اخبار ویژه
شما در این روستا چطور روشنفکر شدید؟!
روشنفکران ما عموماً ایران را تخطئه میکنند و نمیگویند در این روستای عقبافتاده آنان چگونه به این جایگاه بزرگ عقل و اندیشه رسیدهاند! چیزی شبیه همان استعاره شغال در خم رنگرزی که وقتی از خم درآمد، گفت که «این منم طاووس علیین شده»!
روزنامه جوان در نقد نوشته موهن یکی از افراطیون مدعی روشنفکری به نام محسن رنانی نوشت: وی در مطلبی با عنوان «روستای نصفجهان»، اصفهان را به این دلیل که رأی جلیلی در این شهر بالاتر بوده، با تحقیر، «روستا» نامیده است! او یادآور شده که مقاله «روستای نصفجهان» را در جوانی نوشته و تاکنون جرأت انتشار آن را نداشته، اما «امروز که ترکیب آرای اصفهان در انتخابات چهاردهم را دیدم و با آرای دیگر استانها مقایسه کردم، داغ آن مقالهام تازه شد.» چه استدلالی! فرومایه و بیمعنی! هم دروغ، هم فاقد ارزش.
از چه زمانی نژادپرستی و قومیتگرایی و تجزیهچی بودن، استدلال شد؟! چطور رأی یک ملت را تقسیم به شهرها و قومیتها و روستاها میکنید تا نتیجه بگیرید که کدام بد است و کدام خوب؟! چطور برای شما مسلم شد که رأی به یک نامزد در مقابل رأی نامزد دیگر، یعنی حقارت؟! آنهم با استعارهگرفتن از نام روستاییبودن؟! هرچند مقایسه، غلط و مذموم است، اما رأی اصفهان با کدام استانها مقایسه شده؟ ۱۵ استان دیگر که ستون تمدن چندهزارساله ایرانی روی دوش این استانهاست، مانند فارس و یزد و کرمان و خراسان نیز مانند اصفهان رأی دادهاند، پس چرا برای اینکه در پیری یاد مقاله جوانی شود، دروغ هم میگویند و رجز تجزیهچیها را میخوانند و ایران را به چند استان با آرای متفاوت تقسیم میکنند؟! به اصفهانیها میگویند قبیلهباز! اما خودشان سالهاست تا گردن در خمره خودپرستی و قبیلهپرستی فرو رفتهاند تا جایی که هرکس مثل آنها فکر نکرد و با آنها در خمره نبود، پس روستایی حقیری است!
استدلالهای ایشان از انحطاط استدلالآوری خبر میدهد. گفتهاند اصفهان شهر دوم کشور است، اما برخلاف پاریس که روزی ۲۵۰ تئاتر در آن اجرا میشود، تئاتر ندارد! خیلی زود تفکر غربزده را لو دادند. از تمامی هنرها و شگفتیسازیهای مردمان نصفجهان که بگذریم، اصفهان فقط ۲۰۰ صنایعدستی از مجموع صنایعدستی شناختهشده و اصلی جهان را که کمی بیش از این مقدار است در محدوده میدان نقشجهان، فرماندهی میکند. برخی آثار قلمزنی و ساخته دست اصفهانیها قابل قیمتگذاری به هیچ بهای مادی نیست. آنوقت چشم خود را روی این میبندند و از تئاتر و پاریس میگویند؟! دوباره با تشکیک در دلایل دفننشدن یک شرقشناس در ساحل زایندهرود، نشان میدهند مانند یک غربزده توهین به اصفهانیها برای تقدیر از غربیها در نظر ایشان آسان است. اگر حالا با این حد از غربگرایی، از خود پاریسیها بپرسند اصفهان را با رأی به نامزد ریاستجمهوری میشناسید یا با تمدن بسیار قدیمی و مسجد عتیق هزارساله یا با تمدن عصر صفوی و حکمرانی بر نیمی از جهان متمدن آن روزگار یا با هنر و معماریهای تکرارناپذیر آن، آیا از غربیها پاسخ میشنوند که نه! اصفهان را با رأیی که برخلاف میل یک نفر دادهاند، میشناسیم و معتقدیم به همین دلیل یک روستا و مردمانش فاقد افق بینش هستند؟!
مشکل، اما ایشان نیست که ایشان اگر میفهمید، میدانست هرکس چه استاد و چه روستایی، در دموکراسیها فقط یک رأی دارد. مشکل جبهه روشنفکری ماست که تاکنون سکوت کرده. این سکوت به این دلیل است که عمری است با مقالات ایشان در نقد حاکمیت، سر میکردهاند و حالا این سکوت که ما آن را «خفقان روشنفکری» مینامیم، درواقع حکایت از یک بیماری قلبی، مغزی و داخلی روشنفکری ایران دارد. روشنفکری ما سالهاست در تأیید و تطهیر دموکراسیها، دموکراسی را «یک روش معین با نتیجه نامعین» مینامند. (هرچند این تعریف، خیلی هم تعریفی ندارد!) اکنون به همین دلیل نمیتوانند به همتای خود بگویند چرا این نتیجه نامعین را در شهر خود نمیپذیری!
روشنفکران ما عموماً ایران را تخطئه میکنند و نمیگویند در این روستای عقبافتاده آنان چگونه به این جایگاه بزرگ عقل و اندیشه رسیدهاند! چیزی شبیه همان استعاره شغال در خم رنگرزی که وقتی از خم درآمد، گفت که «این منم طاووس علیین شده»! دوستانش به او گفتند تو هم مثل ما بودهای، اما چرا خودت را حالا برتر از ما میبینی؟!
شرق: دولت چهاردهم نباید دولت سوم روحانی یا خاتمی باشد
روزنامه شرق میگوید: دولت پزشکیان نباید دولت سوم روحانی یا خاتمی باشد.
این روزنامه در تحلیلی نوشت: حدود 70درصد رأی پزشکیان مربوط به خود اوست و شاید 30درصد، ماحصل تلاشهای ستاد و هواداران او. اما اگر قرار باشد دولت او، موفق باشد، این نسبت باید کاملاً برعکس باشد. یعنی حدود 70، 80درصد توفیق او، وابسته به تیم و همکارانی است که برمیگزیند. بحث انتخاب کابینه بسیار مهم است و شاید مهمتر از خروجی این بحث، فرآیندی است که برای این انتخاب طی میشود.
مطالبه اول، بالا نرفتن میانگین سن دولت است! یکی از مهمترین اقدامات شهید رئیسی پایین آوردن میانگین سن دولت و شکستن حلقه تنگ و بسته مدیران نسل اول انقلاب بود. به نظرم به عقب نباید برگشت! پزشکیان نباید میانگین سن دولت را بالا ببرد. عمل به این مطالبه، آسانتر از عمل به شرط سنی برای وزراست که در اخبار آمده بود.
مطالبه دوم سقف و کف قائلشدن برای برخی شاخصههاست. سقف استفاده از وزرای روحانی، حداکثر سه نفر باشد. سقف استفاده از وزرای خاتمی، حداکثر سه نفر باشد. ضمن احترام به هر دو بزرگوار و دولتمردانشان و دفاع تمامقدی که از هر دو دارم، بناست دولت اول پزشکیان تشکیل شود، نه دولت سوم روحانی یا خاتمی!
پیشنهاد اول، فراخوان دادن به نخبگان و متخصصان و همه کسانی است که خود را شایسته قرار گرفتن در پستهای مدیریتی میدانند برای اینکه رزومههای خود را در سامانهای بارگذاری کنند. به دلایل متعدد، متأسفانه بسیاری از شایستگان، فرصت و امکان حضور در دولت را نیافتهاند. چنین فراخوانی میتواند یک بانک اطلاعاتی خوب از نخبگان و شایستگان در اختیار دولت قرار دهد. چنین ایدهای را شهید رئیسی نیز در ابتدای دولتش اجرا کرد. نمیدانم نحوه اجرا و بازخوردش چه بود. میتوان آن تجربه را بررسی و اصلاح و در صورت ارزیابی موفق بودنش، از آن استفاده کرد.
پیشنهاد دوم، فراخوان دادن به همه احزاب، اعم از اصلاحطلب و اصولگراست تا کابینه پیشنهادی خود را به رئیسجمهور معرفی کنند. این فراخوان میتواند مناسبات حامیپروری حاکم بر کمیتههای تعیین مصادیق وزرا را کمرنگ و ضعیف کند. به جای اینکه رئیسجمهور یا اطرافیانش از بالا تعیین کنند که چه کسی به نمایندگی از چه جریانی در کابینه حضور داشته باشد، با پرسش از خود گروههای سیاسی و مشارکتشان، نمایندهشان در کابینه تعیین میشود. اگر بنا باشد رئیسجمهور به وعدههایش در استفاده از همه ظرفیتهای انسانی کشور عمل کند، اکتفا به مکاتبه با احزاب اصلاحطلب هدف ایشان را محقق نمیکند. پیشنهاد سوم، تعریف سازوکاری برای شناسایی مدیران موفق بنگاههای بزرگ در بخش خصوصی است. اینگونه نیست که قحطالرجال باشد و پزشکیان ناگزیر از انتخاب از حلقه بستهای از مدیران نسل اول اصلاحطلبان باشد.
در همین حال روزنامه آرمان در تحلیلی با عنوان «چرا هماهنگی در تیم اقتصادی مهم است؟»، نوشت: فرمانده باید ایده داشته باشد. مهمترین عامل ناهماهنگی تیم اقتصادی دولت میتواند به این دلیل باشد که شخص رئیسجمهور دستفرمان اقتصادی مشخصی ندارد تا بتواند بر اساس آن، دست به انتخاب اعضای مؤثر تیم اقتصادی بزند. در این حالت عموماً اعضای تیم اقتصادی به دلایلی متفاوت، نظیر بدهبستانهای سیاسی تعیین خواهند شد. اما هر عضو کابینه یا نهادهای وابسته به آن هنگامی که در مسند اجرا قرار گرفت، نمیتواند بر اساس منطق بدهبستان سیاسی امور اقتصادی را تمشیت کند و به اجبار راهی مشخص و ایدهای معین را پیگیری میکند که لزوماً در هماهنگی با دیگر اجزای تیم اقتصادی نیست. نقش معاون اول در تصمیمگیری درباره امور اقتصادی، جز اختیارات قانونی تا حد زیادی بستگی به تاکید رئیسجمهور دارد. برای نمونه در دولت سیزدهم رئیسجمهور تاکید داشت که امور اقتصادی حتماً از مسیر هماهنگی با معاون اول پیگیری شود. در دولت روحانی دورههای متفاوت وجود داشت و برای نمونه اسحاق جهانگیری از موقعیت خود به عنوان معاون اول به شدت ناراضی بود و از دخالت دیگر افراد در امور خبر میداد.
دولت مجموعهای اجرائی است اما درون آن بخشهایی بیشتر به برنامهریزی نزدیک هستند و بخشهایی به صرف اجرا. وزارت اقتصاد بیشتر برنامهریز است، سازمان برنامه و بودجه همینطور و بانک مرکزی چیزی میان این دو است. اما وظیفه اصلی سازمان برنامه و بودجه یعنی نگارش بودجه سنواتی و نیز وظیفه و دلیل دیگر زایش آن، یعنی نگارش سند بالادستی بودجه، برنامههای عمران و سپس توسعه بلندمدت، این سازمان را عملاً با همه، به ویژه وزارت اقتصاد و بانک مرکزی درگیر میکند.
جدا از وظایف مشترک، برخی وظایف وزارت اقتصاد و برنامه و بودجه در صورت نبود هماهنگی ممکن است سبب درگیری و دلخوری و قهر و استعفا شود. اختلاف نظر بر سر امور ریز اجرائی جداً ممکن است باعث دردسر شود. اگر بانک مرکزی را به این مجموعه اضافه کنیم به نظر میرسد ایجاد حرکت هماهنگ اقتصادی اصلاً منتفی است حالا هر چقدر هم همه هماهنگ باشند؛ تازه اضافه کنید که وزارت صمت و وزارت کشاورزی اصلاً بیاهمیت نیستند. عملکرد سازمانها و نهادهای اقتصادی در امور ریز، که برخی موارد آن ذکر شد نتیجه رویکرد کلی آنها با امور اقتصادی است و ناهماهنگی در آنها جداً معضلساز به ویژه برای دولتی است که باید در ۱۰۰ روز اول یک آس بموقع زمین
بزند.