kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۰۴۰۹
تاریخ انتشار : ۰۱ تير ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۵
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- 7

تفکر دوگانه

 
 
 
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
کتاب «جنگ سرد فرهنگی» را می‌توان به عنوان جدالی علیه عقاید محکم (که می‌تواند از ایمان و اعتقاد و ارزش‌ها متمایز گردد) و یا راهبرد‌هایی که برای بسیج کردن و شوراندن یک عقیده محکم در برابر عقیده محکم دیگر استفاده می‌شود، توصیف کرد. 
در شرایط شدیدا سیاسی جنگ سرد فرهنگی، این ممانعتِ از جانبداری ما را نسبی‌گرایی1 
و خنثی بودن2 توصیف کردند و سعی در تحقیر رویکرد ما داشتند. این موضع منطقی نبود که توسط هیچ یک از طرفین تحمل شود، هم شوروی و هم آمریکا متعهد به تضعیف پرونده بی‌طرفی بودند. و در صحنه عملیات، یعنی اروپای غربی، که تمرکز کتاب هم بر آن است، در آن کارزار نیز تاکتیک‌های مشابهی استفاده شده بود.
این کتاب برای ترسیم خط اخلاقی و برای مشخص کردن نقاط قوت و ضعف دو طرف نوشته نشده است. من سخن برخی منتقدان که می‌گویند این کتاب نسبت به کمونیسم رویکرد نرمی اتخاذ کرده و توجه چندانی به فقدان آزادی ندارد یا یک تهدید دائمی است و تعصب بی‌جا نسبت به فرهنگ شوروی و کشورهای اقماری آن دارد را قبول ندارم.
آیا شوستاکوویچ (موسیقیدان و آهنگساز شهیر روس) افسرده شده بود؟ او دلایل زیادی برای افسرده شدنش داشت. اما هنگامی که یک مجسمه نیم‌تنه‌اش توسط کمیته هنر شوروی سفارش داده شد، رئیس این کمیته اعلام کرد: «آنچه ما نیاز داریم یک شوستاکوویچ خوشبین است» (به طور خصوصی، آهنگساز با حرف‌های ضد و نقیض مشعوف می‌شد). 
من علاقه‌مند به آزادی فکری هستم، و دولت تمامیت خواه نمی‌توانست شوستاکوویچ که فکر مرگ را در سر می‌پروراند و امید‌های واهی را به سخره گرفته بود، تحمل کند.
باید بین نفوذ ایدئولوژی رقیب در مباحثات دموکراتیک و تسلط کامل آن توسط رژیم تمامیت‌خواه فرق قائل شد. جوزف مک کارتی (سرکرده کمیته تفتیش عقاید در آمریکای دهه 1950) و آن دسته از افراد ضد کمونیستی که با توجیه روشنفکرانه، مبارزات خود را پیش می‌بردند چشمان را خود نسبت به این تمایز بسته بودند. 
هنگامی که 1994با هیو ترِور-رابر مصاحبه می‌کردم به من گفت: «هر کس با ما نیست بر ماست، ما باید هر کسی که مخالف کمونیست است را همپیمان و دوست خود بدانیم، و تقوای سیاسی باید با میزان و عمق مخالفت مردم نسبت به کمونیست سنجیده شود- خب در این صورت، هیتلر هم می‌تواند همپیمان ما باشد». 
به اسم دموکراسی، مک کارتیسم [یا همان تفکر مک کارتی] به ابزار‌های تمامیت خواهانه3 متوسل شد. آیا حق داریم که این را یک لکه‌ای بر دامن آمریکا قلمداد کنیم؟ بالاخره در آمریکا هیچ گولاکی وجود نداشت؟ یا به خاطر مصلحت و دفاع از خود دست به اقدامات شرارت‌آمیز 
می‌زد؟ 
از نظر من این رویکرد از تفکر «ضد روشنگری4» آیزایا برلین (متفکر و فیلسوف یهودی و از مبدعان کودتاهای مخملی) نشات می‌گیرد، که تفکری عاری از منطق می‌باشد. چرا یک [کشور بر مبنای] دموکراسی به خاطر نداشتن گولاگ به خود مباهات می‌کند؟ تصورات خلاف واقع [و نادرست] در جنگ سرد رشد 
پیدا کرد. 
مفهوم «تفکر دوگانه5» جورج ارول (نویسنده معروف کتاب‌های «مزرعه حیوانات» و «1984» که براساس سفارش‌های سازمان سیا، آنها را تهیه کرد)، ساز و کاری را که ایدئولوگ‌ها با آن واقعیت را دستکاری می‌کردند به نمایش گذاشت. تفکر دوگانه، در میان تعاریف دیگر، «به راستیِ کامل آگاهی داشته باشی و در عین حال به گفتن دروغ‌هایی که با دقت و ظرافت ساخته شده‌اند بپردازی.... از منطق علیه منطق استفاده کنی، از اخلاق عبور کنی، در حالی که ادعای آن را داری». البته ارول نسبت به دستکاری‌های سازشکارانه که دولت تمامیت‌خواه، خودش را با آن نشان می‌دهد، هشدار می‌داد.
تفکر دوگانه یعنی این که کنگره آزادی فرهنگی6 که توسط سیا حمایت، مدیریت می‌شد و نهایتا هم با دستان او ذبح شد، همزمان دیکتاتوری جناح راست را حمایت و نصب می‌کند؛ مبارزه‌ای را اعتبار می‌بخشید که به «آزادی مبارز7» لقب می‌گیرد؛ با اصرار بر آزادی به هر قیمتی، آرمان ضد کمونیستی را در [باتلاق] جنگل ویتنام فرو می‌برد؛ با‌ تردستی جایزه صلح نوبل سال 1973 را برای هنری کیسینجر به ارمغان می‌آورد(باعث شد که تام لِرِر8 بگوید که از کمدی بازنشته خواهد شد، چرا که هیچ راهی برای هجو کمیته استکهلم وجود نداشت و همه درهای هجو این کمیته به رویش بسته شده بود).
پانوشت:
1- relativism
2- neutralism
3- totalitarian
4- counterenlightenment
5- doublethink
6- Congress for Cultural Freedom
7- Militant Liberty
8- Tom Lehrer