kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۴۱۹۹
تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۸

نیابت

 
 
فاطمه شایان پویا
سرم را بالا گرفتم: عمود یک، شهید مهدی نوروزی... فاتحه‌ای خواندم و راه افتادم میان جمعیت پیاده نظام سیاه پوش.
دست بردم توی جیب کناری کوله و سفتی آن کاغذ تا کرده را حس کردم؛ سرجایش بود. پیکسل‌های روی کوله هم در امن و‌امان بودند. خیالم راحت شد که اسم و تصویر تمام شهدایی که قدم‌هایم را به نیابت آن‌ها برمی‌دارم، همراهم هست.
چشم‌هایم‌ را باز کردم‌ و سرم را بالا گرفتم: قطعه ۲۴. شهید چمران... فاتحه‌ای خواندم و راه افتاد‌‌م میان جمعیت سرداران سپیدپوش.
 دست بردم توی جیب کناری کوله و سفتی آن کاغذ تا کرده را حس کردم؛ سرجایش بود. خیالم راحت شد که اسم تمام رفقایی که قرار است التماس کنم تا امسال شهدا قدم‌هایشان را به نیابت از آنها بردارند، همراهم است.
امسال انگار، گلزار شهدا بیشتر از همیشه بوی حضور می‌داد، بوی اسپند و گلاب، بوی موکب‌های مشایه...
دلم تنگ‌بود و سینه‌ام سنگین. اما مطمئن‌تر از همیشه زمزمه می‌کردم: او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...