kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۱۷۲۴
تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱۴۰۳ - ۲۳:۰۰

«افعی تهران» پر از هیچ، پر از پوچ!

 
 
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
اولین مسئله در مواجهه با سریال «افعی تهران» این است که با هزینه گزافی که برای تولید آن شده چون «بازیگر محور» است، تاچه حد به اخلاق هنری و حرفه‌ای پایبند بوده و «مخاطب» به چه میزان برای او ارزش داشته است.
روند و فرآیند شکل گیری داستان که در فضای به اصطلاح روشنفکری و در محیط سینمایی پیش می‌رود از همان ابتدا گویای آن است که تولید‌کننده اثر مترصد بوده بگوید داستان این سریال از هر چه داستان دیگر که تاکنون در فیلم‌ها مشاهده شده متفاوت است و هر کسی را امکان ورود به این فضا مهیا نیست و فقط خواصی از اهالی هنر در آن می‌توانند حضور داشته باشند؛ مثل سکانس‌هایی که شاهد حضور مهران مدیری هستیم و یا سکانس‌هایی که در محیطی فانتزی و فوق معمول، یک اتاق تراپی شیک را با مراجعه‌کننده‌ای هنرمند در مقابل یک تراپیست به اصطلاح فوق حرفه‌ای مثلا مد روز روشنفکر می‌بینیم و...
این خاص بودن در توجه به محور داستانی و قالب زندگی شخصیت اول سریال نیز کاملا نمایان است و تا انتهای داستان به رغم نام سریال(افعی تهران) و نقشی که این نام دارد؛ جز در لحظه‌های زندگی هنری و فردی و شخصی قهرمان، قصه در طول خود بازگوکننده هیچ شخصیت و یا موقعیت دیگر برای گسترش زاویه دید مخاطب نیست. این سریال به‌طور انفرادی به «آرمان»ی می‌پردازد که به همه اطرافیان و دوستان و اهالی هنر نگاه از بالا به پایین دارد و اساسا هیچ‌کس را در حد و اندازه خودش نمی‌بیند.
به‌طور اخص در تمام چهارده قسمت به رغم تلاش برای معماگونه بودن یا پلیسی و جنایی بودن سریال، شاهد هیچ‌گونه پیچیدگی داستانی و یا فراز و فرود و نقطه اوجی نیستیم و داستان به رغم تلاشی که برای متفاوت بودن و خاص بودن دارد؛ هیچ‌گونه تمایز جدی نسبت به گونه مشابه خود ندارد و همانند یک خط مستقیم به سمت انتهای داستان با ریتمی کند و سرگردان می‌دود و از ابتدا، دو ماجرای سریال کاملا برای مخاطب قابل پیش‌بینی و لو رفته است.
تصویر سازی اغراق شده از بدبختی یک هنرمند روانی که جایگاهی را نیز بین اهالی هنر دارد؛ عدول از شئون حرفه‌ای و اخلاقی و ملاحظات اجتماعی است که وجه دیگر این عدول از شئون و چارچوب اخلاق را در برخورد«آرمان» با معلم دوران کودکی خود و یا در مواجهه با مربی مهد کودک پسرش می‌بینیم که اساسا این نوع برخورد جزء ویژگی شخصیتی اوست و در مواجهه با سایر افراد نیز این‌گونه رفتار می‌کند و هیچ وجه اخلاقی یا ملاحظه شخصیت دیگران را در چارچوب احترام ندارد.
تاریک سازی با استفاده از وقایع و دیالوگ‌ها(گفت‌وگوها) که عموما در فضای بیمارستانی و یا در کشمکش کار و یا در اداره آگاهی و زندان و یا در کنج عزلت آپارتمان شکل می‌گیرد؛ عملا مخاطب را به سمت و سویی می‌برد که بپندارد؛ هیچ نقطه مفر و امیدی در زندگی جز روانی بودن و یا خزیدن در فردیت وجود ندارد.
دایره واژگانی‌های پی‌در‌پی شکل گرفته از موقعیت‌های مختلف که منتج به فضای غیرقابل تحمل و فوق طاقت برای قهرمان است؛ در منطق داستان که آن هم در فضای(بیماری، بیمارستان، داروخانه، قتل، رشوه، ارتباط‌های نامشروع، ارتباطات چند ضلعی، روان پزشکی، خشونت و یا نهایتا در فضای نمادین کفشدوزکی) موج می‌زند؛ به رغم دکوپاژهای خوبی که از سوی کارگردان صورت گرفته و به رغم وجه قابل توجه تصویر برداری جذابی که در کل سریال مشهود است؛ نتوانست مخاطب را به نگرش یا فکر و اندیشه و یا تعلق به خط خاصی از جریانهای نظری اجتماعی و فرهنگی پیوند بزند و دست مخاطب از هر گونه ارتقاء فکری و یا تاثیرپذیری در انتهای سریال خالی است؛ مخاطب درنهایت،محیطی پر از هیچ و پوچ را درک کرده که اگر سریال را هم نمی‌دید اتفاق خاصی نمی‌افتاد! نکته آنجاست که متاسفانه هر چه داستان به سمت یافتن مفهوم زندگی در کنار خانواده حرکت می‌کند؛ مخاطب سیاه‌نمایی بیشتر و یا فانتزی بودن 
بر اساس خودروشنفکرپنداری را دریافت می‌کند و هیچ اثر ماندگار و یا تغییری بر مخاطب ایجاد نمی‌شود. 
اگر همه زوایای قابل پرسش و نقد به معنای انتقاد را کنار بگذاریم؛ اما حقیقتا تشخص بخشی به‌موقعیت‌ها و لوکیشنهای خیابانی و واقعی سازی آنها با عبور دوربین از کنار مردم و مغازه‌ها و خودروها و انتخاب زاویه دوربین، «افعی تهران» را در تراز کارهای قابل باور به موضوعات اجتماعی و به اصطلاح درام نشان داد که تا حدودی با دیگر ساختارهای موجود از جمله فیلمنامه و متن و موضوع و داستان و پایان‌بندی فاصله معناداری دارد و در این سوی ماجرا اصلا نمی‌توان وجه هنری و یا ارزشی خاصی برای آنها قائل شد.
اصرار بیش از حد بر پر کردن فاصله‌ها با موسیقی خارجی و پیوند دادن این موسیقی که قطعا فهم دور از معنایی در ذهن اکثریت مخاطبین دارد؛ به‌ موقعیت‌های خیابانی، باعث شده تا دکوپاژ خوب و موقعیت‌های باورپذیر نیز آسیب ببیند. نمی‌توان علت اصرار نامتعارف کارگردان برای به کار گیری این حجم از موسیقی آن هم از نوع خارجی را درک کرد و تا آخر به عنوان یک پرسش در ذهن مخاطب می‌ماند و تنها توجیهی که پیدا می‌کند آن است که کارگردان می‌خواهد با این فضاسازی موسیقیایی دو مفهوم را به مخاطب القاء کند.
اول آنکه احتمالا انتقال فضای روشنفکری با مفهوم زیست روشنفکری و هنرمندی جهان غرب و دوم انتقال معنای اجتماعی شکل گرفته به فضای خارج از ایران که در واقع گرچه داستان در ایران است اما این اثر به شکل تجسمی از یک فضا و لوکیشن خارجی با تعمیم به داخل ساخته شده است.
از دیگر نکاتی که اتفاقا مورد نقد بعضی از کارشناسان هنری و روانشناسی نیز قرار گرفت، نوع موضوع ارتباط آرمان با تراپیست(سحر دولتشاهی) بود که در واقع تراپیست دو مورد از اصول حرفه‌ای خود را زیر پا گذاشت و به‌طور ملموس داستان در این مواجهه با موقعیت تراپیست دچار افت حرفه‌ای و فیلمنامه‌ای شد.
نکته اول برقراری ارتباط عاطفی از سوی تراپیست با آرمان بود که دقیقا بر خلاف قوانین و اصول موجود در این حوزه است. عملا اگر چنین موردی شکل بگیرد موضوع تراپی به‌طور کلی کنسل و پایان یافته تلقی می‌شود و نکته دوم تبدیل شدن تراپیست در انتهای سریال به بازجو است؛ این موضوع نیز نمی‌تواند از اصول روانشناسی یا تراپی باشد. مضاف بر آنچه گفته شد؛چند ابهام ارادی در طول سریال ایجاد شد که نهایتا مخاطب پاسخی نیز برای آنها دریافت نکرد و همان‌گونه که از قسمت اول دیده شد؛ تا پایان قسمت چهاردهم نیز دامه داشت و هیچ وجه معنایی برای آن ایجاد نشد. شاباش دادن بابک، پسر آرمان، به‌صورت نمایشی تقریبا در هر صحنه‌ای که حضور دارد و تبدیل‌سازی این شاباش دادن با بازی دست گرچه از اولین حضور او در سریال قابل مشاهده است؛ اما هیچ‌گاه کارکرد این نوع شاباش دادن کودکانه در طول داستان بیان نمی‌شود؛‌ای بسا که درگیری با کفشدوزک نیز به همین نحو است و معنای قابل استخراجی از این سکانس طولانی به دست نمی‌آید؛ جز القاء گونه‌ای از متفاوت بودن که می‌توانست ارتباطی به این موقعیت نیز نداشته باشد.
مهم‌ترین نکته پایان‌بندی سریال‌، قهرمان سازی از یک قاتل به ظاهر باهوش و هنرمند است که گرچه عوامل روانی متعددی از دوران کودکی داشته؛ اما سؤال این است که چرا به رغم ترویج آشکار خشونت و فریب و حقه و خیانت و دروغ، باز هم در انتها یک قاتل به عنوان قهرمان و پلیسی که نماد اقتدار یک جامعه می‌تواند باشد به عنوان بازنده معرفی می‌شود؟ در هیچ کجای دنیا این موضوع به‌طور مطلق اتفاق نمی‌افتد و در‌ هالیوود نیز همواره گرچه انتقادات و موارد بی‌شماری بر پلیس وارد می‌کنند؛ اما هیچ‌گاه تمامیت و هوشمندی و اقتدار پلیس در مقابل مجرمین به حراج قضاوت سوء گذاشته نمی‌شود.