kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۱۲۴۲
تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۴
جریان‌شناسی آثار گیرمو دل‌تورو

نسخه شیطان‌پرستانه‌ برای رسیدن به سعادت!

 
مسیح عرفان
گیِرمو دِل‌تورو (Guillermo Del Toro) فیلمساز مشهور مکزیکی است که تا به حال سه بار برنده جایزه اسکار و سه بار هم موفق به دریافت جایزه بفتا شده است. می‌توان گفت دل‌تورو معروف‌ترین کارگردان فانتزی‌ساز از نوع وحشت در‌هالیوود است.گیرمو دل‌تورو برای ساخت اولین فیلمش چهار سال به این در و آن در زد تا بالاخره توانست به حرفهٔ فیلمسازی وارد شود. 
در این یادداشت با توجه به آثار سینمایی و سریالی دل‌تورو، سعی داریم جهان تفکری و فلسفی دل‌تورو را کشف کنیم؛ می‌توان گفت امروزه به‌دلیل تاثیر جهانی سینما، کارگردان‌های صاحب تفکر، فیلسوفان جدید به حساب می‌آیند و جریان‌شناسی آثار این افراد به فهم بهتر آثار آنها، به حل شدن مسائلی همچون تاثیر ایدئولوژی‌ها در هنر و همچنین شناخت سینمای دینی‌هالیوود کمک می‌کند. دل‌تورو در مصاحبه‌ای که با شبکه اِل ری داشت، گفت:«چند برابر مطالبی که به فیلم درآمده، در طراحی‌های مکتوبم درج شده و چند برابر بیشتر از آن، به ذهنم القاء می‌شود!»درواقع هر هنرمندی تحت تعلیم و نوعی وحی است، حال اینکه ریشهٔ وحی شیطانی بوده یا الهی با بررسی و تحلیل اثر کشف می‌شود.
دل‌تورو در تولید فیلم‌های زیادی مشارکت داشته است و ما صرفا به فیلم‌هایی که خودش مستقیما آن را ساخته است، می‌پردازیم.فیلم «میمیک» به دلیل برائت دل‌تورو از این فیلم در یادداشت مورد بررسی قرار نگرفته است. 
در بحث جریان‌شناسی آثار باید دقت کنیم که هنر عرصه ناخودآگاهی است و لازم نیست هنرمند در مصاحبه‌ها مطالبی که از فیلم به صورت روشمند استخراج می‌شود را تایید کند. حتی ممکن است فیلمساز در مصاحبه به دلایل مختلف سیاسی یا شخصی، اثر خود را طوری معرفی کند که اصلا با پیام‌های اثر هماهنگ نیست. به همین علت شناخت افکار دل‌تورو از آثارش به معنی شناخت جهان تفکری وی و نَقب زدن به عرصه ناخودآگاه است و این یعنی شناخت جنبه‌هایی از شخصیت فیلمساز که شاید خودش هم به صورت خودآگاه از آن مطلع نباشد.
یک-متافیزیک واقعیت دارد
متافیزیک معانی مختلفی دارد، اما معمولا به معنی جهان فرامادی، ماورائی و غیبی به کار می‌رود. در آثار دل‌تورو، متافیزیک نقش مهمی دارد و معمولا درام فیلم پیرامون جدال بین نیروهای غیبی با انسان‌های کره خاکی است. داستان فیلم «کرونوس» درباره عیسی است که قرار است همچون خدای مسیحی بمیرد و دوباره زنده شود؛ انسان‌ها نیز بر اثر عنایت یک‌سوسک به جاودانگی می‌رسند و البته به قیمت خونخوار شدن و تبدیل شدن به یک وَمپایِر!
در «هزارتوی پن»، اوفلیا با یک موجود غیبی که نمایانگر خدایان یا شیاطین اسطوره‌ای است، پیوند دوستی برقرار کرده و با کمک پن یا فاون، به رستگاری و تثلیث اسطوره‌ای، نائل می‌شود. در «شکل آب» هم تقریبا همین داستان در قالب دیگری، تکرار می‌شود.
ماوراء ماده و موجودات غیبی دغدغهٔ دل‌تورو است، تا جایی که در «پسر جهنمی»، پسر شیطان منجی جهان می‌شود و انسان‌ها امیدی جز زادهٔ شیطان، ندارند!
دل‌تورو در آثار دیگرش از جمله سریال «دگردیسی» و مینی سریال «قفسه عجایب» هم ورود شیاطین و موجودات ماورایی به این جهان را به تصویر کشیده و دریچه‌های جهان شیاطین در این آثار سریالی به این جهان باز می‌شود. مثلا قسمت اول مینی سریال قفسه‌های مرگ در مورد ظهور شیطانی شبیه کاتولو، خدا/شیطان اسطوره‌ای لاوکرفت است.
به صورت کلی جهان‌های موازی یا غیبی در آثار دل‌تورو، دو ویژگی مهم دارد. اول اینکه این جهان کاملا ملموس و این جهانی است، یعنی دل‌تورو زندگی دنیوی انسان‌ها را در پیوند با ماوراء ماده می‌داند و به نوعی متافیزیک را فیزیکی می‌کند.
اینکه شیاطین مختلف در آثار دل‌تورو، به جز چهرهٔ عجیب و غریب یا رنگ پوست ویژه، تفاوت دیگری با انسان‌ها ندارند، یعنی دل‌تورو علاوه‌ بر اینکه ماوراء ماده را واقعی می‌داند، آن را این دنیایی، مادی و به تعبیری سکولار و خالی از قداست معرفی می‌کند.
از طرفی هر وقت اتصال بین عالم پایین و بالا برقرار می‌شود، شاهد نزول شیاطین، احضار ارواح خبیثه یا قدرت گرفتن خدایان هستیم که اشاره به جهان موازی شیطانی دارد.
دو- جهان موازی شیطانی در آثار دل‌تورو
بدون استثناء، تمام آثار دل‌تورو در ترسیم جهان‌های ماورائی، تک بعدی عمل می‌کند. یعنی هر وقت غیب را به تصویر می‌کشد، پسر شیطان (در پسر جهنمی)‌، خدای آبزی (در شکل آب)، تاروت (کوچه کابوس)، شیطان شاخدار (هزارتوی پن)، خون‌آشام‌ها (سریال دگردیسی، کرونوس و لبه تیغ) موجودات موذی و ضد انسان (پسرجهنمی، مینی سریال قفسه عجایب و...) تمام ماوراء ماده را پر کردند و خبری از موجودات الهی، فرشتگان، قدیسان، اولیاء خدا و... نیست.
این نگاه تیره به ماوراء ماده که در غالب آثار پرطرفدار‌هالیوود مثل سریال استرنجر تینگز (Stranger Things) جریان دارد، متاثر از نگاه کابالیستی به جهان است. در ادیان الهی، موجودات شیطان‌صفت در جهان ظاهر و باطن وجود دارد، اما موجودات الهی در کل جهان بسط بیشتری داشته و اتفاقا دست بالا در مبارزات همیشه با طرف خیر است. بماند که همان شیاطین هم مخلوق خداوند بوده و هر چه دارند را از وجود بی‌نهایت دریافت می‌کنند و از خودشان چیزی ندارند.
اما در آثار جدید یا به تعبیری ترانس مدرنِ‌هالیوودی (از جمله فیلم‌های دل‌تورو) جهان ماوراء ماده مملوّ از شیاطین است و اصلا خدایی وجود ندارد که بخواهد فرشته داشته باشد!
این نگاه سیاه به هستی و ماوراء ماده اصالت و استقلال را به شیاطین داده و اگر هم احیانا در آثاری مثل انیمهٔ «کیمیاگر تمام فلزی» خدا نشان داده شود، آن خدا هم بیشتر از خیر و رحمتش، جنبهٔ شَرور و سیاهش در جهان جریان دارد. در هستی‌شناسی کابالیستی و متاثر از اساطیر یهودی/ماسونی، دغدغهٔ کابالیست رسیدن به قدرت‌های مادی به واسطهٔ اتصال به شیاطین جنی است. لذا در کتاب‌های مختلف این جریان، شاهد اوراد و تصویرگری‌های مختلف از شیاطین جهت احضار آن‌ها هستیم.
به نظر می‌رسد دل‌تورو و امثال او، همین نگاه را به جهان دارند و ماوراء ماده را جهان شیاطین می‌پندارند. طبیعی است که همین عقیده بعدا منجر به کرنش و تواضع در مقابل شیاطین شده و هزارتوی پن، شکل آب، پسر جهنمی، کرونوس و قفسهٔ عجایب علنا مروج شیطان‌پرستی شوند.
پس درواقع نگاه هستی‌شناختی کابالیستی است که منجر به ترویج‌پرستش شیطان می‌شود؛ چرا که در جهانی که شیاطین تنها منبع قدرت شناخته می‌شوند، طبیعی است که انسان‌ها برای رهایی از رنج و رسیدن به قدرت بایستی به همین موجودات پلید رجوع کنند؛ چنان‌که در سکانس پایانی فیلم برندهٔ اسکارِ «شکل آب»، شاهد به اتحاد رسیدن شخصیت اصلی فیلم با یک شیطان/خدای آبزی، هستیم.
سه- سمپاتی با شر و شیطان
در آثار دل‌تورو، قهرمان فیلم کسی است که یا خودش یکی از شیاطین است، یا پیوندی با شیاطین پیدا می‌کند. در «پسر جهنمی» منجی جهان پسر شیطان است، در «کرونوس»، عیسی در رستاخیزش تبدیل به یک خون‌آشام می‌شود، یا در ستون فقرات شیطان، یک روح سرگردان با چهره‌ای کریه و ترسناک، به انسان‌ها کمک می‌کند. در آثار دیگری مثل شکل آب و هزارتوی پن هم شاهد ارتباط شخصیت اصلی داستان با شیاطین و رسیدن به رستگاری به مدد کمک شیاطین، هستیم.
البته در بعضی از فیلم‌ها مثل «لبهٔ تیغ»، «دگردیسی» یا «کوچهٔ کابوس» هر چند شیاطین دست برتر را دارند، اما انسان‌ها سعی بر حل مسئله داشته و قهرمان در این آثار انسان‌پرستانه و اومانیستی پرداخت شده است.
نکتهٔ جالب توجه در بعضی از آثار دل‌تورو آن است که بعضی انسان‌ها از شر انسان‌های دیگر، بایستی به شیاطین پناه ببرند. 
در «پسر جهنمی» مردم از ترس انسان‌های شیطان‌صفت به پسر شیطان پناه می‌برند، در «هزارتوی پن» اوفلیا برای فرار از فاشیسم، به پن شیطان شاخ‌قوچی پناه می‌برد و در «دگردیسی» هم به مدد باستانی‌های انسان‌خوار باید جلوی ارباب بایستیم. پس دل‌تورو علاوه‌ بر نگاه فلسفی در مورد هستی، تجویز عملی هم می‌کند؛ یعنی هم جهان را به مخاطب آن‌طوری که می‌خواهد معرفی می‌کند و هم طبق این نگاه به هستی، نسخهٔ شیطان‌پرستانه‌ای را برای رسیدن به سعادت، تجویز می‌کند.
چهار-ضدیت با مسیحیت
اینکه جهانِ تفکریِ فیلم‌های دل‌تورو، بر اساس شیطان‌گرایی بنا شده است، خود به خود رویکرد ضد دینی این آثار را معین می‌کند. اما دل‌تورو در آثار متعددی مستقیما به نقد مسیحیت پرداخته است.
دل‌تورو هم در همین پازل قرار داشته و اگر پائولو کوئلیو یا جی‌کی رولینگ با نوشتن رمان قصد ترویج ادیان شیطانی را دارند، دل‌تورو به خوبی توانسته در سینما این برنامه نامیمون را جلو ببرد. در قسمت بعدی راجع‌ به جریان‌شناسی آثار انیمیشنی دل‌تورو خواهیم نوشت تا ببینیم دقیقا همین مضامین برای مخاطبین نوجوان با قالبی جدید در حال ارائه است.
در «کرونوس» که اولین فیلم وی است، شخصی به نام عیسی (که تمثیلی از خدای انسان‌گونهٔ مسیحی است) همچون خدای مسیحیان کشته شده و البته به مدد یک‌سوسک، زنده می‌شود! بازنمایی هجوگونه‌ای از قصهٔ کشته شدن خدای مسیحیان پای صلیب و زنده شدنش توسط روح‌القدس یا خدای پدر طبق اساطیر مسیحی.
در «پسر جهنمی» هر چند صلیب یادآور محبت پروفسور به پسر شیطان است، اما عملا این صلیب هیچ تاثیر واقعی ندارد و برخلاف نگاه همراه با تقدس مسیحیان به صلیب، این شیء نمی‌تواند شیاطین را دور کند.
در «ستون فقرات شیطان» هم صلیب بار اضافه‌ای بر دوش انسان‌هاست که هیچ فایده‌ای برای مردم ندارد. در سکانس‌های مختلفی از سریال دگردیسی هم شاهد حضور نماد‌های مسیحی بی‌خاصیت و دعا‌هایی که هیچ وقت پاسخ داده نمی‌شوند، هستیم.
اینکه فیلمی به نقد آیین اسطوره‌زدهٔ مسیحیت بپردازد، اتفاق خوبی است، اما متاسفانه آثار گیرمو دل‌تورو جایگزین مناسبی ارائه نداده و نقد مسیحیت در آثار وی همیشه همراه با ترویج شیطان‌گرایی است. از طرفی در بعضی آثار هم اساسا وجود خداوند، ارتباط قلبی انسان با خدا، ارزش نهاد‌های دینی و قداست انسان‌های الهی مورد وهن قرار می‌گیرد که نشان از بی‌انصافی دل‌تورو در نقد ادیان دارد. بله، هر عاقلی در مواجهه با مسیحیت، این آیین را مملو از بافته‌های ضد عقل و اسطوره‌ای می‌یابد، اما دل‌تورو با نقد مسیحیت ذهن مخاطب را به طور کلی از خداپرستی دور کرده و‌پرستش شیطان را پیشنهاد می‌کند. درواقع دل‌تورو دوگانهٔ مسیحیت یا شیطان‌گرایی را برای مخاطب ترسیم می‌کند که از اساس دوگانهٔ باطلی است و دین الهی اسلام و تسلیم در برابر حق، به صورت کلی در آثار وی سانسور شده است.
جالب توجه است که در آثار دل‌تورو، منتقد سفت و سخت مسیحیت، یهودیان مظلوم بوده و فاشیسم و نازیسم هم ریشهٔ شیاطین به حساب می‌آیند! «هزارتوی پن» در مورد فاشیست‌های اسپانیایی و ضد انسان است و راه چاره هم پناه بردن به پن، در پسر جهنمی اولین کسانی که می‌خواهند شیطان را احضار کنند، نازی‌ها هستند و در «دگردیسی» هم نازی‌ها همکار ارباب بوده و یکی از شخصیت‌های مثبت و به نوعی مغز متفکر فیلم، یهودی است. پس دل‌تورو علی‌رغم نقد ادیان، جرات نقد یهودیت را نداشته و مثل باقی بردگان ‌هالیوودی، بخشی از پروپاگاندای یهودسِتای آمریکایی شده است.
پنج- آخرالزمان در آثار دل‌تورو
پرداختن به آخرالزمان در ‌هالیوود بسیار پر رنگ است، گویا غرب می‌خواهد آینده‌نگری خاصی را در مردم جهان ایجاد کند و پیش از ظهور منجی، اذهان را نسبت به اتفاقات آخرالزمانی مسموم سازد. دل‌تورو هم از قافله عقب نمانده و در آثار مختلفی به مسئلهٔ آخرالزمان پرداخته است. داستان سریال «استرین» پیرامون آخرالزمان و ظهور شیطانی خون‌خواری به نام ارباب است که با نابودی زمین توسط بمب‌های هسته‌ای خاتمه می‌یابد. در «پسر جهنمی» هم شیاطین ماورایی در حال مرئی شدن هستند که پسر شیطان مانع ظهور این موجودات می‌شود. این نگاه به آخرالزمان متکی بر همان جهان‌بینی کابالیستی است، وقتی خدایی وجود ندارد و قدرت دست شیاطین است، طبیعی است که آخرالزمان هم محل عرض اندام همین جک و جونور‌های جنّی باشد. این نگاه تیره و ناامیدانه به آخرالزمان در آثاری همچون «تل‌ماسه»، انیمه «اتک آن تایتان» و انیمیشن «آبشار جاذبه» هم دیده می‌شود.
برخلاف نگاه ادیان ابراهیمی که ظهور منجی را اوج تمدن بشری دانسته و آسوده‌ترین زیست دنیوی را زندگی در جهان پساآخرالزمان می‌داند
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
گیرمو دل‌تورو از معدود کارگردان‌هایی است که سه اسکار گرفته و تقریبا تمام فیلم‌هایش فروش خوبی داشته است. دل‌تورو با ترسیم جهانی پر از عجایب، خداوند متعال را از جهان آثارش حذف کرده و به جای خدا ملجأ انسان‌ها را شیاطین معرفی می‌کند. طبیعتا در فیلم‌های او انواع و اقسام روابط نامشروع، مصرف نوشیدنی‌های نجس، رقص و به صورت کلی سبک زندگی غربی از جهت عملی محوریت دارد. دل‌تورو ماوراء را مادی کرده و با ترسیم متافیزیکی ترسناک و سیاه، انسان‌ها را در بخشی از آثار از ماوراء بیزار کرده و در آثار دیگر نیز تنها راه بقاء را التجاء به همین موجودات تاریک معرفی می‌کند.
در مجموع می‌توان گفت دل‌تورو کارگردانی مؤلّف و صاحب تفکر است، تفکری خطرناک که البته همان چیزی است که دار و دستهٔ‌هالیوود آن را برای انسان‌های عصر جدید، لازم می‌داند. چرا که امروز در پسامدرنیته، بشریت بیش از پیش نیاز معنوی خود را احساس می‌کند و به همین دلیل شاهد انفجار فرقه‌ها و ادیان نوظهور خصوصا در کشور‌های غربی، هستیم. در آثار مختلفی از جمله هری پاتر، ونزدی، انیمه شبدر سیاه و...‌، قدرت مساوی با جادو قرار داده شده و این‌طور القاء می‌شود که جادوگر یعنی انسان کامل و اگر کسی سراغ جادو یا ارتباط با شیاطین نرود، طبیعتا به کمال معنوی هم نخواهد رسید.