زنگ مجازی- جنگ ترکیبی
پرستیژ، قدرت و الگو
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
حفظ وجهه و چهره ظاهری در همه عرصهها برای آنانی که به دنبال بازنمایی قدرت(از هر نوع) خود در طول زمان و یا در محیط جغرافیایی هستند یک امر بدیهی است که میتوان نام آن را «سیاستپرستیژ» نام گذاشت.
این نوع سیاست در صحنه بینالمللی یکی از مهمترین عرصههای تجلی قدرت محسوب میشود که در طول شبانهروز با اندک مقدار توجهی به اخبار تصویری، مکتوب یا شنیداری میتوان مصادیق بیشمار آن را احساس و درک کرد.
عموماً این نوع سیاست از آن رو اتخاذ میشود که بتوان با نمایش قدرت، طرف مقابل را تحت تاثیر قرار داد و در سطوح راهبردی تکنیکهای عملیات روانی به ویژه در موضوعات دیپلماسی و نظامی کارکرد دارد؛ اما هیچ جای تعجب نیست که این نوع سیاستورزی از قالب معنایی خود که دارای وجه دیپلماتیک است امروز تسری به شبکههای اجتماعی و فضای مجازی نیز پیدا کرده و هر کاربر با فرض و پنداشت وجه رسانهای که جامعه هدف و مخاطبینی دارد، تلاش میکند به نحوی شایستگیهای انفرادی خود را همانند یک دیپلمات در معرض نمایش دیگران بگذارد و هر چقدر که قدرت و توان و مهارت جذب مخاطب را داشته باشد او را در موقعیت قدرت بیشتر قرار میدهد.
در واقع روابط شکل گرفته در فضای مجازی و بستر شبکههای اجتماعی به طور ذاتی و طبیعی مهمترین ابزار برای کاربر است که با استفاده از این ابزار، ویژگیهای شخصیتی و یا مهارتی و... را با نمادسازی تبدیل به «پرستیژ سیاسی» خود میکند و ضمن آن بدین وسیله دایرهای از قدرت برای جذب مخاطب را نیز به وجود میآورد.
همانطور که اشاره شد این سیاست، بدواً در روابط دیپلماتیک مرسوم بوده و هست و به همین دلیل در طول زمان مجموعهای از قوانین و تشریفات خاص نیز شکل گرفته تا فضای دیپلماتیک به تعاملات نزدیکتر باشد و فقط از وجه قدرت به موضوع نگاه نشود.
وجه مصداقی این مورد بیشمار است؛ اما شاید معروفترین این نوع سیاست دیدار سه جانبه(چرچیل،استالین و ترومن) باشد که در کنفرانس پوتسدام در سال1945 برای وارد شدن به اتاق مذاکره نتوانستند به توافق درخصوص تقدم و تأخر در ورود دست یابند و در نهایت آنچه حاصل شد تصمیم به ورود از سه در مجزا به طور همزمان بود؛ چرا که هر سه شخصیت سیاسی مذکور، نماد قدرت نسبی کشورهای خود بودند و بنابراین تقدم یکی از آنها موجب میشد کشور متبوع وی ازپرستیژ برتری بر دو کشور دیگر برخوردار شود در حالیکه دو کشور دیگر نیز تمایلی به تأیید این مسئله برای دیگری نداشتند.
به طور حتم بارها واژه «رزمایش» یا «مانور» را شنیدهایم که در پی این واژه، کلماتی مثل عملیات یا تجهیزات و یا چنین کلماتی که بیشتر کاربرد نظامی دارند میآید و تداعیکننده یک اقدام نظامی و یا شبه نظامی است که در آن توان و قدرت نظامی به مرحله تمرین و نمایش گذاشته میشود تا ضمن حفظ و کسب آمادگی برای نبرد مطابق سناریوهای تعیین شده پیامی نیز به سایرین(دوست و دشمن) مخابره شود.
رزمایش در حوزه نظامی دقیقاً وجه عملی پرستیژ است در زمان صلح و یا جنگ که نیروهای نظامی آن را به طور سالیانه و یا فصلی برقرار میکنند و نظم و اقتدار و انسجام و قدرت خود را در معرض تماشای دیگران قرار میدهند.
امروز، پرستیژ در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی دقیقاً همان کارکرد را دارد که در حوزه نظامی و دیپلماتیک دارا است و اگر کسی و کاربری به روابط فیمابین شکل گرفته در این فضاها آشنا نباشد همانند آن است که بخواهد تقدم ورود را به دیگران در عرصه دیپلماسی ببخشد و یا اینکه فاقد قدرت نظامی در نبردی سنگین و سهمگین باشد.
با تولید هر محتوا و انتشار آن در شبکههای اجتماعی، آنچه به وقوع میپیوندد دعوت از دیگران برای قضاوت است که بیایند و تحت عنوان ناظر، پرستیژ ایجاد شده از تولید محتوا را ببینند و با او در ارتباط باشند. در مقیاس بزرگتر تولید محتوا و فعالیت در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، دولتها و گروهها و شرکتهای بزرگ هستند که بهرغم فعالیت انفرادی بعضی از افراد تحت عنوان بلاگر، آنها نوع فعالیت حساب شده و کاملاً هدفمندی دارند و مطابق برنامهریزیهای از قبل تعین شده به دنبال اغوا و یا تحت تاثیر قرار دادن کاربران هستند.
در بخشی از این سناریوهای طراحی شده برای جامعه هدفی مثل ایران که تابع اصول و ارزشهای ملی و دینی است؛ سناریوی تغییر با دو رویکرد کلی صورت میگیرد که هر دو رویکرد به هم متصل و دارای نتیجه واحد هستند. در ابتدا آنچه صورت میگیرد ایجاد الگوی جدید است که رسانههای اصلی و شبکههای اجتماعی و فضای مجازی به اتفاق هم تلاش میکنند مخاطب را از آنچه هست و به آنچه تعلق دارد دچار تردید و شک نمایند و سپس با استفاده از الگوی ساخته شده جایگزین مخاطب را به سمت مسیر دلخواه هدایت کنند.
در این نوع عملکرد رسانهای، تلاش میشود تا ضمن پیوند زدن موضوعات مختلف به هم با بهرهگیری از القائات غیر مستقیم، (موضوع، شخص، کار، یا هر مورد دیگر...) به عنوان الگو و جایگزین به مخاطب معرفی شود که نمونه عینی و شاهد مثال آن تبلیغات گسترده رنگارنگ سبک زندگی است که در کشورهای غربی وجود دارد و عموماً تلاش وسیع رسانهای صورت میگیرد تا سبک زیست غربی و لیبرالی به عنوان سبک زیست عمومی و جهانی به جهانیان معرفی شود.
گرچه، دم خروس در این فقره نیز بیرون زده و چندی است که دیگر یال و کوپال تکیه بر زندگی به سبک غربی نیز فرو ریخته و همین شبکههای مجازی که جهان غرب تلاش دارد از آن علیه کشورهای دیگر استفاده کند، تبدیل به بلای جان خودشان شده و در همین فضا معایب و اشکالات و نواقص نوع زندگی غربی از سوی مردم به نمایش گذاشته میشود و سیستم سرمایهداری حاکم بر این کشورها با انتقادات طیفهای مختلف مردم خودشان روبهرو است که به تعبیری بوی فروپاشی نظام سرمایهداری جهان را میتوان در همین شبکههای اجتماعی و فضای مجازی استشمام کرد.
بحث در این خصوص بسیار است که به مجال این ستون نمیگنجد؛ اما علیایّ حال، به اجمال میتوان گفت که لااقل جهان آینده نزدیک اگر چه شاید با فروپاشی آنی نظام لیبرال همراه نباشد؛ اما این نوع نظم و نظام و سبک زندگی را هم بهطور مطلق نخواهد پذیرفت و گونههای مختلف ترکیبی از سبکهای زیست فرهنگهای کهنی چون ایران و یا فرهنگ چینی میتواند صاحب سخن و قدرت در جهان باشد که نشانههای آن با گسترش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی قابل دریافت است و میشود چنین گفت که ما میتوانیم با تکیه بر اصول تمدنی و فرهنگی خود به جهانی که در معرض آگاهی نسبت به موضوع و ماهیت نظام سرمایهداری است؛ الگوی مناسب بدهیم و به اصطلاح ورزش سنتی خودمان (کشتی) «بدل» سناریو تغییر الگویی را که آنها میخواهند بر ما ایجاد کنند را به خودشان وارد کنیم.
رویکرد دوم نسبت به موضوع پرستیژ در فضای مجازی«عرفی سازی و همرنگ سازی» است که با تبعیت از تکنیک متقاعد کردن و با ترویج این پندار که مواضع مربوط به هر شخص لزوماً باید با سایرین یکسان باشد سعی میکند اعتماد عمومی به یک موضوع خاص را جلب کند.
دریچه ورود به عرف سازی و ایجاد همرنگی التفات داشتن به مقوله فرهنگ (زبان، عادات، آداب، آیین، پوشش و...) است که لااقل در دوره کنونی ما همانطور که بارها نیز در این سلسله نوشتهها اشاره کردهایم؛ تلاش صورت گرفته است با تغییرات جزئی به وقوع پیوسته و متوالی در فضای مجازی، مقدمه تغییرات بزرگ واقعی حاصل شود که مصادیق آن را در حوزه پوشش و حجاب و یا سگ گردانی و... به طور مکرر میتوانیم در سطح خیابانهای شهر ببینیم.
برای این وجه از شرایط ایجاد تغییر ما در زبان عام و محاورهای خودمان ضرب المثل بسیار کاربردی و قابل اعتنایی داریم که میگوید: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو!» و راستش این ضرب المثل به شدت بار منفی در مفهوم زیست انسان دارد که نمونه آن را در همین تاثیرپذیری که برخی افراد از الگوهای ارائه شده در فضای مجازی دریافت میکنند میتوانیم ببینیم و مثالهای تاریخی بسیاری که همرنگ شدن با جماعت چهها که بر سر جامعه بشری نیاورده است؛ بهطور مثال در کربلای سال 61 هجری قمری و حتی پیش از آن در... بماند!