واپسگرايي و علل آن از منظر قرآن
خلیل آقاخانی
طبيعت انساني به گونهاي است كه به هر چيزي كه زشت و زيبا و يا خوب و بد، خو و عادت كند به صورت طبيعت دوم وي قرار ميگيرد و از ميان بردن و يا دگرگونسازي آن امكانناپذير ميشود. خو كردن به چيزي نوعي علاقه و دلبستگي در انسان پديد ميآورد كه در برابر هرگونه تغييري حساسيت نشان ميدهد و آن را واپس ميزند بويژه كه اين تغييرات در يك فرآيند طولاني پديد آمده باشد. محافظهكاري خصلتي است كه از گرايش انسان به آنچه بدان عادت كرده بهوجود ميآيد.
براي رهايي از عادتهايي كه به صورت طبيعت دوم در آمده باید همان فرآيند پيچيده و طولاني تغيير و دگرگونسازي صورت پذيرد كه نسبت به طبيعت و غرايز و فطرت انجام ميگيرد. پيامبر اكرم (ص) بر پايه آموزههاي قرآني در مدت بيست و سه ساله تلاش كرد تا عادات و خلق و خويي را از ميان بردارد و دگرگون سازد كه به صورت طبيعت مردم حجاز در آمده بود. با اين همه تا زماني كه نسل پيشين قدرت خويش را حفظ كرده نمیتوان به سادگي اميد داشت تا تغييرات پديد آمده جايگزين و به شكل طبيعت دومين در آيد. نسلهاي پيشين در حجاز و نجد هنوز قدرت و اقتداري داشتند كه ميتوانست تمام زحمات پيامبر(ص) را بر باد دهد. از این رو اميد داشت تا با برقراري خلافت امير مؤمنان(ع) اين روند بازسازي فرهنگي بر پايه مهندسي قرآني ادامه يابد و نسل جديد جايگزين نسل كهن و مقتدري شود كه هنوز با برخي آداب و رسوم جاهلي زيست ميكردند.
اما با اين همه، تغييرات سقيفه نگذاشت اين اميد و برنامه پيامبر (ص) جامه عمل به خود پوشد. از اینرو نسل پيشين با برخي از آداب دوره جاهلي مقتدرانه، حكومت و رهبري فرهنگي و اجتماعي و سياسي را در اختيار گرفت و نسل نو را به همان سمت و سويي هدايت كرد كه ميخواست و بر آن خو كرده بود.پیامبر در مدت بيست و سه سال كه در حقيقت ده سال آن عمده فعاليتهاي ایشان را در بر گرفت تنها نسلي را آموزش داد كه جمعيت اندكي را شكل مي دادند و پس از گسترش مرزهاي اسلام و ورود گروههاي اجتماعي و فرهنگي و قومي ديگر، اين جمعيت اندك استحاله فرهنگي شد. در اين نوشتار تلاش ميشود تا علل واپسگرايي و محافظهكاري از ديدگاه قرآن شناخته شده و براي بازسازي و مهندسي فرهنگي از آن بهره گرفته شود؛ تا دچار همان بحران و مشكلي نشويم که جامعه پيامبر (ص) شد و به اصول جاهليتي كه بدان خوي گرفته بازگشت و مصيبتهايي را پديد آورد كه كشتن دختر و داماد و فرزندان پيامبر (ص) با توجيهات ديني امری عادي تلقي شد و هيچ واكنش تند و روشني را برنينگيخت.
قرآن و جريان واپسگرا
قرآن از وجود روحيه پافشاري بر آيينهاي گذشته در برابر دين حقي كه هر بار به وسيله پيامبري از سوي خدا تجديد ميشد خبر میدهد. اين روحيه ميان اقوام و ملل گوناگوني چون قوم ابراهيم (انبياء آيه 52 و 53) شعيب (اعراف آيه 88) ثمود(هود آيه 62 ) عاد (اعراف آيه 65) نوح (نوح آيه 23)و اقوام ديگر نيز وجود داشته است.
قرآن با اشاره به اينكه انتخاب عقايد باطل از سوي پيشينيان، از بي خردي و جهل ناشي بوده، پافشاري نسلهاي بعدي بر عقايد و نپذيرفتن دعوت حق در پيروي از كتاب خدا و پيامبر(ص) را سرزنش كند.(مائده آيه104) اهل كتاب نيز به جهت آنكه بر آداب و سنتهاي ديني خود خوي گرفته بودند، حاضر به پذيرش هيچگونه تغيير جزيي در آيين خود نبودند و از اینرو اسلام را كه در حقيقت تاييد همان آيينها و آموزهها با تغييراتي متناسب با مقتضيات زمانی و مكاني بود، برنمیتابيدند و بر پايه تعصبات قومي (يهوديان) و حسادت و خوي برتريجويي، حاضر به تصديق و تاييد اسلام نمیشدند.(بقره آيه 91)
در ميان مسلمانان كساني بودند كه زير فشار روزافزون اسلام و قدرت و اقتدار آن در مدينه از روی ناچاری به اسلام روي آورده بودند تا از منافع آن بهرهمند گشته و در امنيت كامل بتوانند برنامههاي خود را پیش برند. منافقان در حقيقت كساني بودند كه برخلاف ظاهر، عقايد جاهلي خود را حفظ كرده بودند و خود بدان اعتراف داشتند. قرآن از زبان آنها ميفرمايد: (منافقان)هنگامي كه با مؤمنان ملاقات ميكنند ميگويند ايمان آوردهايم و هنگامي كه با شيطانهاي خويش خلوت ميكنند ميگويند ما با شماييم و ما مؤمنان را تمسخر ميكنيم.(بقره آيه 14)
آنان ميكوشيدند تا مسلمانان را به بهانههاي گوناگون به عقايد گذشته جاهلي بازگردانند كه قرآن مؤمنان را از اين توطئه فرهنگي آگاه ميسازد و براي جلوگيري از تاثير فرهنگي و نقشههاي آنها مؤمنان را از پيروي منافقان و يهوديان باز ميدارد و نتيجه اينگونه عملكرد را واپسگرايي برميشمارد: اگر از آنان پيروي كنيد شما را به عقايد و باورهاي پيشين ميخوانند و به گذشته باز ميگردانند و نتيجه آن نيز بازگشتي زيانكارانه است.(آل عمران آيه 149) بازگشت به بتپرستي و يا برخي از روشها و سنتها و شيوههاي آن عصر از مهمترين جلوههاي ارتجاع و واپسگرايي است كه قرآن به برخي از آنها اشاره ميكند. در مسئله تغييرات كه در مسئله حج انجام ميشود و برخي از سنتهاي جاهلي مردود و كنار زده ميشود، برخي به ظاهر مؤمنان مخالفت ميورزند و آن را دوري از سنتهاي ابراهيمي بر ميشمارند. مسئله حج تمتع، آنچنان برايشان گران ميآيد كه در نهايت پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) آن را دوباره از سنتهاي اسلامي حذف ميكنند و سنتهاي جاهلي را به جاي آن ميگذارند. اين تغيير و تحول در زماني رخ ميدهد كه هنوز قدرت و اقتدار در دست نسلهاي پيشيني است كه با جاهليت رشد كرده و تحت آموزههاي جاهلی قرار گرفته بودند.
قرآن به مسئله واپسگرايي پس از رحلت پيامبر هشدار ميدهد و آن را به عنوان چالشي براي دولت آينده اسلام گوشزد ميكند. زماني كه در ماجراي احد و شايعه شهادت پيامبر (ص) گروهي از افراد به ظاهر مسلمان به فكر بازگشت به بتپرستي ميافتند و ميكوشند تا آيين جاهلي را زنده كنند و يا حتي برخي چنانكه در مجمعالبيان آمده از دين اسلام به بتپرستي باز ميگردند و در عمل ارتجاع و واپسگرايي خويش را علني ميكنند(مجمعالبيان ج 2 ص 848) آيه 144 سوره آل عمران آنان را سرزنش مي كند و ميفرمايد: محمد(ص) هم يكي از رسولان و فرستادگان خداست كه پيش از اين فرستاده شده بودند. حال اگر او مرد و يا شهيد شد شما به واپس ميگراييد و به آيين گذشته جاهلي خويش باز ميگرديد.
در حقيقت قرآن بيان ميکند آن كه هست خداست و آن كه بازخواست ميكند نيز خداست. بنابراين كسي كه اعتقاد واقعي داشته باشد باید خود را در برابر خداوند پاسخگو و موظف بداند. پس اگر پيامبر (ص) در گذشت نباید به گذشته و سنتهاي جاهلي باز گردند.
با اين همه تهديد و سرزنش ميبينيم كه آنان پس از رحلت آن حضرت به برخي از سنتهاي جاهلي بازگشتند كه اصول دين را در خطر قرار داد و چيزي جز ظاهر و پوستين دين نماند كه به قول استاد مطهري آن را نيز وارونه بر تن اسلام كردند و مردمان را به چيزي دلخوش داشتند كه اسلام واقعي و انسانساز نبود.
در كتاب الرده و نيز الكامل گزارشهاي زيادي است كه نشان ميدهد كه برخي به صراحت از دين اسلام بازگشتند و دين جاهلي را پاس داشته و به آن عمل كردند.(الرده ص 53 و نيز الكامل ج 2 ص 342 و 383) آنان در جامعه اسلامي سنتهاي جاهلي و آداب و رسوم منسوخ آن را زنده كرده و به طبیعت پيشين خويش بازگشتند.(بحارالانوار ج 22ص 351)
علل و عوامل واپسگرايي
عوامل واپسگرايي را مي توان به دو دسته دروني و بيروني تقسیم كرد. عوامل دروني عبارتند از: شيطان و هواهاي نفساني و نيز اموري كه انسان بدان خوي گرفته و به شكل طبيعت دوم در آمده است.
از عوامل بيروني نيز مي توان به فشارهايي اشاره كرد كه جامعه قدرتمند از طريق سنتهاي شفاهي و آداب بر انسان وارد مي کند.
از ديگر عوامل در اين حوزه خو گرفتن به همين سنتها و آداب است. به اين معنا که انسان بر خلاف تنوعطلبي در امور مادي، گرايشي شگفت به محافظهکاري در امور معنوي و اعتقادي دارد. از اين رو بينشها و نگرشها را نمیتوان بسادگي تغيير داد و برخي بر اين باورند که بينش و نگرش، شاکله و شخصيت وجودي و حقيقي انسان را ميسازد و از این رو نمیتوان به راحتی به تغيير اين حوزه اقدام کرد. امور مذهبي و سنتها و آداب به انسان آرامش مي دهد. تغيير در بينش و نگرش در حقيقت بحران شخصيت و هويت را دامن ميزند و بحران شخصيت و هويت به معناي اضطراب و تشويش و افسردگي است. اين گونه است که شخص خود را در فضاي بيکران بي پناه مييابد. عقايد و بينشها و نگرشها هستند که به او شخصيت و اعتماد به نفس ميدهند و آرامش خاصي را بر زندگي او حاکم ميسازند. از اين رو شخص با حفظ بينش و نگرش خويش مي کوشد تا شخصيت و هويت خود را پايدار نگه دارد. تغيير و دگرگوني در اين حوزه به معناي بحران شخصيت و فروپاشي هويت و در نتيجه اضطراب و فقدان آرامش است. آدمي به سوي آرامش و ثبات شخصيت و هويت خويش گرايش شديدي دارد و متمايل نيست تا آن را به سادگي از دست دهد. از اين رو پيامبران براي ابلاغ آيين جديد و تغيير در نگرش و بينش انسان و جوامع همواره با واکنشهاي تند و شديد مواجه مي شدند. مردمان حاضر نمیشدند تا بينش و نگرش خود را از دست دهند. از اینرو به پيامبران مي گفتند که ما نگرش و بينش شما را در ميان پدران خويش نيافتيم.(مؤمنون آيه 24) همين مسئله موجب مي شد تا با آنچه با ديدگاه آنها مخالفت داشت به مبارزه بر خيزند و به عنوان عامل تشويش و اضطراب با آن مقابله کنند.(ابراهيم آيه 9 و 10)
البته تعصبات قومي و قبيلهاي و نيز ناداني (بقره آيه 170 و اعراف آيه 138) از عوامل مهمي است که قرآن به عنوان انگيزههاي بازگشت و واپسگرايي ياد مي کند.
در اين ميان حکومتهای جور (اعراف آيه 123) و اشراف و مترفان (سبا آيه 34 و زخرف آيه 23) از ديگر عوامل واپسگرايي شمرده میشوند؛ زيرا حکومتها با توجه به نيازهاي سياسي و اقتضائات ميکوشند تا ثبات سياسي خود را با حفظ سنتها و آداب ادامه دهند. تغييرات مهم بينشي و نگرشي مي تواند دولتها را با بحران مواجه سازد. از اینرو حفظ سنتهايي که به نوعي حکومتها و روشهاي ظالمانه آنان را تثبيت ميکند ميتواند مشروعيت سياسي و استمرار دولتها را تضمين کند. حکومتها محافظهکارترين مجموعههاي بشري را تشکيل ميدهند، با اين همه تنها بر اموري محافظت ميکنند که منافع آنان را ضمانت کند.
اصحاب کهف چنانکه قرآن گزارش ميکند از مجموعههاي انساني بودند که تهدیدی برای دولت وقت شمرده میشدند، از اینرو فشار مضاعفي بر ايشان وارد مي شد تا به دين حکومت وقت برگردند و سنتهاي قومي را پاس دارند و يا اينکه آماده سنگسار شدن به بدترين شيوه شوند. (کهف آيه 19 و 20)