کد خبر: ۳۰۲۵۷۳
تاریخ انتشار : ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۰
نیمه پنهان کشمیر- 6

کشمیر؛  از استقلال و خودمختاری تا فشارهای هند



نویسنده: بشارت پیر
مترجم: بهزاد طاهرپور
کشمیر بزرگ‌ترین ایالت از حدود 560 ایالتِ تحت امر استعمار انگلیس، قبل از تجزیه شبه قاره به دو کشور هند و پاکستان بود. ساکنان این ایالت اکثرا مسلمان بودند اما یک مهاراجه هندو به نام‌ هاری سینگ بر آنها حکومت می‌کرد. 
«شیخ عبدالله» رهبرِ مشهورکشمیری‌ها در نهایت هندوستان را به پاکستان ترجیح داد اما قبل از آن او مایل بود که کشمیر مستقل باشد. 
وقتی هندوستان در سال 1947 تجزیه و تقسیم شد هم ‌هاری سینگ و هم شیخ عبدالله برای تصمیم گیری در مورد آینده کشمیر خواستار زمان بیشتری شدند.
در اکتبر 1947، قبایلی از ایالت شمال غربیِ پاکستان که از سوی ارتش پاکستان حمایت می‌شدند، به کشمیر حمله کردند و لاجرم ‌هاری سینگ برای دریافت کمک به هندوها متوسل شد و شیخ عبدالله که دوست نخست‌وزیر جدید هند جواهر لغل نهرو شده بود از او حمایت 
کرد.
در ژانویه 1949 پس از پادرمیانی سازمان ملل جنگ و درگیری میان طرفین متوقف شد.
سازمان ملل در چندین قطعنامه پیشنهادی مبنی بر برگزاری یک «همه‌پرسی» از مردم کشمیر برای حل و فصل مسئله کشمیر بین هند و پاکستان ارائه داد. 
قرار بود در این همه‌پرسی از مردم کشمیر سؤال شود آیا مایلند به پاکستان ملحق شوند یا به هندوستان.
سازمان ملل همچنین یک خطِ آتش نیز بین طرفین تعیین کرد. این خط آتش‌بس همچنان دو طرف کشمیر را از هم جدا کرده است و امروز آن را خط کنترل می‌نامند. پس از آنکه‌ هاری سینگ سند الحاق کشمیر به هند را امضا کرد قانون اساسی این کشور خودمختاری و امتیازات ویژه‌ای را در همه موارد بجز امور دفاعی، روابط خارجی، ارتباطات و پول ملی در اوایل دهه پنجاه میلادی در قالب ماده 370 برای کشمیر قائل شد (البته ماده 370 قانون اساسی هند در تاریخ 5 اوت 2019 توسط نارندرا مودی نخست‌وزیر هند، طی فرمانی 
ملغی گردید).
کشمیر، قانون اساسی و پرچمی جدا داشت و سران دولت محلی کشمیر، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر خوانده می‌شدند.
این خودمختاری به تدریج (با فشارها و اقدامات هند) رنگ باخت و از بین رفت. در سال 1953، هندوستان، شیخ عبدالله نخست‌وزیر کشمیر را به‌خاطر انجام اصلاحات ارضی بنیادی و ایراد سخنرانی‌های که در آنها امکان موجودیت یک کشمیر مستقل را مطرح کرده بود بازداشت و روانه زندان کرد.
در دهه‌های بعد هندوستان با گماردن دست‌نشاندگانی در راس قدرت در کشمیر ضمن از بین بردن خودمختاری و امتیازات ویژه‌ای که این ایالت از آنها برخوردار بود عملا حقوق مردم کشمیر را زیر پا گذاشت.
شیخ عبدالله برای مدت 20 سال در زندان بود؛ وقتی آزاد شد، توافقی سازشکارانه‌ با دولت هند امضا کرد که بر اساس آن در خواست برگزاری همه‌پرسی که سازمان ملل آن را (در قطعنامه‌هایش) ارائه کرده بود را پس 
گرفت.
شیخ عبدالله بقیه عمرش را در قدرت بود و کشمیر کم و بیش دوران آرامی که کودکی مرا هم شامل می‌شد سپری می‌کرد. 
در سال 1987، پنج سال پس از مرگ شیخ عبدالله دولت هند در انتخابات مجلس ایالتی تقلب کرد و ضمن دستگیری نامزدهای احزاب، مخالف حامیان آنها را مورد هجوم و سرکوب قرار داد. 
یاسین مالک که رهبری مبارزان جبهه آزادیبخش جامو و کشمیر را به عهده داشت یکی از آن افرادی بود که دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت. مالک و دوستانش با این وجود محبوبیت زیادی در بین مردم کسب کردند.
رفتار سرکوبگرانه علیه کشمیری‌ها و خشم و اعتراضات گسترده علیه سلطه هند همانند آتشفشانی سر باز کرده بود. 
از چریک‌های جوانی که حاکمیت هند را به چالش کشیده بودند همانند قهرمان استقبال می‌شد. بیشتر این چریک‌ها که آموزش‌های نظامی را از اوایل 1988 تا اواخر 1989 فراگرفته بودند، متعاقباً مبارزان بیشتری را در مخفیگاه‌های کشمیر تربیت کردند.
طی دو ماه بعد از این جریانات دولت هند با بی‌رحمی کامل سرکوب شدیدی را علیه مبارزان کشمیری آغاز کرد به طوری که صدها نفر در اثر تیراندازی نیروهای هندی علیه تظاهرکنندگان کشمیری کشته و مجروح و یا دستگیر شدند. این مقطع تاریخ ژانویه 1990 می‌باشد و من 13ساله شده بودم. جنگ دوران نوجوانی من شروع شده بود.
امروز نمی‌توانم آن اوایل را به یاد بیاورم، امروز نمی‌توانم به یاد بیاورم که چه کسی آزادی را برایم معنی کرد، امروز نمی‌توانم به یاد بیاورم که چه کسی با من راجع به مبارزان صحبت کرد.
همچنین نمی‌توانم به یاد بیاورم که جنگ نوجوانی من در چه تاریخی، در کجا و توسط چه کسی شروع شد.
خیلی وقت‌ها به گذشته نگاهی انداخته و سعی می‌کنم آن لحظه از حافظه‌ام را بازیابی کنم که قرار بود همه چیز را به زَعم خودم تغییر دهم.
شب 20 ژانویه 1990 شب بلند و غم‌انگیزی بود. قبل از شام، خانواده من طبق معمول دور رادیو جمع شده بودند و منتظر شنیدن اخبار از رادیو جهانی بی‌بی‌سی بودند.
دو روز قبل ستوان جاگ موهان 
(2021-1927) یک بوروکرات بی‌نام و نشان (بازنشسته ارتش) که نفرت زیادی علیه مسلمانان داشت به عنوان فرماندار (نایب الحکومه) ایالت جامو و کشمیر منصوب شد.  
او از اقامتگاه و در واقع کاخ مُجلَلش که در دامنه‌های کوه مشرف به دریاچه دال لیک قرار داشت دستور سرکوب قیام مردم را صادر کرد. 
در طول شب نوزدهم ژانویه نیروهای شبه‌نظامی هند به خانه‌های مردم یورش برده و نوجوانان و جوانان را از خانه‌ها بیرون کشیدند.
تا صبح صدها نفر دستگیر و حکومت نظامی اعمال شد، هزاران کشمیری به خیابان‌ها ریخته و با شعارهایی خواستار آزادی کشمیر از هند شدند. 
یکی از این اعتراض‌ها در جنوب سرینگر جایی که والدینم هم اکنون زندگی می‌کنند شروع شد و از آنجا به مرکز شهر رسید و سپس به لال چوک، منطقه معصومه و مزار صوفی سیدعبدالقادر گیلانی موسوم به «دستگیر صاحب» گسترش پیدا کرد.
وقتی تظاهرکنندگان از پل چوبی مخروبه گائوکادال از ناحیه معصومه عبور کردند نیروهای شبه‌نظامی و همچنین نیروی پلیس مرکزی بر روی آنها آتش گشودند.
بیش از 50 تن (برخی منابع این تعداد را دو برابر می‌دانند) در این تیراندازی کشته شدند.
 این اولین قتل‌عام جمعی در دره کشمیر بود. همچنان که خبرها منتشر شد همه ما‌ گریستیم. این قتل‌عام‌ها تنها چند متر از محل کار پدرم اتفاق افتاده بود. مادر مطمئن بود که پدرم 
سالم است.
او گفت: «درچنین اوضاع و احوال متشنجی پدرم هرگز نزدیک چنین مراسم و حرکت دست‌جمعی حاضر نمی‌شود». 
اما هیچ راه اطمینان بخشی مثل شنیدن صدای او هم وجود نداشت، هیچ تلفنی در روستای ما نبود.
پدربزرگ از اتاق بیرون رفت و ما همه او را دنبال کردیم. همسایه‌ها هم بیرون آمدند.
ما به هم نگاه می‌کردیم، هیچ‌کس حرفی نمی‌زد، آخر شب وقتی به رختخواب رفتم در مورد قتل‌عام سرینگر فکر می‌کردم.