همراه با جشنواره تئاتر فجر - نگاهی به نمایش استرالیا
دریای متلاطم درون شخصیتها
فاطمه بختیاری جیران
نمایش «استرالیا» به کارگردانی محمد جوهری و نویسندگی پیام لاریان از ماهشهر خودش را به چهل و سومین جشنواره تئاتر فجر رساند. این نمایش با پرداختن به مقوله مهاجرت سعی داشت به مصائب این پدیده زیستی بشر در عصر معاصر بپردازد. مسلم است که همواره مهاجرت غیر قانونی دارای مشکلات و پیچیدگیهای خاص و فزونتر از حالت معمول مهاجرت است.
متاسفانه کشورهای غرب آسیا بهویژه افغانستان به دلایل متعدد بالاترین آمار مهاجرت غیرقانونی به سایر مناطق دنیا را دارند. استرالیا گرچه همواره از مهاجرت مردم سایر کشورها به شکل امروزی رسیده؛ اما در طی دهههای اخیر به علل مختلف به یکی از گزینههای مهاجرت غیرقانونی آسیاییها تبدیل شده است. این گروه از مهاجران، حتی گاهی هر گونه هزینه و خطری را نیز متحمل میشوند تا خود را در این سرزمین مثلا رؤیایی ببینند و از قضاء در برخی موارد نه تنها به مقصد نمیرسند بلکه جان خود را هم از دست میدهند.
آغاز این نمایش کمی هیجان انگیز و به واسطه صحنه پیش روی مخاطب معما گونه بود که با پارچه بزرگ سفیدی که چند نفر از زیر آن را به حرکت در میآورند تداعی امواج دریا میشود اما در ذهن مخاطب این سؤال ایجاد میشود که چرا پارچه سفید؟ و چرا از رنگ آبی دریا استفاده نشده است و تا به انتها نیز به این پرسش پاسخ قابل درکی از سوی کارگردان در قالب اجرای نمایش داده نمیشود و البته تم و رنگ غالب لباسها و طراحیهای نور نیز تقریبا در همین فضای سفید و روشن به پیش میرود و ابهام خاصی در ذهن مخاطب
وجود ندارد.
روایت نمایش و صحنه استرالیا به صورت خطی است؛ عدنان که یک پسر ناشنوا و رویاپرداز است تلاش دارد تا از جنوب ایران خودش را به استرالیا برساند اما در طول مسیر، با سامیه که یک دختر افغانستانی است مواجه میشود. سامیه به دلیل اتفاقات هولناکی که برای او در افغانستان به وجود آمده مهاجرت را برمی گزیند اما در طول مسیر مهاجرت با شخصیت گادین روبه رو میشود که به شدت انسان هوسباز و طماعی است و میل به سامیه او را به واکنشهایی وا میدارد که موجبات خودکشی سامیه را فراهم میکند.
تلاش عدنان برای نجات سامیه و تقابل با گادین در یک کشتی که قرار است این سه نفر را به استرالیا برساند محور اصلی داستان این نمایش است. در ادامه مخاطب با مرگ این سه نفر روبهرو میشود و در محیطی ناآشنا به واگویههای ذهنی این سه گوش میسپارد.
نمایش استرالیا گر چه با سه شخصیت پیش میرود ولی جز در معدود دفعاتی محدود هر بازیگر به صورت منولوگ روی صحنه ظاهر میشود و دیالوگها عموما همراه با تنشهای صحنهای است که در میزانسنهای مختلف و محدود و نقطهای بین دو نفر به وجود میآید.
توجه عدنان به سامیه حتی بعد از غرق شدن و مرگ نیز لحظههایی از عاشقانگی را مقابل تماشاگر قرار میدهد که میتوان این صحنهها را به واسطه متن گفتار شخصیتها از تاثیرگذارترین لحظههای نمایش ذکرکرد.
قصه نمایش در طول خود دارای قهرمان خاصی نیست و فقط تقابل حسی عدنان با گادین مجموعه واکنشهای متفاوت از دو شخصیت را به همراه دارد که در نهایت گادین به عنوان شخصیت منفی نمایش، ماجراهای شکل گیری شخصیتی خود را با منولوگهای مختلف بازگو میکند.
در پایان به رغم فاصله فیزیکی شخصیتها از هم که حتی در طراحی صحنه و میزانسن به صورت انفرادی در صحنه ظاهر میشوند؛ سه شخصیت، هم در گفتار و هم در فیزیک به هم نزدیک میشوند و گویی فاصلهای را که از اول نمایش رعایت میکردند را باید به اتمام رسانند تا پایان قصه و تقابل جدی را تماشاگر شاهد باشد.
پایان نمایش با حرکت هر سه شخصیت به سمت بالای صحنه همراه است که در حالتی از تناسخ قرار گرفتهاند و هر سه شخصیت از بعد انسانی خارج و به شکل دیگری در حال ادامه حیات هستند.
در واقع اصل ماجرای نمایش بازگشت این سه موجود تناسخ پیدا کرده از حالت انسانی است که هر کدام مسیر زندگی و مهاجرت خود به استرالیا را بازگو میکنند و در نهایت با وجه اشتراک مهاجرت به استرالیا به هم میرسند اما تفاوت فرهنگها و تفاوت شخصیتها هست که هر کدام را به واگویههای ذهنی از منظر خود میرساند.
عدنان و سامیه که گویی دل در گرو هم پیدا کردهاند و بهرهای از فرهنگ ایرانی و افغانی دارند در نهایت تبدیل به ماهی شدهاند و گادین با توجه به شخصیت خود و نگاه غیر انسانی که به هم نوع خود دارد تبدیل به اختاپوس میشود.
گرچه توصیف موقعیت بر اساس تخیل، یک امر بدیهی است؛ اما به رغم همه ویژگیهای مثبت نمایشی، استرالیا از آنچه باور دینی در اسلام است تا حدودی عبور کرده و موضوع تناسخ را در نزد ذهن مخاطب برجسته میسازد که این دیدگاه درمذهب شیعه و اسلام به طور کامل مردود است و به طور قطع میتوان گفت که کارگردان و نویسنده از این موضوع کاملا بیاطلاع هستند و وجه نمایشی غالب بر مضامین ساخته شده است و کارگردان و نویسنده تلاش دارند تا وجوه مهاجرت اجباری را در معرض تماشای تماشاگران قرار
بدهند.
طراحی صحنه بسیار قابل توجه نمایش استرالیا را شاید بیشتر از متن نمایش بتوان ستود که به شکل نیم تنه یک ماهی طراحی شده و در دریا شناور بود و علاوهبر آن با ایجاد شکافهای خاص زیر فلسهای این ماهی و با تحرک بخشی به دم این ماهی بزرگ یک فضای کامل برای حضور شخصیتها فراهم شده بود که هیچگونه اکسسوار دیگر نیز در آن مورد نیاز نبود؛ غیر ازگریم مختصر و منحصر به نور برای حضور بازیگران و لباسی که خیلی ساده و سبک و در رنگ سفید طراحی شده بود.