نگاهی به پیامدهای عملیات وعده صادق-بخش نخست
قدرت فزاینده ایران و واقعیات جدید نظم بینالملل
حسن رضایی
منطقه پیرامونی ایران، منطقه حساس و مهمی است. سطح اهمیت و حساسیت این منطقه را بهخوبی میتوان از تفحص در نظریات متفکرین علوم سیاسی جهان طی چند دهه اخیر درک نمود. برخی از مهمترین نظریهپردازان ژئوپلیتیک، تسلط بر منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا را به معنای تسلط بر معادلات جهانی شمردهاند. علاوهبر این، میزان انرژی، وقت و پولی که قدرتهای جهانی طی چند قرن اخیر برای تسلط بر این جغرافیا صرف کردهاند، خود بهخوبی نشانگر سطح اهمیت آن است؛ جغرافیایی که سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا را به هم متصل ساخته و مهمترین آبراههای جهان شامل خلیجفارس، دریای عمان، دریای سرخ و مدیترانه را در خود جایداده است. علاوهبر این، چند نقطه از نقاط استراتژیک دنیا شامل تنگه هرمز و بابالمندب در این جغرافیا قرار گرفته و از نظر مذهبی نیز منطقهای است که خاستگاه سه دین بزرگ آسمانی یعنی اسلام، مسیحیت و یهود به شمار میرود.
مجموعه تمام این واقعیات، در کنار منابع عظیم نفت و گاز در این منطقه، در طی تاریخ جدید و قدیم، غرب آسیا را به مرکز توجه قدرتهای جهانی بدل کرده است. عملیات بزرگ وعده صادق در روز 26 فروردینماه سال جاری و تنبیه رژیم صهیونیستی با شلیک صدها پهپاد و موشک از عمق خاک ایران اسلامی، به باور بسیاری از صاحبنظران سیاسی، دورهای جدید را در حیات این منطقه حساس رقم زده است؛ دورهای که نشانگر تغییر در مناسبات جاری حاکم بر نظم جهانی و معادلات قدرت در سطح بینالملل است. اکنون که قریب به یک ماه از این واقعه غرورآفرین میگذرد، زمان خوبی برای بررسی گستره تاثیرات این عملیات بر مناسبات منطقهای و جهانی است. بااینحال، تحلیلی خواهد توانست تصویر درستی از مناسبات کنونی سیاست و قدرت در غرب آسیا و سطح جهان ارائه دهد که نقطه شروع آن، نه بامداد عملیات تاریخی وعده صادق، که صبحگاه روز 22 بهمن 1357 باشد!
بهت استراتژیک یانکیها در منطقه غرب آسیا
روشن است که بدون درک و بازخوانی پیشینه تحولات منطقهای و جهانی در غرب آسیا، امکان تحلیل دقیق تحولات کنونی و آیندهپژوهی این مسئله نیز از ما سلب خواهد شد. آمریکا بهعنوان قدرت مسلط جهانی در قرن اخیر در تتمه جنگ سرد، ناگهان خود را با چالشی عظیم برای تسلط بر این منطقه حساس غرب آسیا روبهرو دید. سال 1979م. همزمان با سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، زبیگنیو برژینسکی از برجستهترین سیاستمداران و ژئو استراتژیستهای آمریکایی، کتابی با عنوان «هلال بحران» را به رشته تحریر درآورد که در آن به ارائه نظریهای با همین عنوان پرداخت. وی منطقهای که از شاخ آفریقا و مصر شروع شده و تا هند ادامه مییابد را قوس یا «هلال بحران» نامید. برژینسکی معتقد بود این منطقه، منطقهای است که به دلیل پویایی و تحرک نیروهای داخلی آن، از توان لازم برای پدید آوردن مشکل برای ایالات متحده آمریکا برخوردار است. مرکز ثقل این قوس، ایران بود!
گری سیک مشاور امنیت ملی آمریکا در دوره ریاستجمهوری جیمی کارتر بعدها این بهت استراتژیک آمریکاییها را اینگونه روایت میکند: «ایالات متحده قریب به ده سال را صرف شکل دادن به استراتژیای کرده بود که میبایست منافعش را در خلیجفارس حفظ کند. این استراتژی تقریباً فقط بر ایران و شخص شاه استوار شده بود، لذا هنگامی که وی رفت، همه مبهوت ماندند. برای جایگزین ساختن استراتژی پیشین، استراتژی دیگری وجود نداشت و این از نظر ایالات متحده، فاجعه بود.» بر این اساس، تقابل با انقلاب ملت ایران، یکی از رئوس برنامههای ایالات متحده از روز نخست شمرده شد. آمریکاییها در دهه نخست انقلاب اسلامی، از انواع و اقسام ابزارها برای ساقط کردن نظام نوپای جمهوری اسلامی مدد گرفتند. از تدارک کودتا تا تلاش برای تحریف انقلاب از خط امام (ره)، از جاسوسی و نفوذ تا حمایت از گروههای تروریستی و تجزیهطلب، از حمله نظامی آشکار به ناوگان دریایی ایران در خلیجفارس تا سامان دادن جنگ تحمیلی علیه ملت ایران. اینها همه اما با شکست آنها پایان یافت.
پناه بردن آمریکا به تروریسم دولتی آشکار
یانکیها اما دستبردار نبودند و بعدها، سرمست از فروپاشی شوروی، تمرکز خود را به صورتی جدیتر بر منطقه غرب آسیا قرار دادند تا بلکه خاطره تلخ شکست از ملت ایران در سال 57 را جبران کرده، دوباره به ایران بازگردند. این تمرکز به حدی بود که در متن سند استراتژی امنیت ملی آمریکا به سال ۲۰۰۶ (دوره ریاست جمهوری جرج بوش)، چنین آمده بود: «آمریکا با چالشی بزرگتر از ایران در جهان روبهرو نیست!» نیکلاس برنز معاون وقت وزارت خارجه آمریکا طی یک سخنرانی در کتابخانه جان اف کندی در ۱۱آوریل ۲۰۰۷ میگوید:« پیشبینی میکنم که مسئله ایران در سیاست خارجی آمریکا تا سال ۲۰۱۰ و یا ۲۰۲۰ به عنوان مهمترین مسئله باقی میماند!»
ارتقای تقابل با ایران به این سطح اما برای آمریکا بهای سنگینی دربر داشت. رویکرد محاصره ایران با اشغال نظامی عراق و افغانستان در این مقطع، ضربه سنگینی به هژمونی آمریکا وارد کرد و بعدها از سوی اندیشمندان غربی، بهعنوان بزرگترین اشتباهات تاریخ سیاست خارجی ایالات متحده از آن نام برده شد!
دندانهای کفتار پیر بهتدریج و یکییکی در مقابله با قدرت ملت بزرگ ایران کشیده میشد. آمریکا اما برای مقابله با ایران، مسیری عملیاتی و معقول پیشروی خود نمیدید. آنها نهایتاً از فرط استیصال در برابر ایران، درست مانند یک گروهک تروریستی، دست به ترور کور رستم ایرانشهر زدند و با صدور بیانیه رسمی، علناً مسئولیت این ترور شبانه و بزدلانه را برعهده گرفتند. ترور شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی بهعنوان مقام رسمی یک کشور که با گذرنامه رسمی به عراق سفرکرده بود، نقطه عطفی بود که بیش از هر چیز، نمایانگر ضعف روزافزون منطق و توان ابرقدرت غربی در منطقه غرب آسیا بود. ایران طی چند دهه، منطق و قدرت مسلط خود را بر آنها تحمیل کرده بود و ترور شهید سلیمانی، واکنش هیستریک آمریکاییها به این روند بود. این واکنش دیوانهوار به تسلط ایران بر منطقه حساس غرب آسیا را اما مسئولان وقت آمریکایی به همان میزان، دیوانهوار توصیف میکردند.
تروریست مثل آمریکا، احمق مثل برایان هوک
برایان هوک، مسئول وقت میز ایران در وزارت خارجه آمریکا درست مانند بیماری که بر اثر مصرف داروی اشتباه، هذیان بگوید، در ترسیم نتایج ترور کور سردار دلها، گفته بود: «مهره شاه از بازی شطرنج حذف شده و ایران عقب کشیده است!»
وی پیش از آن و در خردادماه سال 98 نیز طی پیامی ویدئویی گفته بود:« ایران صحنههای پرتاب موشک خود را با فتوشاپ خلق کرده تا به این ترتیب تواناییهای موشکی خود را به رخ بکشد! ایرانیها تصاویر هواپیماهای قدیمی را هم دستکاری کردهاند تا آنها را به جای جت جنگنده رادارگریز جا بزنند.»
به فاصله کوتاهی از شهادت سردار دلها، ضربه هولناک موشکهای ایرانی به پایگاه آمریکایی عینالاسد، عمق هذیانگویی و پریشانبافی مقامات آمریکا از سیر تحولات در منطقه حساس غرب آسیا را به رخ کشید. تحولات بعدی نیز پیاپی دست برتر ایران و استیصال آمریکاییها در برابر قدرت برتر منطقه را نشان داد.
وقوع عملیات طوفان الاقصی از سوی مجاهدین فلسطینی اما نقطه عطفی بود که ضربههای مهلکی به نظم مدنظر آمریکاییها در منطقه غرب آسیا وارد کرد. طوفان الاقصی، نهتنها روند عادیسازی مدنظر ایالات متحده را با چالشی عظیم روبهرو کرد که تمامی انگارههای قدرت نرم غرب را نیز به چالش کشید. دولتهای منافق غربی، تمامقد در حمایت از نسلکشی مردم مظلوم فلسطین توسط سگ هار خود در منطقه غرب آسیا به صف شدند. امری که ماهیت اصلی تمدن غرب را پیش چشم جهانیان قرارداد و با واکنش منفی گسترده حتی در سطح افکار عمومی کشورهای غربی مواجه شد. از آن سو، اسرائیل در دستیابی به اهداف سخت خود شامل ازبین بردن حماس و آزاد کردن اسرای اسرائیلی ناتوان بود و هر چه زمان میگذشت، این ناتوانی، بیشتر بر اندام نتراشیده دولت نتانیاهو زار میزد.
پسر کو ندارد نشان از پدر تروریست!
در این زمان بود که آنها نیز مانند پدرخوانده تروریست خود، دست به اشتباهی راهبردی زدند و سیاست ترور کور مقامات ایرانی- بهعنوان کانون اصلی مقاومت در برابر توحش آمریکایی- اسرائیلی- را در دستور کار قرار دادند. اقدامی که باز همنشان از فرط استیصال ادامهدار و تاریخی محور غربی- عبری- عربی در برابر منطق و قدرت مسلط جمهوری اسلامی در منطقه غرب آسیا داشت. حمله به کنسولگری ایران در دمشق و ترور جمعی از مقامات بلندپایه نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سیزدهم فروردینماه سال جاری اما حادثهای نبود که جمهوری اسلامی بخواهد بهسادگی از آن عبور کند. این واقعه، ورق تحولات منطقه غرب آسیا را وارد مرحلهای جدید نمود و سرعت آمریکازدایی از غرب آسیا و جهان را بسیار سرعت داد. عملیات وعده صادق، دست برتر ایران در برابر قدرتهای غربی را برای افکار عمومی جهاننمایان کرد و دورهای جدید از مناسبات سیاست و قدرت را به سطح منطقه و نظام بینالملل دیکته نمود.
واکنش ایران به این ترور کور از چنان شدت و ابهتی برخوردار بود که تحلیلگران غربی آن را یکی از بزرگترین نمایشهای نظامی در تاریخ مدرن نامیدند. این در حالی بود که عملیات وعده صادق اساساً از ابتدا بهصورت محدود و فقط برای مجازات و تنبیه مقطعی رژیم خبیث صهیونیستی در نظر گرفته شده بود. اسکات ریتر، نویسنده و افسر سابق تفنگداران دریایی آمریکا در همین زمینه میگوید: «ایران با این حمله پیامی به رژیم صهیونیستی و همچنین آمریکا ارسال کرد و نشان داد میتواند حمله به «نواتیم» و «رامون» را در هر کجای اسرائیل و خاورمیانه اجرا کند. آمریکا و اسرائیل هم در مقابل هیچ کاری نمیتوانند بکنند. این یعنی بازدارندگی. این یعنی در آینده هرگاه آمریکا و اسرائیل بخواهند اقدامی علیه ایران انجام دهند، باید ابتدا تبعاتش را در نظر بگیرند، زیرا میدانند ایران توان حمله به هر هدفی در هر نقطهای از منطقه را دارد. اگر ایران بخواهد به اسرائیل حمله کند، هیچ کشوری در جهان نمیتواند از آن دفاع کند.»
وی میافزاید: «به همین دلیل است که جو بایدن در تماس تلفنی با بنیامین نتانیاهو از او خواست پاسخی به حمله ایران ندهد و تصریح کرد آمریکا در هیچ حمله تهاجمی علیه ایران هم مشارکت نخواهد کرد. زیرا آمریکا عواقب چنین حملهای را میداند و این یعنی آمریکا از حمله به ایران بازداشته شده است. میتوان گفت که عملیات «وعده صادق» نهتنها برای ایران، بلکه برای تمام جهان بسیار موفقیتآمیز بوده است؛ زیرا بازدارندگی ایران اکنون واقعیتی است که میتواند آمریکا و اسرائیل را کنترل کند.» بر این اساس، میتوان گفت ایران پس از سرکوب داعش که هیولای دستساز غرب بود، فرآیند سرکوب و اخراج پدرجد اصلی داعش و تولهسگ هار او از منطقه حساس غرب آسیا را نیز با هنرمندی تمام بهپیش میبرد. هنری که تأثیرات شگرفی بر تحولات جهانی نیز خواهد داشت. در بخشهای بعدی گزارش به بررسی ابعاد مختلف این تحولات خواهیم پرداخت.