دکانی دو نبش به نام هنر و تجربه -حکایت سینماتوگراف 2
سعید مستغاثی
مؤسسه هنر و تجربه و گروهی به همین نام در سال 1393 با بودجه دولتی تاسیس شد و در همان سال با 4 سالن سینما در تهران (آزادی و کوروش و خانه هنرمندان و موزه سینما) و یک سالن در پردیس سینمایی هویزه مشهد، برنامه نمایش خود را آغاز کرد. اعضای هیئتمدیره این گروه عبارت بودند از هوشنگ گلمکانی (سردبیر ماهنامه فیلم که در دهه 60 به سینمای گلخانهای ایران، سینمای امثال تارکوفسکی و پاراجانف را تحمیل کردند و ذائقه فیلمساز جوان ایران را با سبک شبه عرفانی امثال آنها پر کردند)، جعفر صانعی مقدم (که سالها متولی انجمن سینمای جوان و تربیت جهت دار و غرب گرایانه نسل جوان سینماگران بود)، امیر حسین علم الهدی (یکی از مدیران همیشه روی نیمکت سالهای متوالی و متمادی این سینما که برخی اوقات توی زمین بازی میکند و برخی وقتها هم کنار زمین خودش را گرم میکند!!)، شهرام مکری (از دست پروردگان انجمن به اصطلاح سینمای جوان و جعفر صانعی مقدم با فیلمهایی مثل «گربه و ماهی» و «هجوم» که نامزد دریافت جایزه فیلم همجنس بازانه
جشنواره برلین در سال 1396 شد!).
همچنین هیئت امنای گروه هنر و تجربه عبارت بودند از رخشان بنیاعتماد (فیلمساز آثار ضد سینمایی مانند «قصّهها»)، حجتالله ایوبی (رئیس سازمان سینمایی که اساسا این گروه هنر و تجربه از ابتکارات وی به شمار آمد)، امیرحسین علمالهدی، غلامرضا جمال امیدی، سیفالله صمدیان (سردبیر و مدیر مسئول نشریه تصویر).
سابقه در بیسوادی و بیهنری
گروه هنر و تحربه در واقع شکل تغییر یافته همان فیلمهای موسوم به مخاطب خاص یا سینمایی بود که در دهه 60 و 70 میلادی به سینمای هنری اروپا مشهور شد. اما در ایران گروهی به تقلید از برخی فیلمسازان اروپایی و به بهانه سینمای مثلا ضد قصه، آثاری را جلوی دوربین بردند که کمترین قرابتی با سینما و هنر هفتم نداشت. در واقع آنها بیسوادی و نابلدی خود را تحت عنوان این نوع سینما به خورد مخاطب میدادند، منکر سینمای قصه گو میشدند، در حالی که حتی عاجز از بیان سینمایی یک خط قصه بودند.
حرف آنها این بود که اگر مخاطب از فیلم و سینمای ما چیزی نمیفهمد، این به دلیل نافهمی و هوش وذوق هنری سطح پایین اوست و اساسا ما برای امروز و این مکان فیلم نساختیم. آنها مدعی بودند که سینمای به اصطلاح هنریشان ممکن است در یک زمانی دیگر و مکانی دیگر مخاطب خود را پیدا کند، مخاطبی به اصطلاح فرهیخته و فیلسوف و عارف و.... و این در حالی بود که اثر آنها خالی از هرگونه استعداد هنری یا ظرفیت سینمایی بود.
این دکان در سالهای بعد شکل و شمایلی دیگر یافت و هر بار نیز عنوانی جعلی به آن میبستند، گاهی به عنوان سینمای هنری و زمانی سینمای معناگرا و حتی در این روزها بیشتر نام سینمای اجتماعی را برخود دارد، در حالی که سازندگانش، کمترین اطلاع و سواد را حتی درباره اجتماع پیرامون خود دارند و از همه مهمتر که از سینما به اندازه یک دانشآموز دبیرستانی نیز نمیدانند!!
اینک نیز مدتی است این مقوله بیسوادی و مدعی بودن در ذیل عنوانی همچون «سینمای هنر و تجربه» جای خود را پیدا کرده که در دوران دولت موسوم به تدبیر و امید متولیانی نیز پیدا نمود و از محل بودجه دولتی هم ردیفی شامل حالش شد که در همین سال 1397، رقمی بالغ بر 6 میلیارد تومان را بالغ گردید و تنها 560 میلیون تومان آن شامل حال نشریه این گروه شد که معلوم نبود برای چه کسانی منتشر شده و چه کسانی آن را میخوانند! شاید از همین روی بود که با تعطیلی آن در سال 1399 (شاید به خاطر بیخاصیتی اش) برخی از نویسندگان و عوامل آن، زانوی غم بغل گرفتند و به مرثیه سرایی پرداختند، چرا که به هر حال دکانی دیگر تعطیل شده بود!!
نمایش آثار درباری
اما گروه هنر و تجربه در سال 1397 با تولید و نمایش فیلمهایی مستند درباره برخی عناصر درباری رژیم شاه و وابستگان اطلاعاتی سفارتهای آمریکا و انگلیس به تجلیل از شاخصترین عوامل مضر به فرهنگ و هنر این سرزمین پرداخت.
مجموعه فیلمهایی به اصطلاح مستند تحت عنوان «چهرههای ایرانی»، در 9 قسمت توسط مؤسسه هنر و تجربه تولید گردید و از 2 آبان ماه 1397 در سالنهای سینمای گروه موسوم به «هنر و تجربه» در سراسر کشور به نمایش گذارده شد. از جمله این فیلمها میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
- فیلم «همایون» درباره همایون صنعتی زاده، وابسته اطلاعاتی سفارت انگلیس، نماینده مؤسسه آمریکایی فرانکلین، عامل اطلاعاتی سفارت آمریکا در دوران شاه و از وابستگان دربار که پس از انقلاب اسلامی به جرم جاسوسی برای بیگانه و ترویج فرهنگ آمریکایی در کشور به زندان و مصادره اموال محکوم شد.
-فیلم «در جستوجوی صبح» درباره عبدالرحیم جعفری، عضو کلوپهای ماسونی روتاری و از سرسپردگان دربار پهلوی که با پول و هزینه رژیم شاه به برپایی مؤسسات انتشاراتی جهت تخریب فرهنگ ایرانی اسلامی و ترویج فرهنگ آریامهری پرداخت و پس از انقلاب در دادگاه محکوم شناخته شد.
-فیلم «مکتب سقاخانهای به روایت پرویز تناولی» درباره پرویز تناولی از دیگر عناصر درباری دوران پهلوی که در دهه 1340 توسط اداره اطلاعات آمریکا در این کشور آموزش دید و سپس برای تخریب هنر اصیل ایرانی اسلامی به ایران آمد و ضمن ساختن مجسمههایی از شاه و پسرش، به استحاله هنرهای سنتی و دینی ایران پرداخت
-فیلم «یکی بود، یکی نبود» درباره توران میرهادی، از فارغالتحصیلان مدارس آلیانس (اتحادیه جهانی اسرائیلیت) که به همراه عناصر بهائی همچون «لیلی ایمن»، نهادی به نام شورای کتاب کودک را برای تاثیرگذاری برذهن کودکان ایرانی و اجرای پروژه استعماری دین زدایی در سطح جامعه در دوران شاه بنیان نهاد.
فیلمهای یاد شده به دنبال موجی تولید شدند که از دو سال قبل از این، برای تطهیر و مطرح کردن عناصر به اصطلاح فرهنگی و هنری شاهنشاهی در کشور به راه افتاد و زمانی به عنوان برگزاری نمایشگاه و جشن تولد و بزرگداشت شکل گرفت که در این زمینه موسساتی همچون خانه هنرمندان و شهرداری و مانند آن حضور فعال داشتند و حالا با هزینه و از کیسه بیتالمال، فیلمهای تحریف گرایانه درباره این عناصر مخرب فرهنگ و هنر این مرز و بوم، ساخته و به نمایش عمومی درآمده است!
لازم به ذکر است که هدر دادن بیتالمال توسط مؤسسه هنر و تجربه (که سالهاست بودجههای میلیاردی را صرف تولید سیاه مشقهای ضعیف و مسئله دار کرده) به همین موارد ختم نشده و روز چهارشنبه 12 دی ماه 1397 نیز مراسم جشنی برای سالگرد تولد بهرام بیضایی، کارگردان فراری از وطن که اینک از طریق افراد معلومالحالی همچون عباس میلانی و مؤسسه صهیونیستی هوور در آمریکا مشغول کار است، در خانه هنرمندان برگزار نمود.