نمایش خانگی- نگاهی به فیلم بیبدن
کم عمق
احمد سیمای عراقی
فیلم «بیبدن» با اقتباس از یک پرونده واقعی جنایت ساخته شده است. قبل از ورود به موضوع فیلم باید تأکید کرد که اقتباس، یک منبع بزرگ برای تولید فیلمنامه و آثار دراماتیک است. حال این رویکرد میتواند برداشت آزاد از اثر اصلی باشد و یا شکل کلاسیک داشته باشد و مطابق با اصل موضوع باشد. اما مهمترین نکته در هر دو روش، نوع نگاه فیلمساز به موضوع و پردازش آن است. آیا همان نگاه همیشگی به یک موضوع تکرار میشود یا اینکه نگاهی متفاوت به موضوع دارد؟
فیلم «بیبدن» پیرو روش دوم است و نگاه همیشگی را ندارد؛ چون از زاویهای جدید به موضوع قتل و قصاص پرداخته است؛ برخلاف اغلب فیلمهایی با موضوع قصاص که از نگاه خانواده قاتل پیش میروند، این بار با فیلمی مواجه هستیم که داستان آن از نگاه خانواده مقتول روایت میشود. از نظر این قلم، هدف فیلم درس اخلاق و گذشت نیست بلکه تغییر نگاه تماشاگر است و این خود به تنهائی یک موقعیت در تبیین موضوع است. اما کارگردان فیلم برای عملی ساختن این هدف به ابزارهای خاصی نیاز داشته است. اولین ابزار، فیلمنامه است و دوم بازیگران و صد البته امکانات و به اصطلاح، پروداکشن!
به فیلمنامه بپردازیم؛ نویسنده «بیبدن» در کارنامهاش ساخت یک اثر با موضوعی جنائی با نام «علفزار» را دارد که آن هم اقتباس از یک پرونده واقعی است. او سراغ پروندههایی میرود که خود به خود دارای کشش هستند و مخاطب با یک پیش زمینه قبلی پای تماشای آنها مینشیند.
اما سؤال این است که تصویر ساخته شده توسط کارگردان چقدر باورپذیر است؟ در فیلم «بیبدن» نقطه عطفهای زیادی وجود دارد اما مشکل این است که این نقاط، خیلی گلدرشت هستند. به طور مثال، بازپرس محوری در فیلم، کمی اغراقآمیز به نظر میرسد و اینکه حتی خارج از حیطه وظیفهاش کارهای ارباب رجوع را دنبال میکند و به طور مثال، درب منزل پدر قاتل میرود و با او دچار زد و خورد میشود، دور از واقع است.
مشکل دیگر در فیلمنامه «بیبدن» جایگاه کمرنگ و کم اثر پدر مقتول با بازی ضعیف سروش صحت است. طوری که انگار بود و نبود پدر در فیلم، اهمیتی ندارد. همچنین اگرگریم و آه و ناله را از الناز شاکردوست بگیریم، چیزی از شخصیت مادر مقتول در این فیلم نمیماند! این یعنی شخصیتپردازی در فیلمنامه کامل نبوده است و مهارت بازیگران هم تأثیر کمی در فیلم دارد. هر چند که شاکردوست با «بیبدن» هم سعی کرده از کلیشههای قبلی که در آنها خودش را تکرار میکرد فاصله بگیرد. اما بدترین انتخاب برای «بیبدن» انتخاب پژمان جمشیدی برای ایفای نقش پدر قاتل است، که با توجه به کلیشه شدن این بازیگر بهویژه به دلیل حضور پیدرپی در تبلیغات، چنین نقشی با چنین بازیگری برای مخاطب وازدگی دارد.
موضوع دیگری که در پرونده واقعی، نقش مهمی داشته اما در فیلم به آن توجه چندانی نشده، نقش فضای مجازی در سبک زندگی است. میتوان گفت که در پرونده مربوطه، فضای مجازی الگودهنده بوده و چون کنترل رفتار شخصیتهای جوان در پرونده، تحت تأثیر فضای مجازی بوده و عامل خشونت و ولنگاری شده، باید به شکل عمیقتری به آن پرداخته میشد. درواقع مهمترین روش برای کنترل رفتار افراد در موقعیتهای حساس و بحرانی به آموزش صحیح و نهادینه سازی ارزشها و کنترل درونی فردی به عنوان چند عنصر اساسی در تربیت است. اگر این فرآیند طی نشود رفتار نابهنجار شکل میگیرد و نهایتاً به یک تراژدی ختم خواهد شد. به واقع این یک سؤال مهم درباره این پرونده است که چگونه یک دختر و پسر که ظاهراً رابطهای عاشقانه با هم داشتهاند در نهایت، یکی بدنش توسط دیگری تکه تکه و مفقود میشود و دیگری بهخاطر قتل معشوقهاش به چوبه اعدام میرسد؟ فیلم باید به این پرسش جواب میداد که نداده است!
نکته پایانی اینکه آثار پلیسی و جنائی یک ظرفیت خوب برای ساخت درام است و موضوعاتی که در این ژانر مطرح میشوند کشش و جذابیت بالایی دارند. اما این جاذبه در شرایطی ایجاد میشود که اولاً فیلمنامه انسجام و قدرت داشته باشد و از شاخ و برگهای اضافه در روایت پرهیز شود و روی یک ماجرا تمرکز شود و دوم هم اینکه زمینههای روان شناختی و جامعهشناسی بروز جرم هم مطرح شود.