چرایی نصب ولایتعهدی امام رضا(ع) توسط مأمون (1) (پرسش و پاسخ)
پرسش:
چرا مأمون خلیفه وقت عباسیان امام رضا(ع) را از مدینه به خراسان آن وقت (مرو) دعوت کرد و به عنوان ولیعهد خودش منصوب کرد و چرا حضرت این مسئولیت را پذیرفت؟
پاسخ:
رفتار عباسیان با علویان
ابتدا لازم است فضای حاکم در خلفای عباسی را نسبت به اهلبیت(ع) به نحو خلاصه بررسی کنیم تا پاسخ سؤال شفافتر بیان گردد. مأمون وارث خلافت عباسی است، عباسیها از همان روز اولی که روی کار آمدند برنامهشان مبارزه کردن با علویون به طور کلی و کشتن آنها بود، و مقدار جنایتی که عباسیان نسبت به علویین بر سر خلافت کردند از جنایاتی که امویین کردند کمتر نبود، بلکه از یک نظر بیشتر هم بود. لکن در مورد امویین چون فاجعه کربلا و شهادت غمبار امام حسین(ع) رخ میدهد، قضیه خیلی اوج میگیرد، و الا منهای مسئله امام حسین(ع) فاجعههایی که عباسیان راجع به علویین به وجود آوردند، از فاجعه کربلا کمتر نبوده و بلکه زیادتر هم بوده است. حال باید بدانیم مأمونی که برادرش را بر سر قدرت به شکل فجیعی میکشد، چگونه حاضر میشود امام رضا(ع) را از مدینه احضار کند و ابتدا بگوید خلافت را از من بپذیر و در آخر راضی شود که تو باید ولایتعهدی را از من بپذیری و حتی کار به تهدید بسیار سخت هم برسد. آیا مأمون واقعاً به این فکر افتاده بوده که کار خلافت را به حضرت رضا(ع) واگذار کند که اگر خودش مرد یا کشته شد، خلافت به خاندان علوی و به حضرت رضا(ع) منتقل شود؟ اگر چنین اعتقادی داشت آیا این اعتقادش تا نهایت امر باقی ماند؟ به نحو اجمال از نظر علمای شیعه این فکر که مأمون از اول حسننیت داشت و تا آخر هم بر حسننیت خود باقی بود مورد قبول نیست.
انگیزه مأمون از طرح مسئله ولایتعهدی
درخصوص انگیزه مأمون دیدگاههای مختلفی مطرح شده که به نحو ایجاز به اهم آنها ذیلاً میپردازیم:
1- شیعه بودن مأمون و حسننیت او
بر اساس یک دیدگاه مأمون یکی از عالمترین خلفای دوران خود و مسلمان شیعه بود که هم در جلسات علمای اهل تسنن شرکت میکرد و هم از خلافت امام علی(ع) دفاع میکرد، و همین ویژگی مأمون سبب شد بسیاری از مستشرقین معتقد شوند که مأمون از روی عقیده و خلوص نیت، ولایتعهدی رابه حضرت رضا(ع) تسلیم کرد و حوادث روزگار مانع شد و حضرت رضا(ع) به اجل طبیعی از دنیا رفت و موضوع منتفی شد. ولی این دیدگاه از نظر علمای شیعه مورد قبول نیست، و قرائن و شواهد تاریخی هم برخلاف آن است. مأمون اگرچه تمایل شیعی داشته اما به او میگویند: شیعه امامکش! مگر مردم کوفه تمایل شیعی نداشتند و امام حسین(ع) را کشتند؟
2- عهد و نذر مأمون در صورت پیروزی بر برادرش
این دیدگاه را بزرگان شیعه همچون شیخ مفید و شیخ صدوق مطرح و قبول کردهاند که مأمون در ابتدای امر صمیمیت و صداقت داشت ولی بعد پشیمان شد. مأمون در جنگ قدرت با برادرش امین وقتی احساس کرد شکست میخورد، روزی بین خود و خدای خود توبه کرده و نذر میکند که اگر در جنگ با برادرش پیروز شود، خلافت را به کسانی بدهد که حق آنها است و این کار را با خلوص قلب انجام میدهد، و بعد از آن گشایشی در کارهای او ایجاد شد و در هیچ جبههای دیگر شکست نخورد، و تلاش کرد بعد از ادا شدن نذرش به عهد خود وفا کند و حضرت امام رضا(ع) را به مقام ولیعهدی و خلافت برساند.
3- ابتکار وزیر مأمون «فضل ابن سهل ذوالریاستین»
اصحاب این دیدگاه معتقدند اساساً مأمون در این قضیه اختیاری نداشته و ابتکار از فضل ابن سهل ذوالریاستین وزیر مأمون بوده که اصالتاً ایرانی و مجوسی بوده است که بعدها مسلمان میشود. جنگ مأمون و برادرش امین هم جنگ عرب و ایرانی بود. اعراب طرفدار امین بودند و ایرانیها و به ویژه خراسانیها طرفدار مأمون، زیرا مأمون از طرف مادر ایرانی است. به هر حال این وزیر مأمون به او میگوید: پدران تو با آلعلی بد رفتار کردند، حالا سزاوار است که تو افضل آلعلی که امروز علی ابن موسیالرضا(ع) است را به عنوان ولایتعهدی منصوب نمایی، و مأمون علیرغم میل خود این ابتکار فضل را میپذیرد. این دیدگاه هم با قرائن و شواهد تاریخی همخوانی ندارد، زیرا حضرت رضا(ع) با فضل ابن سهل سخت مخالف بود حتی بیشتر از مأمون و او را یک خطر به حساب میآورد و گاهی به مأمون میفرمود: از این فضل بترس که او و برادرش بسیار خطرناکند.
اهداف سیاسی مأمون
برخی عقیده دارند که مأمون خودش از ابتدا ابتکار عمل را داشت لکن صداقت و صمیمیت نداشت، بلکه به خاطر یک سیاست و روش حکمرانی در جهت تثبیت و تقویت پایههای قدرت خود این سیاست را انجام داد. اهم این سیاستها عبارتند از:
1- جلب نظر ایرانیان
جلب نظر ایرانیان از این جهت برای مأمون مهم بود که آنها عموماً تمایلی به شیعه و خاندان علی(ع) داشتند و از اول هم که علیه عباسیها قیام کردند تحت عنوان «الرضی من آلمحمد(ص)» قیام کردند و لذا براساس نقل تاریخ نه حدیث معصوم لقب رضا را مأمون به حضرت رضا(ع) داد. یعنی روزی که حضرت را به ولایتعهدی نصب کرد، گفت که بعد از این ایشان را با لقب «الرضا» بخوانید. میخواست آن خاطره ایرانیها را از حدود نود سال پیش که تحت عنوان «الرضا من آلمحمد(ص)» قیام کردند، زنده کند و وانمود کند که من خواست شما را انجام دادم. مامون یک جوان بیستوهشت ساله و امام رضا(ع) در حدود پنجاه سال سن دارند، مأمون پیش خود میگوید: به حسب ظاهر ولایتعهدی این آدم برای من خطری ندارد. حداقل بیست سال از من بزرگتر است. گیرم که این چند سال هم بماند، اما بالاخره او قبل از من خواهد مرد! بنابراین با سیاست ولیعهدی امام رضا(ع) ایرانیان را آرام و نظر آنها را جلب نمود!
ادامه دارد