در قلب رقه اما بدون قصه!
آرش فهیم
فیلم «قلب رقه» تلاشی ناکامل برای
پر کردن یک خلأ در سینمای ایران است. ماجرای فیلم به این شرح است که در سال 2016 داعش بر شهر رقه سوریه سلطه دارد؛ رضا یک نیروی ایرانی نفوذ کرده در بین داعشیها مأمور به نجات یک ایرانی دیگر به نام عباس میشود. داعشیها قصد دارند از عباس برای تبادل اسرا استفاده کنند و رضا تلاش میکند تا او را آزاد کند. اما پیدا شدن همسر/نامزد رضا و علاقه یکی از فرماندهان داعش به این زن، کار را برای وی دشوارتر میکند و او در تنگنایی دهشتناک با داعشیها درگیر میشود.
بیش از یک دهه است که از غوغای نفرتانگیز و خونبار گروههای تروریستی تکفیری در غرب آسیا میگذرد. گروههایی با تبار اسرائیلی و آمریکایی که با تظاهر به مقدسات اسلامی، آسیبهای جانی و مالی سنگینی به برخی ملل اسلامی وارد کردند. در راس این جریان نیز داعش قرار داشت. هیولای به ظاهر شکست ناپذیر داعش با حضور بموقع و نجات بخش نیروهای جبهه مقاومت و مدافعان حرم، جهان را از گسترش این اهریمن سرطانی نجات داد. به طور طبیعی، وظیفه سینما و دیگر شاخهها و زمینههای هنری و رسانهای کشورمان، ثبت و ضبط این اتفاقات مهم بوده است. با این حال غیر از سه، چهار فیلم سینمایی و یکی دو سریال و مینی سریال که به استثناء «به وقت شام» چندان جدی نبودند، کاری در این زمینه انجام نگرفت. شاید بتوان بعد از فیلم ابراهیم حاتمیکیا، «قلب رقه» را دومین حرکت جدی سینمای ایران در بازنمایی جنایات داعش و جانفشانیهای مدافعان حرم دانست. خیرالله تقیانیپور که قبلا با تولید سریالهای «نجلا» و «ترور» شناخته شده بود، در اولین تجربه کارگردانی فیلم بلند سینمایی، یک پروژه سنگین و راهبردی را به عهده گرفته است و فیلمی پر از صحنههای تقابل و جنگی و لحظات ملتهب و پراضطراب را بار آورده است.
«قلب رقه» یک تریلر مهیج و اکشن و البته عاشقانه است که با تم قهرمان تنها در میان دشمنان، روایت شده است. رضا (شهرام حقیقتدوست)، قهرمانی دوست داشتنی و حق طلب است و شجاعت و فداکاری رزمندگان مدافع حرم در مقابله با تروریستهای تکفیری را یادآوری میکند. مشخص است که با فیلمی پرزحمت و دشوار در تولید مواجه هستیم؛ نتیجه نیز حملهای تصویری به دل داعش است که بدون داستانی درست و درمان صورت گرفته است. طوری که به خاطر کم کاری و ضعف در نگارش فیلمنامه، قهرمان فیلم، سرگردان و بلاتکلیف به نظر میرسد و معلوم نیست از کجا آمده، وظیفه اصلیاش چیست و به کجا میرود! حتی نسبت و ربطش با محبوبش نیز نامشخص است و تا پایان برملا نمیشود که ریما (شادی مختاری) و رضا فقط به هم علاقهمندند یا نامزد هستند و یا همسر همدیگرند؟ اگر فقط علاقهمندند، پس حلقه وصل آنها چه میگوید و اگر همسر هستند، پس خواستگاری فرمانده داعشی از ریما چگونه انجام میشود و چرا این زن بخشی از اوقاتش را نزدیک این داعشی میگذراند؟ اصلا هویت سازمانی رضا چیست و چرا و چگونه به دل داعشیها نفوذ کرده است؟ عباس (محمدرضا شریفی نیا) چه کسی است و چرا رضا قصد آزادی او را دارد؟ اینها و بسیاری دیگر، سؤالاتی هستند که موقع تماشای «قلب رقه» پیش میآید اما در فیلم، جوابی برای آنها در کار نیست!
بسیاری از صحنههای اکشن در قلب رقه نیز غیرواقعی و باورناپذیر هستند. مشخصا صحنههایی که در آن نیروهای داعشی با تسلیحات پیشرفته و قدرتمند نمیتوانند از پس رضا بر بیایند، آنوقت رضا با یک کلت کمری، یک دسته داعشی را قلع و قمع
میکند!
جای دریغ دارد که فیلم پر زحمتی چون «قلب رقه» با این موضوع مهم و راهبردی، دچار ضعف مفرط فیلمنامه و برخی اشتباهات در کارگردانی شده است!