پاسخ به شبهه فروش زمینهای فلسطینیان به صهیونیستها
آيا درست است كه صهيونيستها زمينهاي فلسطينيان را خريدهاند و مالك آنها شدهاند و فلسطينيان ديگر حقي ندارند؟
مسئله فروش اراضي فلسطین توسط فلسطينيان به يهوديهاي صهيونيست از همان آغاز موجودیت نامشروع رژیم صهیونیستی با هدف مشروعیت بخشیدن به این رژیم و زیر سؤال بردن حق انکار ناپذیر مردم فلسطین مطرح شده و برخی بدون مطالعه و آگاهی تاریخی آن را بازگو میکنند.
1. اصل چنین ادعائی با توجه به منابع و مستندات تاریخی نادرست بوده و بر خلاف واقعیات تاریخی است.
طبق آمار رسمی، مساحت کل فلسطین حدود 27 میلیون دونم (هر دونم تقریباً 1000مترمربع - یک جریب است) میباشد و مجموع زمینهایی که یهودیان تا روز پایان قیمومت انگلیس در 15/5/1948 به دست آورده بودند کمتر از دو میلیون دونم یعنی حدود 5/6 درصد کل مساحت فلسطین بود.000/250 دونم و به عبارتی یک هشتم این دو میلیون دونم توسط عربهای فلسطینی به فروش رفت که یا در شرایط بسیار سخت بودند و یا در نتیجه خلع حاکمیت زمینهای عربی، زمینهای خود را از دست دادند.1
از آنجايي كه يهود قومي پراكنده و به خاطر عقايدشان منفور ملّتها بودند سرانشان به اين فكر افتادند كه يك كشور مستقل يهودينشين تشكيل دهند تا آنان را از وضع موجود نجات دهند و براي اين كار بهترين مكان را سرزمين فلسطين دانستند. با شروع جنگ جهاني اول انگليس براي وارد كردن آمريكا در جنگ فقط از يهوديهاي صهيونيست مي توانست كمك بگيرد؛ صهيونيزم هم با وعدة وارد كردن آمريكا در جنگ، بريتانيا را وادار به تصويب عهدنامة بالفور كرد كه در آن به يهوديها اجازة تأسيس حكومتي مستقل و يهودينشين در فلسطين داده شد.2 درست بعد از گذشت يك سال از اين قرارداد حكومت خلافت اسلامي در فلسطين سقوط كرد3 و دولت انگليس به پيشنهاد صهيونيستها هربرت ساموئل(سموئیل) كه يك انگليسي يهودي بود را به عنوان كميسر عالي مأمور بلندپاية انگلستان در فلسطين برگزيد.4 وی نقش اساسي يهودينشين كردن فلسطين را بازي كرد به طوري كه در مدت 50 سال، 600 هزار يهودي را در آن منطقه سكونت داد و هر چه زمين بود با زور سرنيزه از عربها خريده و به يهوديها واگذار مي كرد.5 انتقال غيرقانوني يهوديان به فلسطين توسط جنبش صهيونيزم و هماهنگي استعمارگر پير و قيمومت انگليس با سرعت هر چه تمامتر صورت مي پذيرفت. انواع مهاجرتهاي غيرقانوني يهوديان به فلسطين كه به هدف تصرف غاصبانة اراضي صورت مي گرفت به شيوههاي زير بود.
1. يهوديان از مرزهاي فلسطين با اغفال مرزبانان به داخل مملكت فرار مي كردند.
2. از كشتيهايي كه در بنادر لنگر مي انداختند به طور قاچاق پياده مي شدند.
3. كساني كه در گذرنامة آنان مدت معيني اجازة اقامت قيد شده بود پس از انقضاي مدت به اقامت خود ادامه مي دادند.
4. با يهوديان فلسطين و با مهاجران رسمي ازدواج مي كردند.6
زماني كه استعمارگر انگليس وارد فلسطين شد تنها 56هزار يهودي ساكن آنجا بودند در حالي كه پس از ترك اين جمعيت بالغ بر 700 هزار نفر يعني 12 برابر شده بودند.7 درهاي فلسطين بر روي مهاجران باز بود و آنان (مهاجران) را تشويق به مهاجرت مي كردند. در نتيجه در 10 سال اول حكومت سرپرستي 1928-1918، 112000 نفر يهودي از اطراف عالم وارد فلسطين شدند كه بيشتر آنان جوانان جنگاور و مسلح بودند.8 در همين حال دستگاه حاكم براي خارج كردن اراضي از دست عربهاي فلسطيني با به كار بردن سياستهاي ناعادلانه اي آنان را در وضعيت آشفتة اقتصادي قرار داد تا براي بيرون رفتن از اين موقعيت زمينهايشان را بفروشند. مثلاً از صادر كردن زيتون و... كه محصول اصلي آنان بود جلوگيري مي كردند تا در اثر فراواني آن قيمتشان سير نزولي داشته باشد، در نتيجه كشاورزان از عهدة مخارج و مالياتها بر نمیآمدند لذا به ناچار ملك خود را در معرض فروش قرار مي دادند كه خريدارشان هم يهوديها بودند.9 در مقابل بنيههاي اقتصادي يهود را تقويت مي كرد.10 از آنجايي كه اعراب به آساني و بدون اضطرار زمينهاي خود را نمیفروختند، جنبش صهيونيزم با كمك انگليس سياست تهيدستسازي را عليه آنان به كار مي برد تا بتوانند بخشهاي زيادي از اراضي را به اجبار از آنان به يهود واگذار كند11 و هر جا كه مردم حاضر به فروش زمينها نمیشدند صهيونيستها به بهانههاي واهي دست به كشتار بي رحمانة مردم مي زدند تا آنها را از خانههايشان فراری دهند و اين كار را هم با حمايت انگليسيها انجام مي دادند و اراضيشان را غاصبانه تصاحب مي كردند.12 اين جنبش به هر وسيلة ممكن دست به تصرف اراضي فلسطينيان مي زد (از تجاوز گرفته تا خريد همراه با تهديد يا به وجود آوردن موقعيتهاي اضطراري براي فروش اجباري) به طوري كه آنان به كمك قيمومت از زمان اجراي عهدنامة بالفور در سال 1917 تا 1918، 5/2 درصد از زمينهاي فلسطينيان را تصرف كردند اين جنايت در سال 1948 به 6/5 درصد رسيد. صهيونيزم با روشهاي گوناگون و بعضاً محتاطانه به تصرف اراضي ادامه مي داد، غصب و تصرف نامشروعي كه امروز براي فريفتن اذهان خريد نام گرفته است هيچ وقت با رضايت و اختيار مالكان واقعي اراضي كه غالبشان عربهاي فلسطيني مسلمان باشند نبود. انگليسيها نقش اساسي و قابل توجهي در واگذاري زمين به يهوديها بازي مي كردند. به عنوان نمونه واكهوب يكي از نمايندگان عالي بريتانيا در فلسطين امتياز خشكاندن اطراف درياچة حوله را از عربها پس گرفته و به يهوديها واگذار كرد. علاوهبر اين اراضي وادي الحوارث كه به 4000 هكتار برآورد شده است از عرب به يهود منتقل شده كه تمام كشاورزان عرب از كار و مسكن خود اخراج و بي كار و سرگردان شدند.13 انگليسيها پس از كمك به مهاجرت و اسكان غيرقانوني يهوديان به فلسطين و تقويت بنيههاي اقتصادي و نظامي آنان طرح تقسيم فلسطين را به اجرا گذاشتند، طبق اين تقسيم فلسطين به دو بخش يهودينشين و مسلمان نشين قسمت شد و البته حكومت سرپرستي هم قسمتهايي را با رسميت زبان انگلیسي در اختيار خود نگه داشت.14 انگليسيها براي عملي كردن اين تقسيم كه در واقع كمك اساسي به يهود در غصب سرزمين فلسطين بود به تدريج از مناطق يهودينشين عقبنشيني كرده و آن قسمت را به يهوديها واگذار ميكردند. اين در حالي صورت ميپذيرفت كه انگليسيها در مناطق عرب نشين باقي ماندند تا مانع اقدامات فلسطينيها شوند و يهوديها بتوانند بيشتر بر اراضي اعراب غالب شوند. يهوديها با خشونت هرچه تمامتر تصرف غاصبانة اراضي را پيش مي بردند، طوري كه منجر به كشتار بي رحمانه و آوارگي اعراب و پناهندگي آنان به كشورهاي همسايه مي شدند.15 صهيونيستها از تقسيم نامشروع سوءاستفاده هرچه تمامتر را كردند و با شتابي بياندازه اشغال ساير مناطق را كه قبل از تقسيم قادر به تصرف آن نبودند ادامه دادند. آن گونه كه در 10/آوريل/ 1948 م به روستاي ديرياسين نزديك بيتالمقدس حمله كردند و براي ارعاب و فراري دادن مردم آن قسمت كه طبق تقسيم براي آنان بود تمام 250 تن از اهالي آن را كشتند و زمينشان را تصرف كردند.
طبق ادعاي خودشان آنچه در درجة اول براي تشكيل حكومت مستقل نياز اساسي آنان به شمار مي رفت مسألة اراضي بود و اين هم براي آنان ميسر نبود تا اینکه مالك آن را از آن بيرون كرده و غاصبانه متصرف ملك ديگران شوند و اين كار را در هر شرايطي پيش مي بردند.
در سال 1948 كه پايان جنگ اعراب و اسرائيل و همزمان با قرار آتشبس ميانشان بود رژيم غاصب اسرائيل تصرف اراضي را با سرعتي چند برابر شروع كرد. ابتدا به وسيلة نيروهاي نظامي كه روال معمولشان بود به اشغال مي پرداختند و كيبوتصها (ساكنان مجتمع مسكوني زراعي كه به كشاورزي دسته جمعي مي پرداختند) و مجتمعهاي مسكوني يهودينشين مجاور روستاهاي عربي در اين اقدام نظاميان را همراهي ميكردند و اين اعمال را با تشويق مقامهاي دولتي انجام مي دادند به دلخواه دور زميني كه مي خواستند حصار مي كشيدند و ادعاي مالكيت آن را مي كردند.16 وقتي تصرفاتي اينگونه برايشان رسواييهاي عمومي به بار مي آورد روشهاي نظير تهية يك سلسله قوانين، مقررات و... را پيش گرفتند تا بتوانند اين غصبها را تصرفي قانوني جلوه دهند.17 به گوشهاي از غصبهاي همراه با خشونت و زور و جنگ اسرائيليان اشاره مي كنيم: 1. پنجم ژوئن 1949 سه دهكده ي عربي واقع در جليله مورد هجوم ارتش و پليس قرار گرفت ساكنين اين سه دهكده را با خشونت تمام به منطقة صَفَدْ روانه كردند. 2. در 24 ژانويه 1950 يك واحد ارتش اسرائيل دهكده فاسبجه را محاصره كردند و مردمشان را از آنجا بيرون راندند. در آغاز سال 1950 ساكنين تبات و در 7 ژانويه مردم ابوگش آواره شدند. در سالهاي بعدي مردمانِ كفرياسيف، مجدل، وادي عري، بيوشات... 1959 يازده سال پس از تأسيس دولت اسرائيل اخراج قبايل بدوي عرب به مصر، اردن، و سوريه صورت گرفت.18 اسرائيل براي غصب بيشتر اراضي در زمانهاي بعدي نياز به قانون داشت. چون افكار عمومي ديگر پذيراي غصب اين چنيني نبود. از این رو با جعل قوانيني راه براي غصب صدهزار هكتار از اراضي متعلق به اعراب كه پس از تأسيس دولت اسرائيل در اين كشور باقي ماندند هموار شد.19 بنابراین، میزان زمینهای فروخته شده توسط فلسطینیان، بسیار اندک بوده و اكثر اراضي تحت تصرف صهيونيستها تصرف غاصبانه مي باشد. چرا كه بازور، تهديد و ارعاب آنها را به دست آوردند و آنچه فروش زمين خوانده مي شود، در مقابل اراضي اي كه با جنگ، تهديد و خشونت به دستشان رسيد، بسيار اندك و ناچيز مي باشد.
2. بر فرض که این واقعیات و مستندات تاریخی و اعمال زور و غصب و کشتار و...را در تصاحب این زمینها از سوی صهیونیستها نادیده بگیریم و بپذیریم که بیشتر زمینهای این سرزمین را فلسطینیان به صهیونیستها فروخته باشند، آنچه در این ادعا مورد غفلت قرار گرفته این است که مسئله حاکمیت غیر از واگذاری خاک و زمین است. فلسطینیان حاکمیت خود را به صهیونیستها واگذار نکردهاند که این رژیم، مدعی آن باشد. حاکمیت متعلق به مردم و ساکنان این سرزمین است و مسئلهای فراتر از خاک و زمین بوده و همه فلسطینیان در آن سهیم بوده و قابل واگذاری نیست. بنابر این اساساً طرح مسئله فروش زمینهای فلسطین به صهیونیستها و ادعای آنها هیچ موضوعیتی ندارد و مسئله زمین نیست، بلکه حاکمیت بر یک سرزمین است.
پانوشتها:
1- صفا تاج، مجید، آیا فلسطینیان زمینهایشان را فروختهاند؟ مجله پاسدار اسلام، اول مهر ماه 1391، شماره 370 2- جدید بناب، علی، عملكرد صهيونيزم نسبت به جهان اسلام، قم: مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خمینی(ره)،1382، ص 41-42 3- همان، ص 42 4- صفاتاج، مجید، ماجراي فلسطين و اسرائيل، پیشین، ص 68 5- جديد بناب، علی، عملكرد صهيونيزم نسبت به جهان اسلام، پیشین، ص 53 6- زعيتر، اکرم، سرگذشت فلسطين، پیشین، ص 171 7- صفاتاج، مجید، ماجراي فلسطين، پیشین، ص 70 8- زعيتر، اکرم، سرگذشت فلسطين، پیشین، ص 158 9- همان، ص 156 10- همان، ص 159 11- مجيد صفاتاج، مجید، ماجراي فلسطين، پیشین، ص 70 12- همان، ص 42 13- زعيتر، اکرم، سرگذشت فلسطين، پیشین، ص 178 14- همان، ص 202، 201، 200 15- صفاتاج، مجید، ماجراي فلسطين و اسرائيل، پیشین، ص 72 16- همان، ص 93 و 92 17- همان، ص 94 18- جريس، صبری، لويل، الی، صهيونيزم در فلسطين، ترجمه منوچهر فكري، طوس، حيدري، 1353، ص 204 19- همان، ص 201