kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۴۶۵۷
تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۲:۱۵

راه عاشــقی

 
 
ابوالقاسم محمدزاده
این همه از عاشقی گفته‌اند و شنیده‌ایم اما چه تفاوت عظمایی است بین حکایت شما و عاشق‌ها. عشق بین خواهر و برادر. عشق بین زینب(س) و برادرش حسین‌(ع) از روزی که به دنیا آمده بود لبخندش حکایت‌ها داشت که برروی حسین‌(ع) می‌زد. 
شاید! مادر بود که عمق این لبخند را می‌دید. آخر! خواهر، با لبخند برادر شاد بود و با غمگینی‌اش ناراحت. حتی در زندگی‌اش هم نمی‌خواست برای لحظه‌ای از برادر جدا باشد. 
وقتی برادر عزم سفر کرد، از همراهی با او دست برنداشت و این اوج عشق بین این دو بود و آغاز سفر عاشقی. تا آخرین دقایقی که برای وداع به خیام آمد خواست عشقش را به اکمال برساند. 
تمام خاطرات زندگی‌اش را، از کودکی تا همان لحظه که حسین‌ وداع می‌کرد را در ذهنش مرور کرد. 
خاطرات مدینه، از کودکانه‌های حسین‌ گرفته که او را در آغوش می‌خواباند تا در نیم‌سوخته بیت‌الزهرا(س) و دردهای شبانه مادر. دردهای گاه و بی‌گاهی که دست به پهلو داشت و دست دیگرش به دیوار بود. حالا برادرش وداع می‌کرد و جدایی را رقم می‌زد. آخرین سفارش مادر را به یاد آورد و ناله سرداد؛
- حسین جان لختی تحمل کن، باید وصیت مادر را انجام دهم.
برادر ایستاد. از ذوالجناح پیاده شد و خواهر به جای مادر، زیر گلوی برادر را بوسید و هنگامی که در مسیر کوفه تا شام آن را بر نی دید چه نجوایی داشت با برادرش حسین‌. حتی در مسیر اسارت هم عاشقانه‌هایش برلبش جاری بود؛
ای عشق من حسین جان! 
ای عشق من حسین جان! 
از پشت خیمه دیدم، راهت زهرسو بستند
با سنگ‌ها پیاپی، پیشانی‌ات شکستند
ای عشق من حسین جان!
ای عشق من حسین جان! 
دیدم که مادر من، آن نور هر دو عینم
وقتی سرت بریدند، می‌گفت وای حسینم
ای عشق من حسین جان!
ای عشق من حسین جان!