چگونه جشنواره رشد، اسیر ظاهرگرایی شد؟
امیر اهوارکی
«جشنواره فیلمهای آموزشی» با عنوان رشد، برای پنجاه و چهارمین بار برگزار شد که در آن سه فیلم برگزیده به این ترتیب انتخاب شدند: رتبه اول: حسین عامری، با فیلم «ظاهر»، رتبه دوم: بابک خواجه پاشا، با فیلم «در آغوش درخت» و رتبه سوم: حسین ریگی، با فیلم «میرو» (تقدیر از تهیهکننده)
واقعاً باید تأسف خورد که فیلم خوب «باغ کیانوش» در این جشنواره برگزیده نشده است.
اما قصد راقم از نگارش این یادداشت، پرداختن به فیلم «ظاهر» است که قصهای نمادین دارد و به دروغ، جمهوری اسلامی را یک حکومت میلیتاریستی با مردمانی عقبمانده تصویر میکند. بنابراین، جای سؤال است که اولاً فیلم ظاهر چرا باید مجوز ساخت بگیرد و به تولید برسد؟ ثانیاً چرا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با بودجۀ دولتی، باید محصولی مانند فیلم ظاهر را بیرون بدهد؟ فیلمی که هیچ شخصیت کودک یا نوجوانی ندارد و موضوعات مطروحه در آن، به سنین بالای 18 سال مربوط میشوند. ثالثاً این فیلم که هیچ مناسبتی با رشد و کودکان و نوجوانان ندارد، چطور به جشنواره رشد راه یافته و جایزه نخست را هم گرفته است؟!
این فیلم، نخستین ساختۀ حسین عامری در سینما است. فیلمنامه توسط کارگردان و همسرش خانم نسیم باستانی نوشته شده. و طبق آنچه در تیتراژ آمده، تهیهکننده، محمدرضا کریمی صارمی و فیلم، محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. اما عجیب اینجا است که فیلم ظاهر، نه فیلمی برای کودکان و نوجوانان است و نه حتی فیلمی دربارۀ آنها که به درد والدین بخورد.
فیلم ظاهر، داستان تکراری عشق را در یک ساختار عجیب و بلکه خائنانه روایت میکند. جمهوری اسلامی در این فیلم، یک کشور تماماً میلیتاریست تصویر شده است. یک پادگان نظامی در یک روستای نامعلوم و یک زمان نامشخص، سررشتۀ امورات قریه را به دست دارد. حتی بیمارستان روستا، در این پادگان است و پزشکان آنجا، از درجهداران هستند. نمایش مکرر اسلحه ژ 3، توپها، رژه و مارش نظامی، طبل جنگی، لباسهای رزمی و خشونت مکرر فرماندهان، مخصوصاً برجهای چهارگانه دیدهبانی که سربازان از آن بالا، کل روستا را زیر نظر دارند، با پخش سرودهایی مربوط به ایران، مانند «ایرانای سرای امید/ بر بامت ستاره دمید»، این مفهوم را در ذهن نگارنده القاء میکنند که این روستا، نمادی است از کشور ایران!
اما مخاطب از سوی دیگر، شاهد تصاویری است که کارگردان در جهت القای بدویت مردم روستا، در فیلم گنجانده است. نمایش گله گوسفند، مردمان الاغسوار، خانۀ یک اتاقه و کاهگلی اکبر (یدالله شادمانی) که باران سقفش را خراب میکند، فقر شدید مردم روستا، شغل کفاشی اکبر که حتی دکان هم ندارد، همگی در جهت القای بدویت این روستای نمادین به کار گرفته شدهاند.
عناصر میلیتاریسم و بدویت، چیزی است که غربیها دوست دارند که کشورمان و البته تمام مسلمانان را به آن متصف کنند. شاید بتوان این دو عنصر را در طالبان مشاهده کرد، فرقهای که از قضا توسط خود غربیها مسلح شدهاند؛ اما در جمهوری اسلامی نه. در فیلمهالیوودی بابل (گنزالس ایناریتو ـ 2006) همین دو عنصر در جهت تخریب چهرۀ مسلمانان مراکش به کار رفته است.
قهرمان فیلم، یک سریاز به نام ظاهر است که در پادگان مشرف به روستا، خدمت میکند. جناب ظاهر، با یک کبوتر بالشکستۀ سفید رنگ مأنوس میشود. برای کشف اندیشه کارگردان، انس با کبوتر را میتواند به عنوان نماد صلحطلبی شخصیت سرباز فرض کرد. جناب ظاهر، با یک زوج پیر به نام اکبر و زیبا که بچهای هم ندارند، رفتوآمد دارد. در آنجا دختری به نام مریم (کیمیا زارعی) را میبیند و عاشقش میشود. سرباز اگرچه دختر را تعقیب میکند اما حیا، مانع از ابراز عشق است. به هر حال، نامهای عاشقانه میان آنها رد و بدل میشود و دختر با بستن روبان سبز بر شاخۀ درخت، به او جواب مثبت میدهد.
سرباز دیگر به نام طاهر (روحالله زمانی)، متأهل است و بچهای چند ماهه دارد. وقتی او را به جنگ اعزام میکنند، فوراً سرش را به شیشه میکوبد. جناب ظاهر داوطلبانه به جای او به جنگ میرود. در ادامه متوجه میشویم که ظاهر، بچهای سرراهی بوده و او در حال قطع تعلق از پدری است که وی را بزرگ کرده. بیبته بودن این شخصیت، شاید اشارهای باشد که این افراد نیک، جزو استثنائات هستند و نه قاعده.
قصه در یک ناکجاآباد میگذرد و جناب کارگردان از ابراز هرگونه نشانهای که دال بر زمان وقوع قصه باشد، خودداری میکند. در انتهای فیلم، سخن از جنگ به میان میآید؛ بدون اینکه تصویری از آن را ببینیم. حتی نامهای دفاع مقدس، شهدا، دشمن یا رژیم بعث عراق در میان نیست. این فیلم بیزمان و مکان، میخواهد به زبان نمادین بگوید که حکومت ایران به سبب نظامیگریاش، مردم بیگناه و صلحطلبش را به کشتن میدهد.
عقبۀ این موضوع را جناب عباس کیارستمی در فیلمهای متعددش فراهم کرده است. آنچه از میلیتاریسم در فیلم «ظاهر» مشاهده میکنیم، نمونههایی در آثار کیارستمی دارد:
1ـ کلوزآپ (۱۳۶۹): تصویر خشن سلاحها و سربازان فراوانی که برای دستگیری متهم میآیند و غیره
2ـ زندگی و دیگر هیچ (۱۳۷۰): سربازان حفاریکننده و مارش نظامی بیمناسبت
3ـ زیر درختان زیتون (۱۳۷۳): اتومبیل و لباسِ نظامی کارگردان (محمدعلی کشاورز) و صدای شلیک تیرِ بیجهت در انتهای سکانس کوهستان
4ـ طعم گیلاس (۱۳۷۶): یک سرباز در سکانس ابتدائی، و رژۀ انتهایی سربازان که به موضوع فیلم دخلی ندارند
5ـ سربازهای جمعه/ مسعود کیمیایی (1382) که تیتراژ آن را آقای کیارستمی ساخته و حتی ممکن است که ایدۀ ساخت فیلم را نیز همو داده باشد. بدتر از همۀ اینها، فیلم کلید/ ابراهیم فروزش (1365) است که بر اساس فیلمنامهای از جناب کیارستمی و با تدوین او، در کانون پرورش کودکان ساخته شده. فیلم کلید، جمهوری اسلامی را یک جامعۀ بسته و با حکومت میلیتاریستی نمایش میدهد. غربیهایی که این پیام را از این فیلم دریافت کردند، چندین جایزه نیز به آن تقدیم نمودند.
فیلم ظاهر بعد از ساخته شدن، به کانون پرورش کودکان و نوجوانان عرضه میشود. مدیران کانون بعد از تماشا، میپذیرند که بودجۀ آن را بدهند. اما اینکه فیلم با بودجه چه کسی ساخته شده، اکنون برای راقم معلوم نیست. چنانچه بعدها معلوم شود که فیلم از سوی سفارتخانههای اروپایی تأمین مالی شده است، بنده تعجب نخواهم کرد.
اما سؤال اساسی این است که فیلم ظاهر، هیچ مناسبتی با رشد و کودکان و نوجوانان ندارد، چطور به جشنواره رشد راه یافته و جایزه نخست را هم گرفته است؟!
دبیر جشنواره رشد، آقای مسعود جهانشاهی درخصوص هدف و مخاطب جشنواره فیلم رشد، چنین گفته است: هدف اصلی آثار تولیدشده در جشنواره رشد، دیده شدن در مدارس و تاثیرگذاری بر قشر کودک و نوجوان است. ایشان افزودند: کلیت جشنواره باید اینطور باشد که به مصرفکننده به عنوان خوراک، فیلمِ خوب علمی آموزشی و تربیتی ارائه دهد و تولیدکننده را نیز به دنبال فیلمی با این نگاه روانه کند. (17 مهر 1403، سایت جشنواره رشد)
اما فیلم ظاهر، نه تنها آموزشی و تربیتی نیست بلکه آموزش غلط میدهد. موضوع عشقی نهفته در فیلم، مخاطبان بالای 18 سال را میطلبد. پس فیلم ظاهر، چطور به جشنواره رشد راه یافته است؟! متأسفانه فیلمهای دو و سوم برگزیده نیز قابل نمایش در مدارس نیستند؛ یعنی در آغوش درخت و میرو. پس دبیر جشنواره آقای جهانشاهی در این میانه چه کاره است؟ جشنوارهای که به اهداف خود نرسد، آیا موفق است؟! اما فیلمهای آپارتچی و بیبدن که در جشنواره راه داده نشدند، از قضا فیلمهایی هستند که وجهۀ آموزشی ـ تربیتی دارند و میتوان آنها را در مدارس نمایش داد.
اتفاق عجیب دیگر اینکه نگارنده با هر سه عضو هیئت داوری که جایزه اول را به فیلم ظاهر اهدا کردهاند، صحبت کردم؛ آقایان مجید اسماعیلی، محمود گبرلو و خانم پوران درخشنده. معلوم بود که داوران را برای اختتامیه دعوت نکردهاند زیرا متعجب بودند از اینکه اختتامیه برگزار شده است!