مختلف نظیر مسیحیت، یهودیت، بودیسم و هندوها به اصولگرایی مذهبی روی آوردهاند، حتی در ترکیه نیز که هفتاد سال قبل با مذهب وارد جنگ شده بود، امروزه روند بازگشت به اصول اسلامی سرعت گرفته است».
۶- آلوین تافلر، استراتژیست معروف آمریکایی و از شخصیتهای سیاسی نزدیک به کاخ سفید، اعتراف میکند؛ «بازی قدرت جهانی در دهههای آیندهای که پیش روی داریم، بدون در نظر گرفتن قدرت روزافزون اسلام قابل درک نیست».
۷- این سخن از رهبر معظم انقلاب را بخوانید! «امروز تاریخ جهان، تاریخ بشریت، بر سر یک پیچ بزرگ تاریخی است. دوران جدیدی در همه عالم دارد آغاز میشود. نشانه بزرگ و واضح این دوران عبارت است از توجه به خدای متعال و استمداد از قدرت لایزال الهی و تکیه به وحی. بشریت از مکاتب و ایدئولوژیهای مادی عبور کرده است».
۸- حالا در این کلام حضرت امام -رضوانالله تعالیعلیه- دقت کنید: «ما، الان در موقعیت حساسی هستیم که به نظر من، حساسترین نقطه تاریخ است... گویی جهان مهیا میشود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان».
خدای مهربان مرحوم محمدرضا آغاسی، شاعر انقلابی را
با اولیاءالله محشور فرماید. این نوشته را با اشاره به سرودهای
از آن مرحوم به پایان میبریم، آنجا که میسراید:
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
حسین شریعتمداری