kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۶۷۶۸
تاریخ انتشار : ۱۳ مهر ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۰

اگر چنین شود آنـــگاه...

 
 
پژمان کریمی
 
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵7 و برچیده شدن -به ظاهر- بساط ابتذال و تحمیق و اعوجاجات فرهنگی از دامنه سینمای ایران، چراغی از امید روشن شد. گمان این بود که با عبور از منجلاب سینمایی که ستارگان تقلبی آن؛ جاهلان و قلدرهای زنباره و رقاصه‌های هر جایی بودند و قهرمانان جعلی آن؛ در استغراق مستی وچشم چرانی، لاف غیرتمندی و جوانمردی می زدند، سینمایی سر بر می کشد که آینه ارزشهای دینی و ملی است. امید این بود... امید به تولد سینمای دینی و سینمای ایران، سینمای بومی بود. امید این بود که سینمای کاملا سیاسی پهلوی و ملحقات منحوس آن زدوده شود و سینمای سیاسی منبعث از دین مبین اسلام، استوار پا بگیرد. چه شد اما؟...با وجود تلاش برخی سیاستگزاران و فیلم سازان مسلمان، امید یاد شده، نقش بر آب شد. 
این رویداد تلخ طبیعی  بود. چون با کارگزار لیبرال مسلک دارای نفاق عقیدتی و سیاسی، با وجود فیلم سازان دست پرورده حاکمیت شاهی و نظام دیکتاتوری و فضای سکولار، با ورود و تکاپوی برخی فیلم سازانی که از قوام ایمانی و انسجام اندیشه برخوردار نبودند و با بایستگی های فنی سینما بیگانه بودند، شکل گیری سینمای تراز انقلاب اسلامی و کاملا ایرانی، شدنی نبود و نیست. 
باید تاکید کرد؛ این عارضه، این نقیصه، این بحران، چیزی نبود که هدف پرداخت جریان وفادار به سینمای طاغوت و واپسگرا باشد! این جریان که همچنان زنده و دارای تموج است، در پی بازتولید همان «فیلمفارسی» منحط بود و هست. چگونه؟! ...به ناچار و با تن دادن به حذف مظاهر بارز فیلمفارسی! شدت دلبستگی به فیلمفارسی بود که از بطن آن سینمای به اصطلاح  روشنفکری و در کنارش سینمای عوام پسند مبتذل تحسین و تقویت شد. اولی 
به عنوان بی مسمای سینمای اندیشه ورز و دومی با نام تحمیق گرای سینمای مردمی و دلخواه مخاطب عام، تحسین و ترویج شدند. این در حالی بود و هست که هر دو، دارای دو بن‌مایه 
مشترک اند:
یک:کاملا سکولار 
دو: مبتذل و قبیح 
حال می توان پرسید: جریان دلبسته به فیلمفارسی برای جلب دیدگاه عمومی و مرعوب شدن کارگزار فرهنگی و فلج فکری منتقدان خود و در نهایت هر چه بیشتر و بهتر همواره کردن راه خود، چه کرد؟ یک اقدام روشن، تقدیس سینمای مطلوب خود و جهانی و پرافتخار معرفی کردن این سینما با اشاره به جوایزی بود که جشنواره‌های سیاسی به -اغلب- موالید نامشروع سینمای ایران، سخاوتمندانه ارائه کردند! موالیدی که با ارزش‌های متعالی دینی و ملی ایرانیان نه در جدایی که در تعارض و تقابل جدی اند. نمونه‌اش: اکثر فیلم‌های به ظاهر ایرانی حاضر در جشنواره رسوا و سیاست‌زده و فاشیستی برلین یا سینمای لائیک و افیونی کن و...!
جا انداختن عنوان« سینمای پر افتخار» در ذهن مخاطب ناآگاه نیز دشوار نبود. در این میان باید تصریح شود که سینمای ملی و ایرانی و تراز ، آنی است که جهانی آن را مسئله خود بداند. یعنی اینکه سینمای جهان خود را با پدیده‌ای به نام سینمای ایران مواجه ببیند که رسالت و غایت و کارکرد آن، اشاعه ارزشهای مطلوب ملت ایران و بلکه جهان اسلام و عالم مظلومان است! از سینمای اصیل ایران دچار حیرت دائمی و وحشت شود! سینمای جهان نگران شود که روایت فیلمساز ایرانی از فاجعه غزه و لبنان چیست؟! چگونه با این روایت باید رودررو شد و واکنش سینمایی چگونه باید شکل گیرد؟! سینمای جهان باید نگران شود که سینمای ایران باز چه تصویری از تاریخ ایران عرضه می دارد و چگونه می خواهد و توانسته چنین فرهنگ غنی خود را به رخ مخاطب فرامرزی بکشد و هژمونی فکری خود را القا و تحمیل سازد؟!
اگر سینمای ایران چنین دلواپسی هایی برای سینمای جهان به‌وجود آورد و پیش رو گذاشت؛ بله!...آن گاه می توانیم از  پاگیری سینمای اصیل و واقعی ایران و حیات و بالندگی سینمای ملی و درخشش افتخار آمیز سینمای دینی کشورمان سخن بگوییم!