kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۱۱۴۴
تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱۴۰۳ - ۲۰:۱۴
گفت وگو با عبدالحمید قدیریان به بهانه خلق تابلوی نقاشی «انصارالله»

راز و رمز سلاح نور برای نابودی اسرائیل

 
 
 
آرش فهیم
یکی از اتفاقات در پی عملیات طوفان الاقصی، طوفان هنرمندان متعهد و متفکر در حوزه هنر دینی است؛ خلق تابلوی سه‌لتی «انصارالله» را می‌توان یکی از این حرکات دانست که توسط عبدالحمید قدیریان رخ داده. تابلویی که چند روز قبل با حضور گروهی از هنرمندان رونمایی شد و منحصر به فرد است. تابلویی که به نوعی استمرار و در ادامه فعالیت‌ها و آفرینش هنری قدیریان است. به همین دلیل نیز در گفت‌وگو با این هنرمند که دستی هم در سینما دارد مسیر زندگی وی از ابتدا تا جوشش «انصارالله» را جوییدیم.
***
با توجه به اینکه تابلوی انصارالله را می‌توان به نوعی حاصل زیست و فعالیت‌های هنری قبلی شما دانست، لطفا از ابتدا شروع بفرمایید؛ از لحظه تولد!
19 مرداد سال 1339 در تهران، محله جوادیه متولد شدم.
اولین بار کی ذوق هنری را در خودتان درک کردید؟
از کودکی به نقاشی علاقه داشتم و همیشه هم وسائل نقاشی همراهم بود. اما این علاقه بعد از انقلاب جدی شد.
چرا بعد از انقلاب؟ چگونه جدی شد؟
من دانشجو بودم که انقلاب شد؛ خدا امام را رحمت کند؛ ایشان نگاهی از دین را مطرح کرد که عرصه و منظر گسترده و وسیعی را در مقابل ما باز نمود، منظری که برای درک مفاهیمش به مجرا و راهی نیاز بود تا به مفاهیم والایی که حضرت امام از آنها سخن می‌گفت بتوان نزدیک و در بهترین موقعیت نسبت به آن مفاهیم مستقر شد. به نظرم، نقاشی مجرای خوبی برای رفتن درون مفاهیم است. برای اینکه بخواهیم یک مفهوم را فهم کنیم با نقاشی می‌توان قدم به قدم به ارتفاع آن مفهوم نزدیک شد و درک بهتری از آن به‌دست آورد.
چه چیزی در انقلاب و سخنان امام برای شما جذابیت داشت؟ 
مفهومی که امام از آن صحبت می‌کرد و با آن انقلاب کرد، جنس خاصی داشت؛ آسمانی بود. آسمان با تمام گستردگی‌اش انگار بسیج شده بود تا راه نور خدا را روی زمین باز کند؛ توسط ابرمردی با نام 
امام خمینی که مانند دستان خدا انجام وظیفه می‌کرد. آسمانی بودن انقلاب بر دلم نشست. مثل همه جوانان آن دوره، این طعم آسمانی بود که باعث حرکت و جوشش و امید می‌شد. جوانانی که با شروع جنگ به جبهه‌ها رفتند اگر خاطرات و حال و هوایشان را نگاه کنید مشهود است که به شوق وصل شدن به آسمان به جبهه‌ها می‌رفتند. 
انگار خداوند دریچه‌ای رو به آسمان باز کرده بود و این بچه‌ها سعی می‌کردند تا به آن دریچه برسند. برای همین بود که وقتی یک رزمنده پایش را از دست می‌داد، بعد از بهبودی باز به جبهه برمی‌گشت؛ آن عشق و اشتیاق، به‌خاطر آن فضای آسمانی بود. چون آسمان به دنیا نزدیک شده بود چیزهایی می‌دیدند. همه ما در جبهه می‌دیدیم که خدا پای کار است و انقلاب و دفاع مقدس امری الهی است. اگر تحلیل هم می‌خواستیم بکنیم با نگاه الهی بود. با نگاه الهی دفاع مقدس کلاس تربیتی بود برای آماده شدن جهت رفتن به سمت ظهور. برای همین حضرت امام می‌فرمودند دفاع مقدس یک دانشگاه است. یعنی باید شاگردانی تربیت شوند برای مسیر پیش رو به طرف ظهور تا در فتنه‌های قبل از ظهور کم نیاورند. در دوران دفاع مقدس نگاه‌ها از این جنس بود. 
به خاطر آسمانی بودن آن دوران، بسیاری، خود را در محضر اهل‌بیت می‌دیدند، به‌همین دلیل بعد از گذشت سال‌ها همچنان از رزمندگان خاطراتی را می‌شنوید که حیرت‌انگیزند. چیزی شبیه 32 روز سفر امام حسین از مکه به کربلا که افرادی در این مسیر به کاروان امام(ع) پیوستند و در محضریت ایشان قرار گرفتند که باعث رشدشان شد. خداوند با آنها کاری کرد و به مقامی رساند که بزرگ‌ترین علما با هزاران علم و کتاب به آن نرسیدند. در فضای دفاع مقدس هم همین اتفاق افتاد. برای همین هم حضرت امام می‌فرمودند یک بچه 13 ساله از مراجع سبقت گرفت؛ البته قریب به مضمون. شرایط و اتفاقاتی که در آن دوره می‌افتاد همه‌اش استناد بر این داشت که خدا پای کار این انقلاب است. مثل ماجرای طوفان طبس که شب ما خواب بودیم و آمریکایی‌ها به ما حمله کردند اما شن‌ها مأموران خدا بودند و آمریکایی‌ها را ناکار کردند، یا برای آزادی خرمشهر خیلی تلاش کردیم، اما خدا خرمشهر را آزاد کرد و... در طول انقلاب لحظات عجیب و غریبی رخ داد، مثلا ما طی یک روز 72 نفر از مسئولین بلند مرتبه کشور را از دست دادیم، و یا در یک روز رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر را از دست داریم. هر یک از این اتفاقات می‌توانست مسیر انقلاب و کشور را عوض کند. اما انگار کسی این انقلاب را حفظ کرد و لحظه به لحظه جلو آورد. نسل ما شاهد حضور خدا در لحظه‌های انقلاب بود؛ حداقل تا زمان دفاع مقدس این داستان مشهود بود. خداوند در طول تمام آن سالها ما را با نورش آشنا کرد، چرا که میخواهد ما را به طرف ظهور ببرد. وقتی از دید قرآنی به ظهور توجه می‌کنیم، می‌بینیم که خداوند می‌فرماید، نورم را در دنیا تام می‌کنم، معنی‌اش این است که ما باید به طرف نورالله برویم و آن را بشناسیم. 
همان نوری که در جریان جنگ 33 روزه جلوه کرد و باعث تعجب دشمن شد. اتفاقات شگفت انگیزی که خود اسرائیلیان در آن جنگ دیدند و کتاب‌های مختلفی نوشتند. از سردار شهید قاسم سلیمانی و رزمندگان لبنانی هم بارها نقل قول‌هایی درباره حضور امدادهای غیبی منتشر شد. 
من در سفری که در زمان حضور داعش در لبنان به آنجا داشتم، به جاهای مختلفی همراه با جهاد مغنیه سفر کردم. وقتی به دشتی رسیدیم جهاد از من پرسید: بوی حضرت زهرا(س) را حس میکنی؟ و بعد توضیح داد که در این منطقه با نصرت حضرت زهرا(س) اتفاقات عجیبی افتاد و رزمندگان توانستند‌تانک‌های مرکاوای اسرائیلی را منهدم کنند. چیزی که برای جهاد اهمیت داشت، حضور نورانی اهل‌بیت در جنگ 33 روزه بود.
دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا بودید و آنجا فارغ‌التحصیل شدید؛ جایی که برای دانشجویان مسلمان و حزب‌اللهی شاید کمی سنگین باشد. آیا آن زمان هم فضا این‌گونه بود؟ شما چگونه کنار آمدید و خودتان را حفظ کردید؟
در آن زمان هم دانشکده افسارگسیخته بود ولی از جنس دیگری. در اصل با انقلاب وارد فضای دانشگاه شدم. من درگیر فضای انقلاب بودم و خیلی با انحرافات دانشگاه کاری نداشتم. به همین خاطر دوره تحصیلات دانشگاهی من حدود 10 سال طول کشید! به دلیل اینکه مشغول مبارزات بودم، یا جبهه بودم یا با گروهک‌ها درگیر بودم، یعنی آنقدر درگیر بودم که اصلا فرصتی برای اینکه به انحرافات فکر کنم پیش نیامد. خداوند رب خوبی است دست ما را می‌گیرد و از چاله‌های زندگی رد می‌کند. فقط کافی است با او همراه شویم. با اینکه فضای امروز با آن دوران تغییر کرده، توصیه‌ام به جوانان این است که اگر می‌خواهید در این دنیای خشن و تاریک دوام بیاورید خدا را وکیل بگیرید. باید دغدغه داشته باشید. کسانی که دغدغه نداشته باشند، دشمن به آنها دغدغه خودش را القا می‌کند. زیرکی یک بچه مسلمان این است که دغدغه و نگرانی حریم اهل‌بیت داشته باشد. این نوع نگرانی خود به خود یک سد میان ما و هر چیز دیگری که دشمن تولید کند ایجاد می‌کند. البته که، دغدغه داشتن، ابتدای مسیر و انگیزه است و به صرف دغدغه نباید بسنده کرد. دغدغه باید به تربیت کشیده شود. این همان نقطه عطف تحول است که مدتها است مغفول مانده. عموم ما کتاب دغدغه‌های فرهنگی رهبرمعظم‌انقلاب را می‌خوانیم و بعدش بدون تربیت لازم به خط می‌زنیم که محصول آن، وضعیت فعلی است. حال آنکه خود ایشان در عرصه فرهنگ، یک عمر به سلوکی الهی پرداختند و از بهترین شاگردان امام خمینی بودند و هستند.
کار حرفه‌ای خود را از چه زمانی شروع کردید و اولین نقاشی‌ها چه بود؟
من به عنوان یک هنرمند کار حرفه‌ای‌ام را از سال 1359 در زمینه نقاشی شروع کردم. هر چه در پیرامونم می‌دیدم می‌کشیدم. عموم تابلوهای نقاشیم از اولین تاکنون را اگر ببینید، حاکی از حضور اهل بیت در صحنه انقلاب است. اولین تابلوی حرفه‌ای که کشیدم، یک شهید در آغوش امام زمان است که آن را روی دیواری در اتوبان مدرس تهران کشیده‌اند. دومین تابلوی من «بهشت زهرا» نام دارد که حضرت زهرا(ع) در قطعه شهدا حاضر هستند و از شهدا دلجویی می‌کنند. سومین تابلوی من درباره امدادهای غیبی در جبهه است. همه این تابلوها دارای حس شهودی هستند و حاصل دیده‌هایم است. دیده‌هایی که رها و ناگهانی نبود و در سیر جست‌وجوگری ماجراهای انقلاب، خدا قرارداد به این نشانی که روز به روز بیشتر معطوف انقلاب شدم و آن شهودها، به لطف خدا، باعث حواس پرتی و عدم همراهی و جاماندن از ماجرای مهم این دوران، نشد. مثلا ماجرای تابلوی بهشت زهرا را به چشم خودم دیدم. ربطی به سلوک یا معرفت من نداشت؛ آن زمان آسمان به زمین نزدیک بود و اگر توجه می‌کردید، جریان داشتن نور اهل بیت را در جامعه می‌دیدید. این وجه غالب موضوع و محتوای آثار من تا پایان دوران جنگ تحمیلی بود. 
بعد از جنگ، سبک نقشی‌های شما تغییر کرد؟
بله بعد از جنگ، تابلوهای من به سمت 
فرم گرایی رفتند. 
چرا؟
مربی عالم بعد از سالها آموزش آن نور را برداشت و انتظار داشت که ما با آن تعالیمی که دیده بودیم مسیر انقلاب را بپیماییم و جلو برویم! ولی برخی از سیاستمداران و مسئولان بعد از جنگ، جامعه را به سمت دیگری بردند و به مرور خلأ فرهنگی حس شد. در آن شرایط که احساس انقطاع و به تبع عدم تغذیه نورانی می‌کردم، حس خلأ هویتی به روز، به سراغم آمد و بر آثار من هم تاثیر گذاشت. برای فرار از این وضعیت روزمرگی دنیائی، با مشورت اساتید به سمت قالب مینیاتور رفتم. تا با ارتفاع گرفتن از فضاهای محدود دنیا، در عرصه‌ای با محدودیت کمتر زمان و مکان، به مطالعه و پژوهش تصویری در مفاهیم بپردازم. موضوعاتم بعداز جنگ همچنان دینی بود اما دیگر از آن دیده‌های شهودی خبری نبود. می‌دانستم خداوند این فضا را اصلاح می‌کند. چون این انقلاب متعلق به اوست، دوباره راهی باز خواهد کرد. برخی از مسئولان هر چقدر تلاش کنند تا این انقلاب را به مسیر دیگری کشند، به نتیجه نخواهند رسید، چون خدا پای کار است. مطمئن بودم که این فضا تغییر خواهد کرد و صرفا خواستم از نظر هنری زنده باشم، به همین دلیل هم سرم را با مینیاتور گرم کردم تا آن اتفاقی که خدا باید رقم بزند، رخ دهد.
به نظر می‌رسد که نظرتان نسبت به شرایط بعد از جنگ، انتقادی است! چرا؟
بعد از جنگ، ما پی تجمل گرایی رفتیم و سعی کردیم با گفت‌وگوی تمدن‌ها دل دشمن را به دست بیاوریم و خود را با آنها همراه سازیم، به‌جای آنکه با آن نورالهی همراه شویم. از آن نور فاصله گرفتیم و به سمت اضمحلال فرهنگی رفتیم. ناامید نبودم و اطمینان داشتم که خداوند باز هم به ما تلنگر خواهد زد. در این شرایط بود که خداوند ماجرای اربعین را بپا کرد. 
در یک جلسه نسبتا خصوصی خدمت رهبری، وقتی پرسیدند نگاهم درباره اربعین چیست، عرض کردم در پی کم کاری‌های ما، خداوند اراده کرد تا با برپایی اربعین به ما آموزش دهد تا نور اهل بیت را درک کنیم و با آن همراه شویم. در اربعین شاهد بودیم، در دورانی که داعش حضور داشت، مردم از نوزاد تا کهنسال از 80 کشور عاشقانه راهی کربلا شدند. وقتی می‌پرسیدیم کجا میروید؟ پاسخ می‌دادند باید برویم. انگار که آن نور قلوب را به سمت خودش کشیده است ولی متاسفانه ما از اربعین به‌جای آنکه نور الهی را نتیجه بگیریم صرفا راهپیمایی برایمان اهمیت یافت.
چطور شد که وارد سینمای دینی شدید؟
بعد از جنگ نوعی حس نومیدی و سرگردانی خاصی بین جوانان حزب‌اللهی ایجاد شد که برای بنده هم پیش آمد. نقد من به مسیر گذشته کاملا فرهنگی است و کاری به مسائل سیاسی ندارم؛ ما در دوران سازندگی و گفت‌وگوی تمدن‌ها دچار نوعی رخوت فرهنگی وحشتناک شدیم. می‌دیدم که در حال فاصله گرفتن از آن نور هستیم. به همین خاطر هم در آن اوضاع همراه با برخی از دوستانم تصمیم گرفتیم به تولید فیلم‌های مذهبی مشغول شویم. فیلم «مریم مقدس» حاصل اولین تلاش ما در این راه بود. بعد هم فیلم امام حسین(ع) را کار کردیم که به دلایلی متوقفش کردند و بعد هم فیلم ملک سلیمان نبی را کار کردیم.
نقاشی را بیشتر دوست دارید یا سینما؟
نقاشی برای من یک مرتبه بالایی دارد. یکی از دلایلی که من وارد سینما شدم دراصل این بود که دوست نداشتم روزی‌ام را از راه نقاشی به‌دست بیاورم و براساس سفارش کار کنم. هر چند که همه کارها سفارشی است و ما کار بی‌سفارش نداریم اما 
یک موقع این سفارش از دل و ایمان است و یک موقع سفارش دیگری است. من دلم نمی‌خواست نقاشی‌ام به آن سمت برود. البته یک علت دیگر این بود که در آن زمان،‌گریم محصور یک عده خاص بود و بچه‌های انقلابی در سینما با مشکل‌گریم مواجه بودند. برای همین رفتم که این مشکل را حل کنم. به همان بهانه کتاب «گریم در صحنه» ترجمه و منتشر شد. اگر سابقه فعالیت من در سینما را نگاه کنید تقریبا در همه رشته‌ها کار کردم. نه به خاطر اینکه بااستعداد بودم، بلکه به خاطر اینکه نیاز هنر انقلاب بود تا در آن رشته‌ها فعالیت کنم. مثلا یک بار شهریار بحرانی گفت که برای طراحان صحنه سخت است که برای فیلم‌های جنگی وسط بیابان بیایند. گفتم من می‌آیم. درحالی که اصلا نمی‌دانستم طراحی صحنه چیست! اما رفتم و تمرکز کردم و در مدت کمی کار را انجام دادم. در فیلم «هراس» هم طراح صحنه بودم، هم طراح‌گریم، هم طراح لباس و هم مشاور جلوه‌های ویژه! این چند کار را انجام دادم چون نیاز بود. باور دارم که انقلاب اسلامی زیر نگاه الهی شکل گرفته و هر کس برای این انقلاب کار کند، درواقع برای خدا کار می‌کند، بنابراین به هر بهانه‌ای خودم را وصل می‌کردم تا خدا از من کار بکشد. همیشه هم دعا می‌کنم و از خدا می‌خواهم من را به عنوان یک سرباز صفر هم که شده به کار بگیرد. 
به ماجرای اربعین اشاره کردید؛ این تجمع در کربلا چه تأثیری بر کارتان داشت؟
برای من پررنگ شده بود که یک جای کار گیر دارد و یک چیزی را ما گم کرده‌ایم، وگر نه چه دلیلی داشت که دائم از نظر فرهنگی نزول کنیم؟ قرآن به عنوان معجزه الهی دستمان است. مثل اینکه جواب همه سؤالات را به ما بدهند و ما در امتحان مردود بشویم. خب، مشکل از ماست وگر نه جواب سؤالات موجود است. امروز به گفته برخی از بزرگان ازجمله رهبر انقلاب باید سمت قرآن برویم و مفاهیم قرآنی را استخراج کنیم. 
از طرفی می‌دانستم که هر گم کرده و هر پاسخی که دنبالش هستیم، جوابش در عاشورا هست. سراغ کلام حضرت زینب(س) (ما رایت الا جمیلا) رفتم. گفتم خدایا این چه معنایی دارد؟ چند تابلو از این مفهوم کشیدم، اما باز هم به فهم اصلی نرسیدم. تا اینکه یک دفعه بحث اربعین پیش آمد. در سال 93 در جریان اربعین به کربلا رفتم. آنجا با دوستان سمیناری برگزار کردیم و علمایی از کشورهای مختلف در آن شرکت کردند، اما همه گفتند که نمی‌فهمند چه جایگاهی اربعین دارد. چنین حرکت عظیمی با حکم هیچ مرجعیت و حکومتی نمی‌تواند برپا شود! هیچ کس نمی‌تواند این اجتماع را ایجاد کند و فقط کار خداست. آنجا بود که عبارت «ما رآیت الا جمیلا» برایم مصداق پیدا کرد. آنجا دیدم که این تجمع مردمی در اربعین همان تجسم ما رأیت الا جمیلا است. در آن سال‌ها داعش بود و کشتار می‌کرد؛ مردم مسیری سخت و خطرناک را بدون هیچ تضمینی سیر می‌کردند و از بودن در مسیر اهل‌بیت لذت می‌بردند! آنجا بود که تازه فهمیدم سخن حضرت زینب یعنی چه. در آن سال حدود 23 تابلو درباره عاشورا از منظر حضرت زینب کشیدم و سال بعد نمایشگاهی با عنوان «آسمان حسین(ع)» برگزار کردم. این نمایشگاه شامل 23 تابلو از لحظات ناب عاشورا بود که حتی یک قطره خون هم در آنها دیده نمی‌شد! فقط حضور خدا، رضایت اهل بیت و نقش ملائک و... همه زیبایی بود. همان موقع در یادداشتی نوشتم که عبارت «ما رأیت الا جمیلا» رمز زمان ظهور است؛ حضرت زینب برای ما این پیام را گذاشته تا در زمان ظهور وقتی درگیر مسائل و درگیری‌های مختلف آخر زمانی می‌شویم، به گونه‌ای نگاه کنیم که غیر از زیبایی نبینید. در آن نمایشگاه مخاطبم را دعوت به آسمان کردم. چند سالی گذشت و بعد گفتم این مخاطبی که از او دعوت کردم به آسمان نگاه کند، دقیقا باید دنبال چه چیزی بگردد تا سردرگم نشود. برای پاسخ به این سؤال نمایشگاه «همپای نور» را برپا کردم. در آن نمایشگاه نور اهل بیت را در اربعین کشیدم. یعنی گفتم که در آسمان دنبال نور اهل بیت بگردید.
گویا بعد از آن هم نمایشگاهی با عنوان 
«نور هدی نور حسین است و بس» را برپا کردید؟
بله آن نمایشگاه در اغتشاشات سال 1401 در نیاوران برپا شد و یادم هست که همسرم ترسیده بود و می‌گفت در این فضای متشنج چرا راجع به این موضوع صحبت می‌کنی؟ موضوع آثار آن نمایشگاه هم در ادامه نمایشگاه قبلی این بود که،‌ای مخاطبی که به آسمان نگاه کردی و نور اهل بیت را دیدی و با آن همراه شدی و بهره بردی، از این نور برای نابودی اسرائیل استفاده کن. چون در مقابل نور، ظلمت است و اوج ظلمت در اسرائیل نمود پیدا می‌کند. شاید خیلی‌ها متوجه نباشند اما جنگ ما با اسرائیل جنگ موشک‌ها نیست، فراتر از این است. شما آیات قرآن را که نگاه کنید. خدا به یهود می‌فرماید:‌ای بنی اسرائیل شما در جهان دو بار فساد عظیم برپا می‌کنید و من «عباد لنا» را به جنگ شما می‌فرستم؛ نفرمود رزمندگانم را! معنی‌اش این است که جنگ فقط جنگ رزمی نیست، یک جنگ از جنس دیگر است؛ عباد حامل نورالله هست. دشمن هم ظلمت دارد. ما در سوره نوح، شاه کلید قدرت یهود را پیدا کردیم که خود نوح می‌فرماید این‌ها دیارانند. نوح آنجا دعا می‌کند که خداوند دیاران را از انسانها دور کند چون همه را فاسد می‌کنند. در نمایشگاه 
«نور هدی نور...» یک تابلوی سه‌لتی بود که نشان میداد که گروه خاصی از جنیان، در حوالی قدس و سایر نقاط این سرزمین مقدس و مبارک، ریاضت می‌کشند و با فُوت طلسمات خود، می‌خواهند نور خدا را خاموش کنند. در تابلو فوتها تبدیل به سیاهی شده که در آن سیاهی، علامت قوس قزح که نشان از همجنس‌بازی را دارد گذاشتم که به عنوان اوج فساد توسط آنها اتفاق می‌افتد. در نقطه مقابل، یک مجموعه رزمنده نورانی را کشیدم که کاملاً نورانی هستند. آنها «عباد لنا» هستند... 
و در ادامه چه شد که تابلوی «انصارالله» در سه قسمت خلق شد؟!
تابلو انصارالله را بعد از عملیات وعده صادق1 کار کردم؛ ما تنها کشوری هستیم که بدون داشتن بمب اتم 
به سه کشور هسته‌ای حمله کرده‌ایم، به اسرائیل، آمریکا و پاکستان موشک زدیم، که هر کدام دارای بمب اتم هستند. البته عملیات موشکی در پاکستان علیه گروهک‌های تکفیری مستقر در پاکستان و با هماهنگی دولت محترم پاکستان بود وگرنه بسیاری از مردم مسلمان و با محبت پاکستان، از دلدادگان اسلام و انقلاب اسلامی هستند.
در صورتی که فرض این است که نمی‌توان به کشورهایی که بمب اتم دارند حمله کرد، اما ما کردیم. چه ایمان، امید و شجاعتی باعث شد تا رهبر انقلاب فرمان دهند تا این سه حمله صورت بگیرد؟! حضرت آقا در هر شرایطی که ما در اوج ناامیدی بودیم، امید دارند، این ایمان از کجا تغذیه می‌شود؟ گمشده فرهنگی ما الان وصل نبودن به منبع نور است. اگر به سویش نرویم دچار اضمحلال می‌شویم. قرآن صریحا می‌گوید به یهود و نصاری اعتماد نکنید و با قدرت جلوی آنها بایستید، خدا پشتیبان شماست! ما این کلام خدا را باور نداریم، اما حضرت آقا باور دارد. به همین دلیل هم لازم دیدم یک تابلو بکشم که در سه قسمت باشد؛ چون سه موضوع بزرگ است. اول، سلوک به طرف نورالله است. در حدیث معرفت به نورانیه، امام علی(ع) می‌فرمایند بر هر شیعه‌ای واجب است که ما را با نورمان بشناسد. یعنی در کنار واجباتمان مثل نماز و روزه و... جزء واجباتمان است که ببینیم نورالله یعنی چه؛ برای اینکه در زمان ظهور مسیر را گم نکنیم و گول آدم‌ها و القاب را نخوریم. 
برای اینکه تابلوی اول اتفاق بیفتد باید بفهمیم که ما نیاز به امام زمان(عج) داریم و نمی‌توانیم جدای از برنامه ایشان برای خودمان برنامه بچینیم. پس تابلوی اول برای سلوک است که شخص از قله بالا برود تا دستش به خورشید پشت ابر برسد. (خورشید پشت ابر یک اصطلاح برآمده از حدیث است که به امام زمان(عج) بر می‌گردد) وقتی شخص به بالای قله میرسد دیگر چهره ندارد! چون در مسیر سلوک هرچه از آن خودش بود، را پس زده، دیگر از خود هیچ ندارد و تنها مجرا و دریچه‌ای شده تا نور از آن عبور کند. برای همین است که با نگاه معرفتی می‌گویم حضرت امام خمینی(ره) تبعید نشد، بلکه 15 سال خدا ایشان را به دانشگاه مولی علی(ع) فرستاد که آنجا بیاموزد که خودش هیچ‌ نباشد، و تنها ابزاری باشد در دستان خداوند. شنیدیم که در فرازهای خطرناک انقلاب وقتی به امام(ره) می‌گفتند، که فلان کار خطرناک است، امام می‌فرمودند من که از خودم نمی‌گویم.
 اگر دوربین تابلوی اول را عقب بکشیم، می‌بینیم جلوتر از حضرت آقا، حضرت امام در حرکتند. هر فردی که به نقطه اوج تابلوی دوم، یعنی بالای قله برسد، دیگر هیچ کس نیست چون فقط یک پنجره است برای اینکه راه را باز کند تا نور بیاید. کسی که آن بالاست وصل به نور خداست و از نور خدا 
بهره برده و آن را برای اصلاح دنیا به کار میگیرد. تابلوی سوم، عملیاتی است؛ عملکرد آن سیری است که در دو تابلوی قبلی اتفاق افتاده و این‌جا به نتیجه می‌رسد. ان‌شاءالله زدودن اسرائیلیان و جنیان و شیاطین و رهایی قدس به عنوان نماد یک وعده الهی که خداوند در قرآن از آن گفته است به وقوع بپیوندد. 
معتقدم گمشده فرهنگی ما این است؛ ما باید دنبال امام(عج) پشت ابر باشیم. شیعه دو بال دارد؛ 
بال حسینیت و بال مهدویت؛ بال حسینیت در جبهه‌های دفاع مقدس تقویت شد و دشمن نتوانست بر آن تأثیر بگذارد. اما بال مهدویت، از جنبه‌های فکری و فرهنگی و معرفتی مورد تعرض دشمن قرار گرفته و سخنی از آن گفته نمی‌شود. 
اگر مردم به بال مهدویت مسلح نباشند، صبح‌ها وقتی بیدار میشوند نمی‌دانند کجا باید بروند؛ باز هم دنبال یک لقمه نان؟ مگر ما طبق اندیشه امثال روسو، صرفا حیوان هستیم؟ یادمان رفته برای چه به این دنیا آورده شدیم، از ما در عالم ذر تعهد گرفته‌اند که در دنیا دنبال اهل بیت و تحقق مهدویت باشیم. رویکرد مهدویت اگر ان‌شاءالله در جامعه جاری شود، جامعه امید پیدا می‌کند و زنده می‌شود. باید راه شناخت نور اهل بیت را بیابیم. این یک موضوع تحقیقاتی است. به هر جای دنیا که می‌توانیم باید برویم تا محضریت آن نور را درک کنیم و آن را بشناسیم. چون در مسیر پیش رو به سمت ظهور نیاز به فهم آن نور داریم. 
چرا عنوان این أثر را «انصارالله» گذاشتید درحالی که بنا بر صحبت‌هایتان باید نورالله می‌شد؟
زمانی که حضرت مسیح بیماران را شفا می‌داد و مرده زنده می‌کرد؛ فضای مشرکانه‌ای ایجاد شد و گفتند ایشان فرزند خداست، و حتی برخی پا فراتر گذاشته و ایشان را خدا نامیدند و برخی دیگر ذات ایشان را نعوذبالله همذات با خدا دانستند. لذا ایشان به حواریون فرمودند «کونو انصارالله» یعنی شما هم مثل من از نور ِ خدا استفاده کنید و کار انجام دهید، استفاده گرفتن از نور اختصاصی نیست و همه می‌توانند برای اصلاح امور از نورالله استفاده بگیرند. انصارالله؛ کسانی هستند که با نور خدا آشنا می‌شوند و از آن برای اصلاح مشکلات و امورات جامعه و رفتارهای صالحانه، طبق برنامه‌ی خدا، بهره می‌برند. مهم این است که رفتار ما درقبال نورالله چه باشد! دشمن 50 هزار نفر را در غزه قتل عام کرد و ما نمی‌توانیم صرفا از لطافت نورالله سخن بگوییم، نمی‌توانیم همچون شعرا در توصیف زیبایی نورخدا شعرها بسرائیم، در این شرایط باید انصارلله شویم. یعنی مثل انصارالله برویم داخل نور خدا و از نور به عنوان یک سلاح جنگی استفاده بگیریم. در کنار جنگ‌های نظامی که با قوت و شدت توسط برترین سربازان نظامی حریم انقلاب اسلامی دنبال می‌شود، این لایه از جنگ را هم باید بتوانیم دنبال کنیم و به فناوری استفاده از آن، برسیم.
گام اول انقلاب را اگر بخواهیم از منظر معرفتی تعریف کنیم گام حب به اهل بیت بود که همچنان هم ادامه دارد. اما گام دوم انقلاب، گام درگیری با یهود و جنیان و شیاطین است باید مستقر در نور اهل بیت بشویم. دیگر نباید یک گوشه بایستیم و حب بورزیم، بلکه باید برویم داخل و مبتلا به نور شویم و از این نور برای اصلاح استفاده کنیم. 
فکر می‌کنید تابلو انصارالله بهترین و کامل‌ترین أثر شماست؟ 
واقعیت این است که من اصلا دنبال نقاشی نیستم! من از جایی به بعد تصمیم گرفتم که نقاشی برایم فقط بیان تصویری مفاهیمی باشد که من را به عمق یک مفهوم الهی نزدیک کند. بنابراین اصلا برایم مهم نیست که این تابلو از نظر زیبایی‌شناختی و معیارهای نقاشی خوب است یا نه، بلکه مهم این است که این تابلو را وقتی می‌بینند، خوب بفهمند موضوع چیست!؟
از این منظر، هرچه منطبق‌تر با حقایق الهی تصویر بشود، زیباتر است، و این حرکتی هنری به سمت «ما رایت الا جمیلا» می‌تواند باشد. می‌طلبد در این عرصه، تمام ظرفیت هنری کشور، پای کار بیایند و با هم به صورت هم‌افزا با این گزاره از زیبایی‌شناختی آشنا شویم و سعی کنیم در آثارمان بیاوریم. ان شاءالله