گزارشی از نشست نقد رمان «ابرشهر»
تجربهای در رئالیسم عرفانی
رمان ابرشهر را میتوان یک تجربه جدید دانست که به تعبیر نویسندهاش محمد رودگر به سبک نوین «رئالیسم عرفانی» نوشته شده است.
در مراسم رونمایی از ابرشهر، «سجاد صفارهرندی» رئیس پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، «محمد رودگر» نویسنده رمان «ابرشهر» و «علیرضا سمیعی» منتقد ادبی به بحث و گفت وگو درباره این رمان پرداختند.
رودگر در ابتدای این نشست گفت: این جلسه به بهانه رونمایی از کتاب «ابرشهر»، اولین جلسه غیر رسمی میز ادبیات داستانی است. میز ادبیات داستانی، توسط مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری با مشارکت پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی در حال برگزاری است و انشاءالله بتوان به واسطه آن کار پژوهشی خوبی را انجام داد و نویسندههای قابلی بیایند و این پژوهشها را انجام دهند. حتی تبدیل به پژوهشکده بشود و بعد از آن رشته ادبیات پژوهشی در دانشگاه داشته باشیم.
در ادامه، سجاد صفار هرندی اظهار داشت: آقای رودگر در نقطه اتصال پیوند علم و هنر ایستادهاند و ما در میان هنرمندان عده کمی را داریم که کار هنری خود را با امور پژوهشی پیوند میزنند.
در ادامه علیرضا سمیعی اظهار داشت: رمان عرفانی اساسا نباید نوشته شود. گفتمان عرفانی و گفتمان رمان به نوعی در تضاد قرار دارند، حتی شعر ما که با عرفان جمع شده باید محل تعجب باشد. هرچند ما اینقدر شعر خوب عرفانی داریم که شوخی دانشجویان که میگویند ما هر جا در شعر معشوق میبینم، آن معشوق عرفانی است را باید جدی بگیریم. افرادی چون ابوسعید ابوالخیر که توانستند شعر و عرفان را جمع کنند، تاریخ را رقم زدند.اما ما تجربه موفقی در جمع شدن رمان و عرفان نداریم، منتها در رمان «ابرشهر» آنچه باعث تعجبم میشد این بود که این اثر فرم عرفان و فرم غریبهای چون رمان را با هم جمع کرده و این برای من معمایی شد و البته آن را حل کردم.
در ادامه رودگر اظهار داشت: عرفان از منظر یک داستاننویس میتواند یک درونمایه باشد، اما تا زمانی که درونمایه بر ساختار ادبی تاثیر نگذارد اتفاق خاصی انجام نمیشود، در شعر این اتفاق خیلی زمانبر و فرآیند جالبی داشته، اما داستان این فرصت را نداشته است.
وی در ادامه گفت: من در «ابر شهر» هم سعی کردم این اتفاق را به گونهای رقم بزنم و درونمایه بر ساختار ادبی تاثیر داشته باشد.
در ادامه برنامه صفارهرندی اظهار داشت: رمان به عنوان یک ژانر جدید برخلاف
آثار گذشته که موضوعش انسان والاست، موضوع انسان میانمایه است و بستر آن تجربههای روزمره است.
رئیس پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی اظهار داشت: در اینجا یک سؤال مطرح میشود، اینکه به چه معنا ما یک بحران و مسئله برای در کنار هم قرار دادن رمان و عرفان داریم و تمهید آقای رودگر برای گذر از این بحران چه بوده، اما پاسخ چیست؟ من فکر میکنم به واسطه مفهوم سلوک سعی شده از این مسئله گذر شود.کانون اصلی «ابرشهر» رضاست، رضا آدمی است که در ابتدا نسبتی با مسائل ابرشهر و عرفان ندارد، ولی به واسطه سلوک همراه با فراز و فرودهای آن، او به عرفان میرسد. در حقیقت، بند اتصال ما به رمان، شخصیت رضاست. او در مسیری که طی میکند به جهانی وارد میشود که اقتضائاتی دارد و مسیر سلوک را پیش میبرد. ما به نوعی با تذکرهنویسی انسانی مواجه میشویم و در اینجا ابداع فرمی آقای رودگر خود را نشان میدهد. البته این از جهتی، ابداع کار است و از جهتی بخشی از بحرانی است که به تلفیق و تلاش برای ساختن یک فرم جدید منجر شده و به واسطه آن شاید مخاطب در برخی مواقع همراه نمیشود برمیگردد.
در ادامه برنامه، علیرضا سمیعی با مرور تاریخچه اولین رمانها در تاریخ ادبیات جهان بیان داشت: سال ۷۷ سه داستان تحت عنوان «درخت و برگ» از جی آر آر تالکین ترجمه شد. در آنجا میگویند ادبیات تخیلی حاشیهای بر ادبیات داستانی است.
وی ادامه داد: هیچ معنویتی بدون دین وجود ندارد و هیچ دینی بدون معنویت وجود ندارد. هر کسی که با اثر خود توانسته با مردم حرف بزند پافشاری بر دین و شریعت داشته، مثل عطار. حال رمان مجبور است که به شخصیتها، دست بالا به معنویت عام اشاره کند، ولی معنویت عام هیچ چیز نمیسازد
به خصوص یک رمان را. آقای رودگر در رمان خود یک نکته فنی دارد که توانسته رمان و عرفان را با هم جمع کند و من در توضیح این نکته فنی باید بگویم روابط عللی شخصیت رمان را میسازد.
در ادامه، صفارهرندی بیان داشت: رمان ابرشهر را میتوان علاوه بر جنبه قصهگویی، یک کتاب تاریخ تکوین جهان معنوی و دینی ما ایرانیان شیعه دانست. تبارشناسی در این اثر برای من نشاطآور بود و از آن خطکشیها و صفبندی اندیشه اسلامی فراتر رفته است.
با این که تذکره الاولیا است، اما در تبارشناسی متوقف نشده و ما شخصیتهایی که در رمان خلق شده را قلاب میکنیم تا به شخصیتهای واقعی پیوند بخورند و ما در این نقطه با شخصیتهایی چون بایزید، حلاج، خواجه نصیر طوسی، علامه حلی، میرداماد و امام خمینی مواجه میشویم.
وی ادامه داد: به نظر میرسد همنشینی فصلهای قصصی و تذکرهًْالاولیایی با فصلهای رمان که در آن با رضا همراهیم، از هم مستقل هستند.«ابر شهر» در خلق جهان خود موفق است، گرچه ممکن است که یک سری
از مخاطب این جهان را جدی نگیرید، اما این رمان جهان خاص خود را خلق میکند و خواننده نسبت به این فضا سهیم میشود.
سمیعی در پایان گفت: شما وقتی میخواهید من را معرفی کنید، اسم و شغل و تحصیلاتم را عنوان میکنید و این یک لحن است و این فقط یک معرفی ساده نیست و تصویری از زندگی را به ما میدهد، اما در حوزه علمیه اینگونه نیست، میگویند فلانی فقه را پیش فلان فرد خوانده و وقت معرفی تبار علمی آن را بیان میکنند.
این منتقد ادبی ادامه داد: آقای رودگر به نظر نمیرسد در لابراتور نظریهشان این کار را در رمان خود انجام داده باشند.
وی اظهار داشت: شما وقتی میخواهید رمانی عرفانی، مثل «ابرشهر» را بنویسید، باید بتوانید بگویید که شخصیتی دارم که او پیرنگ را مغلوب میکند و به نظرم شخصیت در ابرشهر، این کار را انجام داده است.در فصل اول و دوم، شخصیتهایی وجود دارد که از آنها کرامات میبینید، اما در جلد سوم بیشتر شخصیتهایی که درمورد آن حرف زده شده، امام خمینی و شیخ فضلالله نوری است که از آنها کرامات نشان نمیدهد، چراکه شخصیتها از پس هم آمدند تا به این شخصیتها برسیم و این فرآیند کامل شود.
نویسنده رمان ابرشهر در پایان گفت: من میخواستم داستان راستان بنویسم و این کار خیلی سختی بود و موقع نوشتن دست و دلم میلرزید. در واقع، این رمان به معنی کلاسیک کلمه، رمان نیست و انتظار یک رمان کلاسیک را نمیتوان از آن داشت، چراکه رمان کلاسیک نمیتواند داستان راستان روایت کند. این رمان نوشته خاصی است که هر مخاطبی ممکن است نتواند با آن ارتباط برقرار کند. ولی قطعا میگویم این اثر، به هیچ وجه کار لابراتوری نیست، چون کسی نمیتواند با این حجم کار لابراتوری انجام دهد.