kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۴۸۷۴
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۷

غریبی که غریب ‌نواز است

 
 
امیرحسین بوداقی
 امام رضایی که باشی هوای حرم وقت و زمان نمی‌شناسد، گرما و سرما نمی‌شناسد، تابستان و زمستان نمی‌شناسد، ولادت و شهادت برایش فرقی نمی‌کند، دل است و عشق به مولایش و هر لحظه دل می‌خواهد پر بکشد سوی گنبد طلایی اش! از بچگی به ما گفته بودند که امامی در سرزمین ما مهمان ما است که باید خیلی به او احترام و عزت بگذاریم اما راستش بیشتر از اینکه امام مهمان‌مان باشد، ما ایرانی‌ها مهمان حضرتش هستیم. مهمان همان مهربان‌ترین آقایی که هیچ دستی را خالی و هیچ دل شکسته‌ای را از حرمش، غصه‌دار، باز نمی‌گرداند. اما چگونه این همه خوبی و مهربانی را در دل غربت گنجانده؟ مگر می‌شود این همه مهربانی برای این همه زائر؟ مگر می‌شود غریب توس باشی و این اندازه غریب نوازی کنی؟ به وقت اذان ظهر و مغرب که می‌شود از تلویزیون حرم امام رضا(ع) را زنده نشان می‌دهند اما ما خیره و اشک ریزان فقط محو تماشای حرمش می‌شویم طوری که یادمان می‌رود که ما همین زیارت بارگاه را می‌خواستیم از حضرت بخواهیم و این حسادت واقعی آنجا است که به سراغ ما می‌آید و می‌گوییم خوش به حال کسانی که در حرم هستند و ایشان اِذن ورود به آن‌ها را داده است و شروع می‌کنیم به گله کردن به امام رضا(ع). دست خودمان نیست. دوستش داریم و دل‌هایمان همیشه برای نفس کشیدن عطر صحن به صحن حرم بی‌قرار است. اما این امام مهربان می‌بیند که ما چطور اشک می‌ریزیم و بال بال می‌زنیم برای دیدن حرم نورانی‌اش. امامی که به قدری رئوف است حسادت و گله ما را نمی‌بیند و همان لحظه ما را می‌طلبد. نزدیک باب الرضا می‌شویم، آهسته آهسته قدم بر می‌داریم اما باز راه‌مان گم می‌شود در این همه شکوه و عظمت. به حرم که وارد می‌شویم دلمان را قرص می‌کنیم که وارد بشویم سلام و عرض ادبی کنیم به آقا و بعد از همان ابتدا شروع کنیم برای دعا کردن و مشکلاتمان را بگوییم. این‌جا است که ما منفعت‌طلب می‌شویم و به جای شکر و ستایش همیشه در مواقعی که مشکل داریم سراغ آقا می‌آییم و او حتی مشکلات زائرانش را دوست دارد و از آنان پذیرایی می‌کند. البته امام نیازی به ما ندارد، این ما هستیم که به او نیاز داریم. شوقی وصف ناپذیر سراسر وجودمان را فرا می‌گیرد. ما و دعوت؟ به خانه امام رضا(ع)؟ ما کجا و دیدار با امام کجا؟ همان لحظه اشک شوقی از گوشه چشم‌هایمان سرازیر می‌شود و با دستی بر سینه می‌گوییم: «أَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضا أَلمُرتَضی(ع)» سلام بر امام خوبی‌ها، سلام بر بنده برگزیده خدا، سلام بر امام مهربانی‌ها. در ذهنم دیگر القاب امام یادم می‌آید؛ سلام بر ضامن آهو، سلام بر معین الضعفا، غریب الغربا. امامی که در غربت دفن شده است و با دیدن پرچم‌های سیاه عزای شهادت که بر فراز صحن‌هاست، همچنان اشک‌هایم جاری است. پیش خودم می‌گویم امام رضا(ع) غریب‌اند یا مادرشان فاطمه زهرا(س)؟ بعد از سلام و عرض ادب خدمتشان دوباره تکرار می‌شود همان داستان اشک و خیره شدن به جلال و جبروت حرم رضوی. پیش خودمان می‌گوییم مگر در خانه حسادت نکردیم به زائران رضوی؟ خب الان که دیگران از راه دور دارند به حال ما غبطه می‌خورند چرا با امام صحبت نکنیم و دعا برای بیماران نکنیم؟ دعا برای پدر و مادر، خانواده، گرفتاران، برای رفع مشکلات خودمان، درس، شغل، آینده، ازدواج. دعا برای کسانی که تا به حال زیارت آقا نصیبشان نشده است.کمی بعد می‌گوییم: «مطمئنیم آقا صدایمان را می‌شنود و حتی قبل از ما، ما را سلام می‌دهد چون که امام خودش دعوت کرده است.» به خودمان می‌آییم و قدم می‌گذاریم بر حریم امن ملکوتی رضوی و می‌رویم ابتدا وضو می‌گیریم و در همان صحن انقلاب چند رکعتی نماز می‌خوانیم به نیابت از همه. نماز که تمام می‌شود دَوان دَوان به سوی سقاخانه آقا می‌رویم و چند لیوان آب خنک حضرتی نوش‌جان می‌کنیم و سلامی می‌دهیم به لب‌های عطشان حسین بن علی(ع) و اصحابش. سپس می‌رویم سمت پنجره فولاد و خود را به آن دخیل می‌بندیم و تکه پارچه سبزی نشانی از خواسته خود به آن می‌بندیم تا امام شفاعت ما را هم کند. از درب وارد می‌شویم به بارگاه ملکوتی امام هشتم تا به سمت ضریحش برویم. دستانمان خیس شده، به لرزش افتاده، خنده‌های خجالتی روی صورتمان نشسته، نمی‌دانیم وارد شویم یا نه. دلمان فریاد می‌زند اما چشم و ذهنمان هنوز در عظمت و جلال حرم ماتش برده است. نمی‌دانیم چه کاری انجام بدهیم؟! برویم برای زیارت یا قید زیارت و دعا برای خودمان را بزنیم و بایستیم این همه زیبایی و شوکت را ببینیم. چشمانمان را که می‌چرخانیم بزرگی و مهربانی آقا را در همه جای حرم می‌بینیم. در چهره پسر بچه‌ای که روی کول  پدرش نشسته تا قدش از همه بلندتر شود و دست خودش را برساند به ضریح. مرد سالخورده‌ای که عصا به دست نشسته روی صندلی‌هایی که رویش نوشته مخصوص کم توانان و با چشم‌گریان التماس آقا را می‌کند که همسر بیمارش را شفا دهد. سوی دیگر حرم جوانی رعنا با پیراهن آستین کوتاه و خالکوبی‌های روی بازویش سر به سجده گذاشته و از امام رضا(ع) می‌خواهد که او را ببخشد و مشکلات زندگی‌اش را رفع کند. آری همین‌جاست بهشت خدا؛ بهشتی که صحن به صحن‌اش را می‌روی متوجه بزرگی خورشید هشتم می‎شوی. بهشتی که پاتوق غریب‌های دل‌شکسته است. بهشتی که کافی‌ست بگویی «یا ضامن آهو» و اوست که با دستان پر از مهر و رأفت و عطوفتش آقای همیشگی ماست. امام رضا(ع) نه تنها ضامن می‌شود بلکه خودش مشکلات را حل می‌کند. هرچه قدر بیشتر با زبانی تند از گرفتاری‌هایمان می‌گوییم این امام بزرگوار باز هم بیشتر برایمان معرفت خرج می‌کند و ما را به آغوش مهربان خود می‌برد. حتی این مهربانی‌اش نمی‌گذارد ما از حرف‌های گفته شده پشیمان بشویم و همیشه ما را یاری می‌دهد. امامی که خوب و بد را یک جا می‌خرد. خوشا به حال خراسان و مردمش که هر وقت دلشان بگیرد می‌روند به دیدار امام هشتم. «هرچند، امام رضایی که باشی، هوای حرم، برایت وقت و بی‌وقت و خراسانی بودن یا نبودن، نمی‌شناسد»