وقتی تنبیه اسرائیل توسط ایران واقعیت مهمی را در منطقه آشکار کرد
تغییر وضعیت ایران از «صبر راهبردی» به «اقدام تنبیهی علیه اسرائیل» در عرصه سوریه، یک واقعیت در منطقه را آشکارتر کرد؛ این واقعیت درباره آمریکا در منطقه است.
انتقال بخشی از تقابل ایران و اسرائیل، از جنگ سایه، به زد و خورد آشکار، جدا از اثبات «نیاز راهبردی» تلآویو به خارج از خود، که در جنگ غزه عیان شده بود، یک واقعیت انکارناپذیر دیگر را نیز نشان داد و آن «تنزل بازدارندگی و هژمونی سیاسی-نظامی» آمریکا و عمیقتر شدن آن، در مقایسه با گذشته خود آمریکا در غرب آسیا (خاورمیانه) است.
شاید قبل از آنکه نیاز باشد برای مستدل کردن ادعای تنزل فزاینده، دادههای متعددی ارائه شود، ذکر همین تغییر کافی باشد مبنی بر اینکه آمریکاییها طی دو دهه اخیر، از وضعیت تهدید مکرر ایران به حمله نظامی و بیان جمله معروف «همه گزینهها روی میز است»، به جایی رسیدهاند که طی دو هفته گذشته روزی سه نوبت صبح، ظهر و شب تکرار میکردند: «ما در هیچ اقدام نظامی علیه ایران شرکت نمیکنیم» و تلاش کردند این را به اسرائیل و بنیامین نتانیاهو بفهمانند که آماده تحمل تبعات درگیری منطقهای نیستند.
تنزل و ضعف آمریکا در منطقه غرب آسیا، واقعیتی غیرقابل انکار است. وضعیت آمریکا را باید با وضعیت خودش طی دو دهه اخیر مقایسه کرد. خود آمریکاییها هم به این امر معترفند. شاید دونالد ترامپ گاهی خود را دیوانه وانمود کند، اما حرف اخیر او درباره بیانیه جو بایدن بعد از اتمام حمله تنبیهی ایران به اسرائیل، درست بود. او گفت: «حمله ایران ضعف بزرگ آمریکا در دوره جو بایدن را نشان داد». جدا از اهداف انتخاباتی ترامپ، این ضعف ابتدا آنجا عیان شد که بعد از حمله اسرائیل به بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق، تهران تهدید کرد، تلآویو را تنبیه میکند و آمریکا آن را قبل از همه پذیرفت، سپس تأکید کرد که قصد ندارد وارد اقدامی نظامی علیه ایران شود. در مرحله بعد همه توان پدافندیاش را جمع کرد و (به قول سید حسن نصرالله) یک لنگه پا منتظر ماند تا حمله ایران انجام شود و از اسرائیل دفاع کند. وقتی هم دفاع کرد، بالافاصله بایدن با نتانیاهو تماس گرفت و اسرائیل را از پاسخ دادن به ایران بر حذر داشت. در ادامه، وقتی خبر تحرک سه کوادکوپتر در ایران منتشر شد، آمریکا بلافاصله اعلام کرد هیچ مشارکتی در اقدام علیه ایران نداشته است. تأکید مکرر این امر، به این معنا نیست که آمریکا توان حمله نظامی به ایران را ندارد. اما موضوع، چیز دیگری است. موضوع این است که آمریکا و ایران، آمریکا و ایرانِ سالهای گذشته نیستند. قدرت بازدارندگی ایران در سطح منطقه رشد داشته و قابل نادیده گرفتن نیست.
فَکت دیگری نیز هست. چند مسئول کنونی و سابق آمریکا (که نام مسئولانی کنونی فاش نشد)، به رویترز گفتند، درگیری ایران و اسرائیل، «ضعف راهبرد» آمریکا در منطقه را نشان داد. جوزف ووتل فرمانده سنتکام طی سالهای 2016 تا 2019 گفت، نیروهای آمریکایی در وضعیتی نیستند که آماده درگیری بزرگ و طولانی مدتی در خاورمیانه باشند. وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) باید در مفروضات خود درباره نیازمندیهای نظامی در منطقه برای مواقعی که بحران، وخیم میشود، بازنگری کند. همچنین مایکل مولروی معاون دستیار سابق وزیر دفاع آمریکا در دوره ترامپ میگوید «فکر نمیکنم همه آنچه الان داریم، همان مقدار نیروی کافیای باشد که دوست داریم در حمایت از اسرائیل داشته باشیم، آنگاه که جنگی مستقیم بین اسرائیل و ایران رخ دهد».
درست است که آنچه این فرماندهان آمریکایی بیان میکنند حقیقت دارد و در صورت بروز جنگ فراگیر، نیروهای آمریکایی حاضر در آمریکا توان مداخله بهنگام را شاید نداشته باشند یا نیروهایشان در مقایسه با استراتژی «یکپارچگی میادینِ» (وحده الساحات) محور مقاومت ناکافی باشد، اما آنها یک ضعف دیگر را با پوشش اسرائیل مخفی میکنند و آن کاهش بازدارندگی نیروهای آمریکا، پایگاهها و شناورهایشان مقابل محور مقاومت است. نمونه عملی و عینی آن در دریای سرخ قابل مشاهده است. نیروهای مسلح یمن وقتی آبراهه دریای سرخ را برای کشتیهای اسرائیلی بستند، در مقابل تهدید و اقدام عملی آمریکا نه تنها عقبنشینی نکردند بلکه کاملا با اراده آشکار، با کشتیهای جنگی آمریکایی و حتی انگلیسی و فرانسوی در دریای سرخ و خلیج عدن، مقابله کردند و نکته مهمتر این است که یمن هنوز از حداکثر توان خود هم استفاده نکرده اما با همین مقدار هم موفق شده، بابالمندب را برای اسرائیل بسته نگاه دارد و حضور آمریکا در دفاع از اسرائیل را در دریای سرخ بیاثر کند. بنابراین مسدود شدن دو آبراهه حیاتی بابالمندب و تنگه هرمز برای آمریکاییها و تبعات آن، چیزی نیست که قبل از درگیری با ایران، به آن توجه نکنند.
آمریکا ناچار شد افغانستان را ترک کند؛ اکنون تحت فشار دولت عراق است تا حضور رزمیاش را به حضور آموزشی و مستشاری تغییر دهد؛ حضور رزمیاش در دریای سرخ مقابل نیروی مسلح یمن، ناکارآمد است؛ از بروز هر گونه درگیری منطقهای بشدت نگران است و کشوری که طی دو دهه گذشته ایران را به حمله نظامی تهدید میکرد امروز از آن دَم نمیزند و به هشدار ایران گردن مینهد و صرفاً به دفاع از اسرائیل بسنده میکند. این آمریکایی است که حتی در مقابل کابینه راستگرای اسرائیل هم صدایش و خواستهاش کامل شنیده و عمل نمیشود. به گزارش فارس، در نتیجه همانطور که طوفان الاقصی ضعف راهبردی اسرائیل را بر ملا کرد، تبعات این طوفان و عملیات تنبیهی ایران علیه اسرائیل، ضعف راهبردی آمریکا در منطقه را نیز آشکار کرد. ضعف راهبردی بدین معناست که اسرائیل بدون کمک آمریکا، در حوزه نظامی، اقتصادی و سیاسی توان تحمل تبعات جنگ و طولانی شدن آن را ندارد؛ اگر پل هوائی تسلیحاتی آمریکا به اسرائیل قطع شود، اگر کمک مالی آمریکا به اقتصاد اسرائیل قطع شود، اگر حمایت دیپلماتیک بینالمللی آمریکا از اسرائیل نباشد (وتو قطعنامهها، محکوم نشدن در دیوان دادگستری بینالمللی و...)، این رژیم قادر نیست جنگ را به مدت طولانی تحمل کند و به کشتار مردم غزه ادامه دهد. این تعریف، در بعد اقتصادی هر چند بر ایران هم صدق میکند اما نکته مهم در این نیست؛ نکته در این است که آمریکا نیز در مقایسه با گذشته خود دچار تنزل شده و این کشور هم تحمل تبعات اقتصادی، نظامی و شاید سیاسی دو دهه قبل خود بخصوص در دولت کنونی را نداشته باشد.