جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- ۶۴
هدف یارانه جوسلسون به مجله گودوین
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
جوسلسون نمیتوانست تردیدها و دستدست کردنهای روشنفکران را تحمل کند، چرا که سرعت و فوریت اولویت کار او بود. بنابراین زمانی که ایروینگ براون گزارش داد که انجمن آزادی فرهنگی بریتانیا به علت تفرقه و درگیری درونی متوقف شده و تنها برای مجالس بزم و عیش و نوش مناسب است (یکی از اعضا میگوید «فعالیت اصلی آن دعوت از روشنفکران برجسته برای ناهار در رستورانهای گرانقیمت سوهو بود»)، جوسلسون تصمیم میگیرد اقتدار خود را بر شعبه بریتانیا تحمیل کند. [انجمن آزادی فرهنگی بریتانیا که] در ژانویه 1951 شکل گرفت، شروع متزلزلی داشت. رئیس آن استیون اسپندر خیلی زود با دبیر افتخاری، مایکل گودْوین، اختلاف پیدا کرد، و در پایان سال 1951 کمیته اجرائی در حال فروپاشی بود.
گودوین به عنوان سردبیر مجله قرن بیستم، ماهنامه معروفی که در سال 1877 با نام قرن نوزدهم و بعد آن منتشر شد، یک رابط حیاتی برای دفتر پاریس بود. او در اوایل سال 1951 مجله خود را با پرداخت پول به صاحبخانه عصبانی و تامین مالی [هزینه] انتقال به دفتر جدید در خیابان هِنریتا، که مقر انجمن بریتانیا نیز شده بود، از انحلال نجات داده بود.
در آگوست 1951 دو یارانه اضطراری 2000 دلاری و 700 پوندی برای پرداخت بدهیهای مجله قرن بیستم دریافت کرد. به علاوه، یارانه ماهانه 150 پوندی برای «پوشش کسری ماهانه مجله» اختصاص یافت. گودوین که بعدها کارگردان فیلم و درام در بیبیسی شد، نهتنها یک وسیله نقلیه در انگلستان در قالب قرن بیستم برای جوسلسون فرآهم آورد، بلکه پیوند مفیدی هم برای تبلیغات فرهنگی مخفی بریتانیا فرآهم کرد: او کارمند قرارداری واحد اطلاعات و تحقیقات بود.
یارانه جوسلسون به مجله گودوین با این هدف دنبال میشد که قرن بیستم باید تمرکز خود را بر رد مواضع [مجلات] نیو استِیتسمَن
[به معنی دولتمرد] و نِیشِن [به معنی ملت] بگذارد.
گودوین در نامهای در ژانویه 1952 تایید کرد که این کارزار شتاب گرفته است، و گزارش داد: مجله قرن بیستم «آتش مسلسل خود را روی موضوعات مختلف (مجله نیو استِیتسمن) میگشاید که در مجموع با ابزار نقد به تخریب سیستماتیک مواضع آنها میپردازد». او اضافه کرد این مجله برای اقدامات بیشتر به دنبال تضعیف مطالعات شوروی، «فصلنامه گلاسکو که احتمالا منبع اصلی بهانههای استالینیستی در این کشور است» بود.1
اما جوسلسون هرگز از آرایش قرن بیستم خوشحال نبود. دایانا همسر مایکل جوسلسون میگوید: «آن نشاط کافی را نداشت. ماشین مناسبی نبود». هجمه گودوین بر نیو استِیتسمَن همگی خوب و عالی بود اما مجله او به قدر کافی به مسائل مورد تاکید نابوکوف در نامه 19 دسامبر 1951 نپرداخت، نامهای که نابوکوف در آن از «نارضایتی گسترده» از کمیته اجرائی بینالمللی خبر داد.
نابوکوف با ترشرویی نوشت: «آقای اسپندر به شما و هیئت تحریریه شما تغییرات فوری و مهمی را پیشنهاد خواهد کرد که کاملا مورد تایید ایروینگ براون، دو روژمون و بنده میباشند».
او افزود این تغییرات باید فورا اعمال شوند، در غیر این صورت حمایت کنگره از بین خواهد رفت. گودوین در 31 دسامبر پاسخ تندی به نامه او داد: «هیچ نتیجه مناسبی بدون حفظ استقلال دیدگاه حاصل نخواهد شد، دیدگاهها باید بدون قید و شرط[و اعمال نفوذ] بیان شوند».
اوضاع گودوین از بد به سمت بدتر پیش میرفت. در ژانویه 1952 اسپندر، که در مرکز چیزی شبیه به کودتا برای جایگزینی گودوین دبیر انجمن بریتانیا، قرار داشت، نامهای کوتاه به او فرستاد و برکناری او را اعلام کرد. خود اسپندر به همراه وودْرو وایات و جولیان اِیمِری با دلخوری و آزردگی خاطر چند هفته قبلتر استعفای خویش را اعلام کرد و به نابوکوف گفت به پاریس میآید و دلایل این کار خود را شرح داد. آنجا او حلقه داخلی کنگره را متقاعد کرد تا زمانی که شخصی مثل گودوین در راس شعبه بریتانیا باشد شعبه، عملکرد مطلوبی نخواهد داشت، و نامه عزل او را دریافت و اکنون همان را به گودوین ارسال کرده بود.
گودوین در عوض، اسپندر را مقصر استعفای وایات دانست و از نابوکوف خواست که اسپندر را «در چارچوب» نگه دارد[و اجازه ندهد از حد خودش خارج شود]. اما گودوین هنوز مجبور به استعفا بود. اسپندر دوباره به کمیته اجرائی ملحق شد، کمیتهای که از این پس توسط مالکوم موگیریج (نویسنده کاتولیک) و فدریک واربوگ (عضو هیئتمدیره کمپانی راهآهن هریمن یهودی در آمریکا)، «با مشایعت توسکو فیوِل
(از دوستان جرج اورول) به عنوان ضلع سوم مثلث» کنترل میشد. اسپندر، شخصی که دائما عناوینی چون: شل و ول، و احمق در وصف او به کار میرفت، عزمی جدی در آنچه میخواست از این وضعیت به دست آورد نشان داد. دبیلیو ایچ اودن (شاعر انگلیسی/آمریکایی) او را «احمق مقدس داستایوفسکی» و «یک پارسیفال تقلیدی» خواند. کریستوفر ایشروود (نویسنده بریتانیایی) او را یک «شخصیت اساسا طناز» مینامد که حقیقت را از طریق مسخره بازی فاش میکرد. دیگران او را «گیج سردرگم» (یان همیلتن)، یا یک «شل مغز،[و دارای شخصتی] مهآلود و ابری2 و اثر بخش» که «با یک حرف کلی نمیتوان او را توصیف کرد» (ویرجینیا وولف) یافتند.
پانوشتها:
1- استالین با به حاشیه راندن سؤال اصلی، عامل اصلی مشکلات موجود، اعدامها و شکنجهها را خارج از کنترل شدن کمیساریای خلق در امور داخلی و نازیها میدانست.
2- کنایه از اینکه شخصیتی مبهم داشت