تلاش ناموفق برای معامله با پیامبر(ص) (حکایت خوبان)
هنگامی که رسول خدا(ص) دعوتش را آشکار کرد، سران قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: ای ابوطالب! فرزند برادرت ما را سبک مغز میخواند و به بتهای ما ناسزا میگوید. جوانان ما را فاسد نموده! و در جمعیت ما تفرقه افکنده است. اگر این کارها به خاطر کمبود مالی است، آنقدر برای او مال جمعآوری میکنیم که ثروتمندترین مرد قریش شود، حتی حاضریم او را به عنوان رئیس خود برگزینیم! ابوطالب این پیام را به پیامبر اکرم(ص) رساند. پیامبر(ص) فرمود: اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند، من آن را نمیخواهم. ولی به جای این همه وعدهها در یک جمله با من موافقت نمایند تا در سایه آن حکومت بر تمام عرب پیدا کنند، و غیر عرب نیز به آیین آنها درآیند و آنها سلاطین بهشت خواهند بود. ابوطالب این پیام را به آنها رساند. آنها گفتند: یک کلمه که سهل است، حاضریم در این راه با ده کلمه موافقت کنیم.(1)
____________
1- تفسیر نورالثقلین، حویزی، ج 4، ص 442، ح 7