نگاهی به فیلم «جنگ داخلی»
پیشبینی هالیوود از فروپاشی آمریکا
-آرش فهیم
«الکس گارلند» در تازه ترین فیلمش نیز مانند آثار قبلیاش سراغ سوژه و روایتی بکر و متفاوت و مربوط به آینده رفته است. با این تفاوت که اگر آثار قبلیاش اکثرا در ژانر علمی/تخیلی بودند و رویکردی فلسفی و تکنولوژیک داشتند، در «جنگ داخلی» ایده و رویکرد اصلی فیلم، خبری و رسانهای است و فیلم در ژانر جادهای میگنجد و قالبی رئالیستی دارد. در «جنگ داخلی» ما با یک فیلم استراتژیک از جنس فیلمهای آخرالزمانی مواجه هستیم که یک ماجرای قابل وقوع در آینده را ترسیم و بازسازی کرده است.
داستان این فیلم درباره یک گروه خبری است که در اوج درگیری نظامی بین جریانهای مختلف در آمریکا قصد سفر به واشنگتن و مصاحبه با رئیس جمهور آن کشور که در حال تجزیه است را دارند. این گروه به کاخ سفید می رسند اما فرصت مصاحبه با رئیس جمهور را نمییابند!
یکی از کارکردهای فیلمهای استراتژیک و آخرالزمانی هالیوود، بازنمایی آیندهای است که اندیشمندان و تحلیلگران پیشبینی میکنند. سالهاست که عبارت «فروپاشی آمریکا» را در رسانهها و تحلیلهای کارشناسان میشنویم. به نظر میرسد که این فیلم براساس دیدگاههای نوام چامسکی ساخته شده است. چامسکی یکی از نظریهپردازانی است که همواره از فروپاشی قریب الوقوع آمریکا سخن میگوید. او در یکی از مصاحبههایش درباره احتمال از هم پاشیدن ایالات متحده، گفته که جامعه آمریکا به سمت فاشیسم میرود. این نظر را در سکانس اسارت گروه خبرنگاران میبینیم که فردی مسلح و فاشیست، مثل آب خوردن اقدام به قتل افراد غیرآمریکایی و شرقی میکند. بنابراین، فیلم «جنگ داخلی» در دسته آثار آینده پرداز یا آیندهنما قرار میگیرد. فیلمی است که نسبت به احتمال فروپاشی و ایجاد جنگ داخلی در آمریکا هشدار میدهد و به شهروندان و سیاستمداران آن کشور نشان میدهد که اگر اتحاد خود را حفظ نکنند، دچار چه وضع وحشتناکی میشوند.
رویکرد آینده شناسی در برخی آثار قبلی گارلند هم وجود داشت، به ویژه در فیلم ایکس ماشینا ، اما جنگ داخلی، دارای اشارات صریح سیاسی است که در فیلمهای قبلی این کارگردان به این شدت نبود. فیلم جنگ داخلی به صراحت وضع احتمالی آمریکا در صورت روی کار آمدن دوباره ترامپ را نمایش میدهد. چون رئیس جمهور در این فیلم، تمثیلی از ترامپ است.
«جنگ داخلی» یک فیلم محتواگراست و بیش از حد بر مضمون محوری فیلم، یعنی هشدار به فروپاشی آمریکا و نفی روی کار آمدن رئیس جمهوری از جنس ترامپ متمرکز شده است، اما ملات روایی و ساختاری لازم برای طرح یک درام متناسب با مضمون و عنوان فیلم را فراهم نکرده است. وقتی نام «جنگ داخلی» را بر عنوان یک فیلم میبینیم و موضوع آن را میخوانیم که درباره یک جنگ بزرگ و خونبار در کشور پهناوری چون آمریکاست، انتظار تماشای یک فیلم پر حادثه و جنگی تمام عیار را داریم. اما «جنگ داخلی» فاقد هیجان و ریتم و اکشن لازم است و بخش زیادی از فیلم، خستهکننده و شامل بگومگوهای کاراکترهای فیلم است. همان طور که اشاره شد، فیلم «جنگ داخلی» اشارات صریح سیاسی دارد و در این زمینه خیلی رو عمل کرده است. همان ابتدای فیلم و شعارهایی که رئیس جمهور در فیلم میدهد مبنی براینکه به پیروزی بزرگ نزدیک هستیم، به طور مستقیم، یادآور دونالد ترامپ است. در کل، فیلم جنگ داخلی دچار فیلمنامه کم رمقی است که نقاط عطف اندکی دارد و موضوع فیلم را عمق و وسعت نمیبخشد.
بخش اعظم فیلم جنگ داخلی را سفر با ماشین در جنگلها و فضای سبز تشکیل داده است، غیر از یکی دو سکانس، در فیلم نه هیجانی جریان دارد و نه آن جهنمی که در نتیجه جنگ داخلی شکل میگیرد را حس میکنیم. آنچه بر فیلم حاکم است، حس ناامنی در اثر جنگ داخلی است و قصه بیشتر در حاشیه یک جنگ میگذرد.
فیلم به طور مشخص سوژهاش را تحلیل میکند و تصویری قطعی از آیندهای که احتمال حادث شدنش وجود دارد را نمایش میدهد. فیلم جنگ داخلی هر چند ناقص اما به هر حال وضعیتی تاریک و تلخ از سرنوشت ممکن الوقوع یک کشور که به نام سرزمین رویاها و فرصتها شناخته میشود را ترسیم کرده، سرنوشتی که با اشاره مستقیم فیلم، در اثر روی کار آمدن یک رئیس جمهور دیوانه در آن کشور شکل خواهد گرفت.
رویکرد فیلم به موضوع جنگ داخلی آمریکا ژورنالیستی است، به همین خاطر هم ماجرای خود را از چشم خبرنگاران روایت میکند. اینکه خبرنگاران و رسانهها جزء عناصر اصلی تحولات اجتماعی و جنگها هستند. و اینکه رسانهها اگر نباشند، خیلی از حوادث ثبت نمیشود.
نگاه فیلم به خبرنگارها دو پهلو است؛ از یک طرف میبینیم که خبرنگاران در فیلم، هیچ دغدغه انسانی و اخلاقی به جنگ ندارند و صرفا در پی هدف شغلی خودشان هستند، مردم در قاب آنها قرار ندارند و فقط سیاستمداران و نظامیان را میبینند و ... اما از طرفی هم شجاعت اهالی رسانه را نشان میدهد که در سختترین شرایط، در میدان حضور مییابند و جان خود را برای ثبت وقایع به خطر میاندازند.
فیلم «جنگ داخلی» چند درس برای فیلمسازان ایرانی دارد؛ آنچه فیلم جنگ داخلی را برجستگی بخشیده، انتخاب یک مضمون خاص و حیرت انگیز است. این فیلم در فرم حرف چندانی برای گفتن ندارد، اما اینکه از موضوعات عادی و تکراری عبور کرده و یک سوژه منحصر بفرد و بحث برانگیز را دستمایه قرارداده باعث شده تا این چنین دیده شود. چیزی که جایش در اغلب فیلم و سریالهای ما خالی است و سینماگران هموطن ما عموما در سوژهیابی مشکل دارند و بیشتر سراغ سوژههای تکراری و دم دستی که فاقد جاذبه هستند میروند.
نکته دوم، توجه به قابلیت سینما در آیندهشناسی و پیش بینی آینده برای جلوگیری از بحران و اشتباه است که باز هم در سینمای ما نادیده گرفته شده است.
درس دیگر فیلم «جنگ داخلی» برای سینما و تلویزیون ما، ارتباط و اتصال با اندیشمندان است؛ چیزی که باعث ساخت آثار متفاوت در هالیوود شده است و در سینما و تلویزیون ما نیز پربار شدن آثار سینمایی و سریالها را در پی خواهد داشت.