اخبار ویژه
از اشک تمساح BBC برای اقتصاد تا توقع رئیس MI6 درباره برجام
شبکه رسانهای بیبیسی که تحت نظر وزارت خارجه و سرویس جاسوسی انگلیس فعالیت میکند، نگران رشد اقتصادی ایران شده و عملکرد دولت رئیسی را «آمارسازی» نامید.
بیبیسی در تحلیلی با عنوان «عملکرد اقتصادی دولت رئیسی: رشد اقتصادی یا آمارسازی» نوشت: «مخالفان میگویند که دولت نه تنها خوب عمل نکرده بلکه اقتصاد را در دستانداز بدی انداخته و در صورت تداوم این دولت، شرایط بدتر میشد. بعد از تشدید تحریمها از سال ۱۳۹۸ به دلیل کاهش صادرات نفت و بالارفتن کسری بودجه دولت، حسن روحانی مجبور شد برای پرداخت هزینههای دولت، پول چاپ کند که در نهایت به افزایش حجم نقدینگی وتورم بالا ختم شد. دولت سیزدهم با وعده کنترل این تورم افسارگسیخته کار خود را شروع کرد.
مقامات دولت سیزدهم مانند رئیس سازمان برنامه و بودجه و رئیس کل بانک مرکزی وعده نرخ تورم ۲۰ درصدی را دادند. بر اساس گزارش مرکز آمار در شهریور ۱۴۰۰ به عنوان اولین ماه شروع کار دولت سیزدهم تورم ۴۵ درصد بود. در اردیبهشت ۱۴۰۳
بر اساس گزارش همین مرکز، تورم به رقم ۳۷ درصد رسید. منتقدان دولت میگویند کاهش تورم در سفره مردم نمایان نیست. علت آن هم تورم مواد مصرفی است.
یک سؤال وجود دارد که چرا با وجود افزایش صادرات نفت و کم شدن کسری بودجه دولت، همچنان شرایط برای اقتصاد ایران خوب نیست و کالای مصرفی همچنان تورم سنگینی دارند؟ رشد اقتصادی مهمترین مسئلهای است که طرفداران دولت سیزدهم به آن افتخار میکنند. آنها میگویند که در اوج تحریم رشد اقتصادی کمسابقهای رخ داده است. البته در این باره تردید وجود دارد. در دولت حسن روحانی به خاطر برجام رشد اقتصادی تا ۱۲ درصد هم پیش رفت. ولی بلافاصله بعد از خروج آمریکا از برجام و شوک تحریمها، این رشد منفی شد. این نشان میدهد که رشد اقتصادی ایران عواملی برونزا دارد. یعنی به صادرات نفت وابسته است، الان که صادرات نفت ایران افزایش داشته مجدداً رشد اقتصادی بالا رفت. در حالی که در داخل کشور، تولید صنایع رشد خاصی نداشت. نرخ بهرهوری و جذب سرمایهگذاری خارجی و صادرات غیرنفتی بالاتر نرفتند. در حالی ادعای رشد اقتصادی وجود دارد که صنعت مهمی مانند کشاورزی، رشد منفی دارد. در حالی که دولت سیزدهم وعده رشد اقتصادی مداوم و پایدار را داده بود، ولی نتوانست در این حوزه موفقیتی کسب کند. به بیان منتقدین، یکی دیگر از مشکلات دولت رئیسی، توجه ویژه به آمارهاست. این توجه به تولید آسیب جدی زده است».
درباره این تحلیل بیبیسی باید پرسید که چرا شبکه وابسته به سرویس MI6 انگلیس، شب انتخابات، دغدغه رشد اقتصادی ایران را پیدا کرده است؟
رشد سه ساله بالای ۵ درصد که مورد تأیید محافل اقتصادی خارجی هم هست، در حالی اتفاق افتاده که معدل ۸ ساله رشد اقتصادی در دوران مدیریت دولت خوشبین به غرب، به ۶ دهم درصد (نزدیک به صفر) رسید. نشانههای این رشد را در پنج برابر شدن صادرات نفت (در مقایسه با سقوط صادرات به کمتر از
۳۰۰ هزار بشکه)، احیای چند هزار کارخانه تعطیل یا نیمه تعطیل، گسترش تجارت با همسایگان، افزایش تولید محصولاتی مانند گندم از چهار میلیون تن
به ۱۲ میلیون تن و... میتوان دید. دولت در کمتر از سه سال موفق شده کسری بودجه
480 هزار میلیارد تومانی و رو به افزایش را کم کند، از شتاب افزایش تورم بکاهد، بالغ بر 500 هزار میلیارد تومان از تعهدات و بدهیهای دولت سابق را تسویه کند و...
اما موضوع را طور دیگری هم میتوان با گردانندگان BBC به بحث گذاشت: چرا در دورانی که رشد اقتصادی منفی شده بود و ایران قادر نبود با وجود واگذاری امتیازات گسترده برجامی، نفت بفروشد و حتی در حوزه غذا و دارو هم مورد فشار تحریمی قرار گرفته بود، خفه خون گرفته بودید؟
چرا تروئیکای اروپایی، تعهدات برجامی را به مذاکره کشدار درباره بستههای مهملی مانند SPV و INSTEX فرو کاستند، اما حتی به همین وعده مبادله غذا و دارو در مقابل پول فروخته شده نفت ایران به کشورهای دیگر هم عمل نکردند؟ جز این که بر مبنای نقشه ضعیف سازی در چرخه معیوب برجام، دنبال به زانو در آمدن ایران بودند، اما با رفتن آقای روحانی و آمدن آقای رئیسی، آرزوهایشان خاک شد؟ و دیدند ایران بدون برجام و FATF توانسته به رشد اقتصادی قابل توجه برسد؟!
همچنین باید دید میزان خباثت دولت انگلیس چقدر بود که در اوج ایام اجرای برجام، آقای ظریف وزیر خارجه وقت ایران گفت بعد از ۲۱ ماه نمیتوانیم حتی یک حساب بانکی در انگلیس باز کنیم؟! حالا رسانه همان دولت خبیث در آستانه انتخابات مهم، نگران آمار رشد اقتصاد ایران شده است؟!
بهراستی، وزارت خارجه و سرویس جاسوسی استعمارگر پیر، آرزو و تقلا میکنند چگونه رئیسجمهور و دولتی در ایران سر کار بیایند تا بتوان شتاب پیشرفتهای ایران را کُند کرد؟!
این نکته هم گفتنی است که بر خلاف برخی ساده اندیشیها، طبق طراحی غرب بنا بود برجام موجب رشد و رونق اقتصاد ایران شود. در این باره، «جان ساورز»،
(رئیس وقت سرویس جاسوسی MI6) اواخر مهرماه 1394، پس از شروع اجرای تعهدات برجامی ایران، به CNN گفت: «توافق هستهای، ظرف 15 سال، ایران را به کشوری میانهرو تبدیل خواهد کرد. ما شاهد کشوری هستیم که در مرحله انتقال از پایههای انقلابی به کشوری نُرمالتر قرار دارد. اما در داخل ایران در این مسیر، چالش وجود دارد. ما نیاز داریم صبر استراتژیک داشته باشیم تا به آن فرصت دهیم در ۱۵- ۱۰ سال آینده توسعه یابد و ایران را به کشوری نُرمال تبدیل کند». برجام قرار بود توانمندیهای ایران را از بین ببرد نه این که موجب قدرتمندی و رشد اقتصاد ایران شود.
اعتماد: جبهه اصلاحات گرفتار سردرگمی در انتخابات است
روزنامه اعتماد میگوید دستاندرکاران جبهه اصلاحات دچار سردرگمی شدهاند وگرنه برای معرفی نامزد در انتخابات شرط نمیگذاشتند که بعداً مجبور باشند عقبنشینی کنند.
این روزنامه به قلم عباس عبدی نوشت: باعث تأسف است كه بگويم دوستان جبهه اصلاحات در يك سردرگمي تحليلي قرار گرفته و قادر نيستند تصميمات سياسي جامعي را اتخاذ كنند. اين مشكل به علت نداشتن يك راهبرد كارآمد و مبتني بر تحليل پايدار و مستدل از وضعيت كنوني كشور است. به همين دليل در انتخابات ۱۴۰۰، آن رفتار را كردند كه هم چوب را خوردند و هم پياز را. نه شركت كردند و نه شركت نكردند. البته در انتخابات اسفند گذشته سياست قابل قبولي داشتند و به نظرم بيش از اينكه پايه تحليلي داشته باشد، ناشي از تنها راه ممكن نزد آنان بود. ولي اينبار به تنظيمات كارخانه برگشتهاند. دوستان اعلام كردهاند كه: «مشاركت جبهه در انتخابات منوط به تأييد صلاحيت حداقل يكي از نامزدهاي اختصاصي خود خواهد بود.» شايد همه بيانيه را بتوان به اين گزاره تقليل داد، و بايد گفت كه موارد ديگر دورچين اين گزاره هستند. اين گزاره دو ايراد كلي دارد. هم به لحاظ راهبردي نادرست است و هم از منظر تاكتيكي. در نهايت هم، اگر شرط مذكور محقق نشود به احتمال فراوان يا حتي قريب به يقين اجرايي نخواهد شد. اين نقد خود را علني و صريح مينويسم چون فايدهاي بر بيان آن به صورت ديگر مترتب نيست و نميتوانم تعجب خودم را از اين حد از اشتباه در تصميمگيري ابراز نكنم.
نویسنده میافزاید: نقد به منتقدين از اين زاويه است كه سياستهاي آنان نيز به حل مسئله كشور منتهي نخواهد شد. چرا گزاره مزبور به لحاظ راهبردي نادرست است؟ تأييد صلاحيت نامزدهاي اصلاحات از دو حال خارج نيست. يا اينكه در چارچوب سياستهاي جاري رسمي ميگنجد يا خارج از آن است. اگر خارج باشد بهطور طبيعي رد ميكنند. مگر اينكه شواهد بهگونهاي باشد كه نامزد مورد نظر مطلقاً شانسي براي انتخاب شدن نداشته باشد، يا قادر به نمايندگي جريان اصلاحات نباشد. در اين صورت شركت كردن امري بيفايده است و همان ميشود كه ساختار طالب آن است. يعني شكست خورده پيش از آغاز مسابقه.
اگر هم تأييد صلاحيت در چارچوب سياستهاي رسمي باشد نياز به چنين بياني از طريق عمومي و منوط و مشروط كردن شركت نيست، زيرا اين رفتار نوعي تقابل تلقي ميشود. شرط گذاشتن به تنهايي به معناي تهديد و تقابل است و بايد حضور انتخاباتي را از طريق گفتوگو و تفاهم حل كرد و نه شرط و شروط گذاشتن. اينها به منزله آن نيست كه رد و تاييد صلاحيتها را در چارچوب قانون بدانم؛ زيرا اكنون گفتوگو از رعايت يا عدم رعايت معيارهاي قانوني خارج از بحث است و موضوعيتي ندارد. بنابراين چنين رفتاري در چارچوب راهبرد اصلاحات فاقد روشني و منطق است. اين موضعگيري با اينكه بگوييم شرايط مناسب شركت ما نيست؛ فرق ماهوي ندارد؛ فقط بيان صريح اخير، صادقانه تلقي ميشود.
آن گزاره به لحاظ تاكتيكي نيز به دو دليل ايراد جدي دارد. اول اينكه چرا يك نيروي سياسي بايد دست خود را در اتخاذ تصميمات سياسي بعدي ببندد؟ شايد به هر دليلي به اين نتيجه برسيد و بخواهيد كه از يك نامزد ديگر حمايت كنيد، چرا بايد از الان دست خود را ببنديد و ذهن طرفداران خود را مخدوش كنيد، تا اگر فردا خواستيد چنين تصميمي بگيريد آن را تغيير موضع و عقبنشيني معرفي كنند؟ حتماً فكر ميكنيد از ضرب آن تصميم اوليه كاسته خواهد شد؛ ولي هرچقدر آن ضرب اوليه كارايي ندارد اين نتيجه منفي را همراه خواهد داشت. دليل دوم مهمتر است. به نظرم دوستان اصلاحطلب درباره سبد رأي خود دچار خطا هستند. بدون ترديد انتخابات ۹۲ و ۹۴ و ۹۶ با حضور مستمر و فعال آنان شكل گرفت ولي اين اثرگذاري مطلق و يكسويه نبود. يعني اينگونه نبود كه صفر و صد اين جريان را آنان راه انداختند. مثالش را بارها زدهام. مثل هل دادن خودروي ايستاده به سوي پايين در سطح شيبدار بود. در آن مقاطع شيب سياست به سوي تحرك و مشاركت بود و خيليها آماده پذيرش مشاركت بودند و هُل دادن آقاي خاتمي و اصلاحطلبان، آن جريان را روان كرد و به حركت درآورد. اگر اين خودرو را به سوي بالا يا حتي روي سطح مستقيم، هُل ميدادند انرژي بسيار زيادي را ميگرفت و آنان را در نيمه راه خسته و درمانده ميكرد. حالا هم اگر انتخابات در مسير شيبدار قرار گيرد و در حالي كه ظرفيت (پتانسيل) مشاركت وجود داشته باشد، و كسي آن را هل ندهد در نهايت حتي اگر شده با سرعت كمتري راه خواهد افتاد و نيروي سياسي بايد متوجه اين ماجرا باشد و بداند كه چهبسا اين راهبرد از سوي نيروهاي خودش هم شكسته شود و اين زيان سياسي خواهد بود.
بیصداقتی و بیوفایی عجیب پدرخواندگان جبهه اصلاحات به همه نامزدها
بدیهیترین انتظارات از یک جبهه سیاسی که نامزد انتخاباتی به مردم معرفی میکند، داشتن حکمت و عقلانیت و صداقت و وفاداری است.
به عنوان مثال، چگونه ممکن است جبهه اصلاحات همین سه ماه قبل، به بهانه مخالفت با شورای نگهبان، نامزدهای اصلاحطلب را از نامزد شدن در انتخابات مجلس نهی نماید، اما در انتخابات پیشرو، قریب ده نفر را برای نامزدی به خط کند؟!
ساز و کارهای انتخاباتی که عوض نشده و شورای نگهبان همان شوراست. اگر آن نهی و تهدید- و تمسخر نامزدها و پنج حزب اصلاحطلب حامی معرفی نامزد- راهبرد درستی بوده، پس امروز چرا خود را مسخره کردهاند؟ اما اگر رویکرد امروز درست است، قطعا سه ماه قبل به خاطر تبعیت از گروهکهای ورشکسته (تحریم انتخابات) خبط بزرگی مرتکب شده و خاتمی را هم به خاطر فشار برای رای ندادن، تا لبه پرتگاه هُل دادهاند.
البته بیصداقتی و بیوفایی افراطیون مدعی اصلاحات، عمیقتر از اینهاست. به شهادت تاریخ- فارغ از این که نامزد نهائی این طیف چه کسی باشد- صدق و وفا، گمشده کسر بزرگی از اعضای جبهه اصلاحات است.
چپهای مجمع روحانیون و سازمان مجاهدین (انقلاب) و برخی حزب مشارکتیهای بعدی که معترضان جدی دولت هاشمی در موضوع عدالت اجتماعی و ترویج لیبرالیسم و... بودند، در سال آخر دولت (۱۳۷۵)، با حزب حاکم کارگزاران برای حمایت از خاتمی ائتلاف کردند! اما به دو سال نکشید که تیم حجاریان، علوی تبار، اکبر گنجی، عماد باقی و برخی دیگر، دخل هاشمی رفسنجانی را درآوردند و او را پدرخوانده، انحصارطلب و عالیجناب سرخپوش قتلهای زنجیرهای جا زدند.
این در حالی بود که هاشمی در انتخابات ۱۳۷۶ به «جامعه روحانیت» وفادار نمانده و ناطق نوری را دور زده بود. با این وجود، افراطیون مدعی اصلاحات، در انتخابات مجلس ششم از خجالت مرحوم هاشمی در آمدند. به تصریح محسن هاشمی، تاجزاده (رئیس ستاد انتخابات) تقلب کرده و مانع ورود هاشمی به مجلس شد. همینها پس از شکست معین در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴، دور هاشمی جمع شدند و از او قدیس اصلاحات ساختند(!) هر چند که مردم رای ندادند.
آنها همین رفتار دغلبازانه را در حق ناطقنوری مرتکب شدند. او را در انتخابات ۱۳۷۶ ترور شخصیت کردند و قبل از آن در تجمعات شعار دادند «مجلس زوری نمیخوایم- ناطقنوری نمیخوایم». اما بعدها، به ناطق نزدیک شدند و او را شیخ میانهرو توصیف کردند. جالب اینکه اصلاحطلبان در میانه راه، خاتمی را هم اردک فلج خوانده و خواستار عبور از خاتمی و استعفای او شده بودند!
نفر بعدی محمدرضا عارف است؛ بارها او را «اصلاحطلب قلابی» و «برانگیخته نهادهای امنیتی» خواندند، و در انتخابات ۱۳۹۲ مجبور کردند به نفع روحانی کنار برود. همانها چند سال بعد، عارف را رئیس شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان کردند و به مجلس فرستادند، اما مجددا او را بیکفایت نامیدند، تا جایی که عارف با قهر و اعتراض، از ریاست شورا کنارهگیری کرد.
مورد بعدی، حسن روحانی است. اصلاحطلبان، روزگاری از او به عنوان فردی مغرور و متکبر و غیر قابل تحمل یاد میکردند و از سخنرانی وی در روز ۲۳ تیر ۱۳۷۸ که آشوبگران را مزدوران آمریکا و اسرائیل خوانده بود، بشدت عصبانی بودند. اما همانها در انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹6 از آقای روحانی با ادبیات موهن «نامزد اجارهای» و «رحم اجارهای» حمایت کردند و سهم خود را از شرکت سهامی قدرت گرفتند ولی بعدا که ناکارآمدی دولت و نارضایتی شدید مردم آشکار شد، از پذیرش مسئولیت طفره رفتند.
نمونه دیگر، علی لاریجانی است؛ همان کسی که هنگام ریاست او بر صدا و سیما، شعار «سیمای لاریجانی، تعطیل باید گردد» میدادند. پس از تشکیل دولت روحانی، کرباسچی دبیرکل کارگزاران، آذر ۱۳۹۴ در مصاحبه با روزنامه شرق، ضمن نام بردن از لاریجانی گفت: «ما بعد از پیروزی در انتخابات ۱۳۹۲ روش نامعقولی به کار نگرفتیم. دولت از طرف مقابل یارگیری کرده، مثلا در سیاست خارجی و برجام. در مجموع بازی طرفداران دولت در گروههای سیاسی به واسطه همین سربازگیری از جبهه مقابل بوده است و در مجلس هم میتواند اتفاق بیفتد.»
اما در مقطعی بعد (۱۳ شهریور ۱۳۹۸/ در آستانه انتخابات مجلس یازدهم)، حسین مرعشی درباره احتمال حمایت انتخاباتی از لاریجانی، در روزنامه اعتماد نوشته: «چه لزومی دارد به سمت اصولگرایان معتدل برویم. در دنیا مرسوم است که روی اسب برنده شرط میبندند. کارگزاران هم روی اسب بازنده شرطبندی نمیکند. آنها بازارشان را از دست دادهاند.» بنابراین، فارغ از این که پدرخواندهها در میان طیف افراطیون جبهه اصلاحات، نهایتا از کدام نامزد حمایت کنند، واقعیت این است که آنها به چشم بازیچه و مهره پیاده به تکتک نامزدهای منسوب به این جریان نگاه میکنند و برای هیچ یک از آنها کمترین احترامی
قائل نیستند.