kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۴۷۹۷
تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۵
ادای احترام به شهید مهدی باکری و لشکر ‌پرستاره و افتخارآفرینِ عاشورا

آقامهدی چگونه ستاره شد؟

 
 
 
کامران پورعباس
خانواده باکری سه شهید تقدیم اسلامی و انقلاب اسلامی نموده است: شهید علی باکری که در 31 فروردین 1351 توسط ساواک به شهادت رسید؛ شهید حمید باکری از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس که 6 اسفند 1362 در عملیات خیبر در جزیره مجنون شهید شد و شهید مهدی باکری فرمانده و ابرقهرمانِ دفاع مقدس که در 25 اسفند 1363 در عملیات بدر در جزیره مجنون به مقام عظمای شهادت نایل گردید. هر سه برادر شهید گمنام هستند و پیکرشان پیدا نشده است. 
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی در مراسم گرامیداشت شهدای عملیات‌های بدر و خیبر در ارومیه در سال 1390 در مورد شهیدان مهدی و حمید باکری خاطرنشان کرد:
«این دو برادر تجسم حضرت ابوالفضل العباس به امام حسین سیدالشهدا بودند تو صحنه جنگ. ببینید حرکات، انگار همون حالت تبلور پیدا کرده.»
در این گزارش قصد داریم به مناسبت سالگرد شهادت سردار بدر شهید مهدی باکری ادای احترام می‌نماییم به این شهید والامقام.
شهید مهدی باکری، سردارِ عاشوراییِ لشکر عاشورا، روح و قلب لشکر عاشورا، محبوب‌ترین محبوبانِ رزمندگان عاشورایی و شهید گمنام و میهمان ویژۀ بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س) است که از بزرگ‌ترین فرماندهان جنگ تحمیلی بود و دائماً در جبهه‌ها حضور داشت و مکرراً جانباز شد و در عملیات بدر در حالی که مطابق معمول در خط مقدم حضور داشت و کنار نیروهایش می‌جنگید در ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در جزایر مجنون و شرق دجله به شهادت رسید و به یکی از شاخص‌ترین شهدای شاخصِ دفاع مقدس و به یکی از معروف‌ترین شهدای گمنام تبدیل شد.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از لشکر عاشورا با عنوان «لشکر پرافتخار عاشورا» و از شهید مهدی باکری با عناوینِ «سردار بزرگ و معنوی و الهی»، «شهید باکرىِ پر افتخار و سربلند» یاد نموده و شهید باکری را «معجزۀ انقلاب» می‌دانند:
«شهید باكری در آغاز جنگ یك جوان دانشجو است كه تازه فارغ‌التّحصیل شده؛ شما نگاه كنید در عملیّات بیت‌المقدّس، در عملیّات خیبر، قبل آن در عملیّات فتح‌المبین، این جوان یك فرماندۀ زبدۀ نظامی است كه می‌تواند یك لشكر را، در بعضی جاها یك قرارگاه را حركت بدهد و هدایت كند و كار كند. اینها معجزۀ انقلاب است.»1392/9/25
مروری می‌نماییم بر زندگینامه، ویژگی‌های اعلا و حماسه آفرینی‌های شهید مهدی باکری در سالگرد شهادتش.
فرمانده و مسئولِ مخلص و مردمی
سردار رشید اسلام شهید مهدی باکری در سال 1333 در شهرستان میاندوآب در خانواده معتقد و شیفته ولایت به دنیا آمد. کام مهدی را با تربت مولایش حسین‌(ع) جلا بخشیده و با شیر مادر شهد ولایت را به کامش ریختند و در اوان کودکی مادرش را که زنی با ایمان بود از دست داد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید.
سال آخر دبیرستان بود که برادرش علی باکری که از مبارزان بسیار فعالِ ضدطاغوت بود، به دست ساواک به شهادت رسید و این واقعه وی را بیشتر در جریانات سیاسیِ ضد شاهنشاهی قرار داد. یک‌سال بعد از اخذ دیپلم در کنکور قبول شد و در دانشگاه تبریز به تحصیلات عالیه خود در رشته مهندسی مکانیک ادامه داد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود و برادرش حمید را نیز به همراه خود به شهر تبریز آورد. بعد از چند ماه زندگی در تبریز در مبارزات سیاسی ضدطاغوت به صورت عملی وارد شد و فعالیت مداوم، مؤثر و شجاعانه خودش را علیه رژیم ستمشاهی آغاز نمود. همواره سعی می‌کرد مسیر مبارزاتی‌اش منطبق با معبر نورانی ولایت باشد.
شهید باکری در طول مبارزات ضدطاغوت خود از طرف ساواک تحت کنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از کشور فرستادند تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزان داخل کشور نقش‌آفرینی نماید.
شهید مهدی باکری در دوره سربازی در حالی که در تهران افسر وظیفه بود، با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیت‌های گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد.
آقا مهدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد درآمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت که خاطرات بسیار شیرین و زیبا و معروفی از دوران شهرداری‌اش و مردمی بودن و خدمات گمنامانه‌اش در کسوت شهردار نقل شده است.
شهید باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاش‌های گسترده‌ای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگان و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌ رغم فعالیت‌های شبانه‌روزی در مسئولیت‌های مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزان به میهن اسلامی دید و راهی جبهه‌ها شد.
مجاهد خستگی ناپذیر
ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش کلام الله مجید و اسلحه کلت وی بود. 
به گفته همسر شهید باکری، تاریخ عقدشان 40 روز پس از شروع جنگ تحمیلی در تاریخ 11 آبان 1359 بوده و سه ماه بعد هم در 24 بهمن مراسم عروسی برگزار گردید.
آقا مهدی مدت کوتاهی بعد از عقد به جبهه رفت. و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده‌ای برای مردم انجام داد.
آقا مهدی در موقعیتی که اهواز زیر آتش توپخانه دشمن تجاوزگر بود، همسرش را نیز به اهواز برد. 
شهید باکری دائماً در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور داشت و مکرراً جانباز شد. بارها بعد عملیات به خانواده‌اش زنگ می‌زدند كه كمر یا دست یا پایش تركش خورده و در بیمارستان است.
بعد از مدت‌ها حضور مداوم در جبهه، شهید باکری با سمت معاون تیپ نجف اشرف در عملیات بیت‌المقدس شرکت جست و شاهد پیروزی‌های سپاه اسلام بر جنود کفر بود. در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس در ایستگاه حسینیه از ناحیه پشت زخمی شد و در مرحله سوم با اینکه زخمی بود به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بیسیم هدایت کند.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا(که بعدها به لشکر تبدیل شد)، به نبرد بی‌امان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصمم‌تر از پیش در جبهه‌ها حضور می‌یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی،‌ هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه‌روزی تلاش می‌نمود.
در عملیات مسلم بن عقیل، با فرماندهی وی بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد. شهید باکری در عملیات والفجر مقدماتی و والفجرهای 1، 2، 3 و 4 با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداکار، در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزان، ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد.
جنگیدن با هدفِ باز کردن راه کربلا و پیروزی اسلام 
در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید به درجه رفیع شهادت نایل آمد، با وجود علاقه عمیق و خاصی که به وی داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و گفت: شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است و در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش نوشت: من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا می‌باشد همچنان در جبهه‌ها می‌مانم و به خواست و راه شهید ادامه می‌دهم تا اسلام پیروز شود.
تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها باعث شد که نتواند در تشییع پیکر پاک برادر بسیار عزیزش شرکت کند ولی در اقدامی بالاتر راه برادر و تمامی شهدا را در جبهه‌ها ادامه داد. 
لشکر قهرمان و پرافتخار و پرستارۀ عاشورا
با تشکیل لشکر عاشورا، شهید مهدی باکری، این رهرو واقعی حسین(ع)، خیمه‌گاه حسینیان را در مقابل یزیدیان برپا ساخته و با هوش و ذکاوت و تدبیر نظامی بالایی که داشت لشکر عاشورا را به عنوان لشکری برای دفاع از کیان اسلامی سازماندهی کرد. نقش شهید باکری و لشکر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی که آنان در دفاع پاتک‌های توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر کسی پوشیده نیست.
لشکر 31 عاشورا از یگان‌هائی است که در سال‌های دفاع مقدس در بسیاری از برهه‌های حساس، آزادسازی سرزمین‌های اشغالی، نبردها و عملیات‌ها، نقشی کلیدی ایفا کرد. نام بزرگمردانی همچون شهید مهدی باکری با لشکر 31 عاشورا گره خورده است.
لشكر عاشورا با نام برادران باكري و رزمندگان آذري زبان گره خورده است كه وصف رشادت‌ها و پايمردي‌شان از شمال تا جنوب جبهه‌هاي دفاع مقدس را درنورديده بود. خلق حماسه‌هايي چون حضور در غرب دجله در عمليات بدر، فتح اسكله چهارچراغ در والفجر8، عملكرد موفق در منطقه دوئيجي در كربلاي5، تنها گوشه‌هايي از توانمندي اين لشكر خط‌شكن دفاع مقدس است.
لشکر عاشورا به لشکر خط شکن معروف است. طریق القدس، ثامن‌الائمه، بیت‌المقدس،فتح‌المبین، رمضان، مسلم ابن عقیل، خیبر، والفجر مقدماتی‌، والفجر۱، والفجر۲، والفجر ۴، کربلای۵، کربلای۸، نصر‌، بدر و مرصاد از جمله عملیات‌های مهم جنگ تحمیلی بودند که رزمندگان آذربایجان برای دفاع از کشور در آنها نقش‌آفرینی نموده‌اند.
آذربایجان شرقی بیش از ده هزار شهید و آذربایجان غربی بیش از دوازده هزار شهید تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی نموده است.
جلال معبودی مؤلف کتابِ «اطلس لشکر 31 عاشورا در دوران دفاع مقدس» در مورد پیشینه و شکل‌گیری و اهمیت و جایگاه لشکر 31 عاشورا در دفاع مقدس و نقش شهید مهدی باکری در لشکر عاشورا می‌گوید:
«با حمله هوائی هواپیماهای عراقی به فرودگاه مهرآباد در 31 شهریور 1359، در جبهه زمینی نیز ارتش بعثی عراق با 12 لشکر و چندین تیپ مستقل زرهی، پیاده و مکانیزه از سه جبهه اصلی شمال‌غرب، غرب و جنوب خاک میهن اسلامی‌مان را مورد تهاجم قرار داد.
رزمندگان (پاسداران) آذربایجانی علی‌رغم استقرار در مناطقی از کردستان، بلافاصله پس از آغاز حملات زمینی، در روزهای اولیه تجاوز، به تعداد 80 نفر به جبهه‌های جنوب کشور اعزام می‌شوند. پس از آن نیز تا تشکیل تیپ‌های رزمی در سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در قالب گروه‌های رزمی متعدد در جبهه‌های جنگ حضور می‌یابند. بااهمیت‌ترین و حماسه‌آفرین‌ترین حضور نیروهای آذربایجان، پس از 24 آبان 1359 بود که دشمن دومین حمله خود را به منظور تصرف شهر سوسنگرد از هویزه، حمیدیه و ارتفاعات الله‌اکبر شروع کرد و توانست سوسنگرد را به‌طور کامل محاصره کند. نیروهای آذربایجانی به همراه رزمندگان دیگر استان‌ها، به فرماندهی شهید علی تجلایی از شهر سوسنگرد تا آخرین توان دفاع کردند و با نبردی عاشورایی توانستند حلقه محاصره را شکسته و با نیروهایی که از سمت جاده اهواز- سوسنگرد تلاش داشتند محاصره را بشکنند، الحاق کنند.
با کسب موفقیت‌های سپاه با اتکا به نیروهای مردمی (بسیج)، فرماندهان جنگ تصمیم به انجام عملیات ادغامی نیروهای سپاه و ارتش می‌گیرند و ضروری بود که سپاه سازمان نیروهای خود را از گروه‌های رزمی به گردان تغییر دهد و نیروهای آذربایجانی نیز در گردان‌های مختلف از شهید مدنی و شهید قاضی سازماندهی شدند....
در پی توانمندی‌های ایجاد شده در جبهه‌های جنگ و بروز تحولات اساسی در میدان نبرد، برخلاف عرف رایج در ارتش‌های کلاسیک که تیپ‌ها و لشکرها در پادگان‌های عقبه شکل می‌گیرند، با افزایش نیروهای داوطلب مردمی(بسیج) در جبهه‌ها، سپاه پاسداران تیپ‌های رزمی خود را در خطوط مقدم نبرد تشکیل داد.
یکی از این یگان‌ها، تیپ 1 عاشورا متشکل از نیروهای سپاهی و بسیجی مستقر در محور سوسنگرد (نیروهای نخبه از شهرهای مختلف کشور ازجمله تبریز، تهران، شیراز، شاهرود و کازرون) بود که قبل از عملیات طریق‌القدس با فرماندهی محمدعلی(عزیز) جعفری در سوسنگرد (دشت آزادگان) تشکیل شد....
پس از اینکه تیپ 1 عاشورا با اکثریت غالب نیروهای آذربایجانی تشکیل شد و اولین مأموریت آفندی خود را در عملیات طریق‌القدس اجرا کرد، درحالی‌که دیگر یگان‌های تازه تأسیس شده خود را آماده عملیات‌های آتی می‌کردند، به تیپ 1 عاشورا مأموریت داده شد به منظور حفظ دستاوردهای عملیات طریق‌القدس، در منطقه عمومی سوسنگرد خط پدافندی دایر کند....
پس از اتمام عملیات بیت‌المقدس و ضرورت ادامه تنبیه متجاوز، فرماندهان سپاه تصمیم گرفتند که برای تأمین امکانات مورد نیاز یگان‌های رزم، استانها را درگیر پشتیبانی تیپ‌های تشکیل‌شده کنند. بر همین اساس تیپ 1 عاشورا که حدود 70 درصد استعدادش را نیروهای آذربایجانی تشکیل می‌داد به دلیل رشادتها و حماسه‌آفرینی آذربایجانی‌ها در دفاع از سوسنگرد و شکستن محاصره آن و دیگر مناطق جبهه، در اواخر اردیبهشت‌ماه 1361 به استان آذربایجان‌شرقی تحویل و مهدی باکری که در عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس به‌عنوان جانشین حاج احمد کاظمی در تیپ نجف درخشیده بود، به خاطر لیاقت و شایستگی‌اش به‌عنوان فرمانده تیپ عاشورا منصوب و شهیدان مرتضی یاغچیان و علی تجلایی به‌عنوان معاونان وی در تیپ معرفی شدند.
این تیپ در ابتدا شامل 7 گردان پیاده (شهید مدنی، شهید قاضی، امام حسین، المهدی، بعثت، امام صادق، مصطفی خمینی) و واحدهای پشتیبانی رزمی بود....
بعد از به نتیجه رسیدن عملیات خیبر و تثبیت خطوط رزمندگان در جزایر مجنون در اسفند ماه 1362، مقرر شد رزمندگان استان زنجان (به استثناء نیروهای شهرستان قزوین) از اوایل سال 1363 به لشکر 31 عاشورا اعزام شده و کمک‌های جمع‌آوری شده توسط ستاد پشتیبانی جنگ استان زنجان نیز به این لشکر ارسال شود. در سال 1364 نیروهای شهرستان قزوین در شمار لشکر31 عاشورا در عملیات والفجر 8 شرکت کردند، اما بعد از عملیات از این یگان منفک شده و در سازمان رزم یگان دیگری قرار گرفتند.
در سال 1367 که لشکرها به سپاه ارتقاء یافتند، ستاد لشکر 31 عاشورا به سپاه پنجم باقرالعلوم تبدیل شد و پنج تیپ مستقل تیپ 37 حضرت عباس(ع) اردبیل، تیپ 36 انصارالمهدی زنجان، تیپ‌های 31 امام زمان، نینوا و قائم(عج) تبریز تحت امر آن قرار گرفتند.»
بال پرواز گشودن در عملیات بدر
شهید مهدی باکری در عملیات بدر بال پرواز گشود.
در مرحله آماده‌سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی می‌گذشت، اما آقا مهدی با جدیت همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی واصل آنچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد به‌کار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.
فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است
شهید مهدی باکری در بیانات خود قبل از شروع عملیات بدر گفت:
«همه برادران تصمیم خود را گرفته‌اند، ولی من به خاطر سختی عملیات تأکید می‌کنم شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع) باشید که رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید کرد، باید در حد نهائی از سلاح مقاومت استفاده کنیم. هرگاه خداوند مقاومت ما را دید، رحمت خود را شامل حال ما می‌گرداند.
اگر از یک دسته ۲۲ نفری یک نفر بماند، باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد، نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.»
آقا مهدی در شب عملیات وضو می‌گیرد و همه گردانها را یک یک از زیر قرآن عبور می‌دهد، مداوم توصیه می‌کند: «برادران! خدا را از یاد نبرید، نام امام زمان(عج) را زمزمه کنید، دعا کنید که کار ما برای خدا باشد». از پشت بی‌سیم نیز همه را به ذکر «لاحول و لاقوه الا بالله» تشویق می‌کند. 
لشکر عاشورا در کنار سایر یگان‌های عمل‌کننده نیروی زمینی سپاه، در اولین شب عملیات بدر، موفق به شکستن خط دشمن می‌شود و روز بعد به تثبیت مواضع در ساحل رود می‌پردازد.
در مرحله دوم عملیات از سوی لشکر عاشورا حمله‌ای نفس‌گیر به واحدهایی از دشمن که عامل فشار برای جناح چپ بودند، آغاز می‌شود؛ حمله‌ای که قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع کامل دست دشمن از تعرض به نیروها در جناح چپ ثمره آن بود.
شهید گمنام شدن
آقا مهدی بعد از شهادت برادرش حمید و برخی یارانش، آرام و قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. ۱۵روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و از امام رضا(ع) خواست که خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید، سپس خدمت حضرت امام خمینی و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و از ایشان درخواست نمود که برای شهادتش دعا کنند.
این فرمانده دلاور در ۲۵ بهمن 1363 در عملیات بدر به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول به خطرناک‌ترین صحنه‌های کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می‌کرد،‌ تلاش می‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت نماید که در نبردی دلیرانه در محاصره دشمن و بر اثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی به شهادت رسید.
درباره نحوه شهادت مهدی باکری نقل شده است: بعدازظهر ۲۵ اسفند‌ماه سال ۱۳۶۳ ارتش بعثی پس از ورود به حربیه، در دشت مقابل گلوگاه کیسه‌ای پیش آمد و پس از تصرف خاکریز اول خودی، نیروهای لشکر عاشورا را محاصره کرد. شهید باکری مانع عقب‌نشینی شد و با پرتاب چند نارنجک پشت سیل‌بند بازگشت و مانند یک تکاور ماهر به نبرد ادامه داد. در گرماگرم نبرد، تکبیرگویان و در حال ذکر و دعا برای حضرت مهدی(عج) و طلب استعانت از آن حضرت، ناگهان تیری به پیشانی‌اش اصابت کرد و به فیض شهادت نائل آمد. سپس پیکر وی به قایقی منتقل شد و قایق به عقبه نیروهای خودی در شرق دجله حرکت کرد. در این میان، در حالی‌که تیربار دشمن قایق را زیر رگبار گرفته بود، یک گلوله آر.پی.جی یا خمپاره به قایق اصابت کرد. در پی این اقدام، قایق به سرعت آتش گرفت و پیکر نازنین فرمانده و همرزمان مجروحش سوخته و پودر گردید. دیگر نه اثری از قایق پیدا شد و نه پیکر شهدا. به این ترتیب شهید مهدی باکری با بدن پاره پاره همچون مولایش اباعبدالله الحسین(ع) به شهادت رسید و شد شهید گمنام و میهمان ویژۀ بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س). 
وصیتنامه الهی و ولایی و عاشورایی
در وصیتنامه شهید مهدی باکری آمده است: 
«و شما ‌ای پیروان صادق شهیدان.... بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست. همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید.‌ پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید.‌ اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است.
همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همان‌گونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل(ع) برای اسلام به بار آیند....»
خدایا مرا پاکیزه بپذیر 
در انتهای وصیتنامه شهید مهدی باکری نیز جمله معروفی آمده است که شهید حاج قاسم سلیمانی نیز به فاصله چند ساعت قبل از شهادتش آن را نوشته است:
«خدایا مرا پاکیزه بپذیر-مهدی باکری».
مکاشفه‌ای بسیار معروف و شگفت انگیز
شهید مهدی باکری در آخرین ساعت‌های عمرش و قبل از شهادتش صحنه عجیبی را دیده است و آن را در مکالمه‌ای بیسیمی به شهید حاج احمد کاظمی خبر داده است. این صوتِ بسیار معروف در فضای مجازی موجود است و مکرر در مکرر بازنشر گردیده است.
در این صوت تاریخی، شهید مهدی باکری با بیسیم به شهید احمد کاظمی می‌گوید: 
«کاشکی این‌جا می‌شدی می‌دیدی چه ده باصفاییه.... بیا تماشا کن.»
شهید احمد کاظمی بعدها این مکالمه را چنین روایت نموده است: «مهدی... گفت که احمد بیا سریع اینجا، اگه اومدی این‌جا برای همیشه پیش هم هستیم و این‌جا خیلی جای قشنگیه.»
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و شهید حاج قاسم سلیمانی با عظمت از این صحبت‌های شهید مهدی باکری یاد نموده‌اند. 
بهترین تفسیر و توضیح در مورد این صحبت‌های شهید مهدی باکری را امام خامنه‌ای فرموده‌اند:
«میگه بیا اینجا، بیا، این‌جا یک چیزهایی هست؛ یک چیزی هست اینجا. چیه اونجا؟ اونجا همه‌اش توپ و تفنگ و بعد از یک ساعت هم شهید شد. چیه اونجا؟ چی می‌دیده؟ خیلی مهمه. باکری چی می‌دید اونجا؟ اون بهشتی که او رزقش شد که در اون ساعت آخر ببینه، چقدر شیوا، زیبا، جذاب بوده که او دلش نمی‌خواد که رفیقش محروم بمونه.»
پنج ویژگی مشترک شهید مهدی باکری 
و شهید قاسم سلیمانی
سردار رحیم نوعی اقدم، از رزمندگان لشکر۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس و از فرماندهان جبهه مقاومت در مصاحبه با پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در 27 اسفند 1398  به بررسی ویژگی‌های مشترک شهید مهدی باکری و شهید حاج قاسم سلیمانی اسلامی پرداخته و پنج ویژگی مشترک را با ذکر مصادیق متعددی تشریح نموده است. 
سیدالشهدا بودن و شهیدپرور بودن
سردار نوعی اقدم در مورد سیدالشهدا بودن و شهیدپرور بودنِ شهید باکری و شهید سلیمانی خاطرنشان می‌نماید:
«در بین شهدا بعضی از آنها شهیدپرور بودند. در واقع می‌توان گفت آنها سیدالشهدا بودند. اعتقاد ما این است که شهید باکری سیدالشهدای لشکر عاشورا بود و شهید سلیمانی هم سیدالشهدای مقاومت است. سیدالشهدا شدن این عزیزان هم به‌خاطر فرماندهی‌شان نبود. از زمانی که جنگ هشت سال دفاع مقدس شروع شد، شهید آقا مهدی باکری از یک خمپاره زدن در جنگ شروع کرد. اما آقا مهدی در بین رزمندگان صاحب سبک و صاحب ادبیات بود. باکری فرد نبود، بلکه ادبیات بود. با تمام رفتار، گفتار، حرکات، سکنات و برخوردهایش همواره شهید تربیت می‌کرد و این دقیقاً در حاج قاسم هم بود.
اولین و اساسی‌ترین ویژگی مشترک این دو فرمانده این است که هر دو سیدشهیدان دست پرورده‌ها و دوران خودشان بودند. به‌خاطر اینکه در سیر رسیدن به جاودانگی آدم عادی نبودند. من اصلاً با فرماندهی اینها کار ندارم. با ادبیاتشان کار دارم. ادبیات، منش، رفتار و گفتارشان شهیدپرور بود. مجموعه‌ای از حرکاتشان انسان تربیت می‌کرد. پس سیدالشهدا بودن اینها در دوره خودشان، ویژگی اول است.»
خدایی بودن و توکلِ بی‌نظیر و همه‌جانبه
سردار نوعی اقدم، دومین ویژگی مشترک آقا مهدی و حاج قاسم را خدایی بودن بر می‌شمارد:
«دومین ویژگی مشترک‌شان خدایی بودن‌شان است. حاج قاسم و‌ آقا مهدی بزرگ‌ترین قدرتشان، قوتشان، اقتدارشان، فرماندهی‌شان، مدیریتشان، فرماندهی بر دل‌هایشان، نفوذ کلامشان و شهیدپروری‌شان از جوهرۀ بسیار ارزشمند و با عظمت خدایی بودن نشأت گرفته بودند. اینها خدایی بودند. صد درصد معلوم بود که کارشان هم برای رضای خداست و در تمام موارد خدا را در نظر می‌گرفتند. و از خدایی بودنشان قدرت می‌گرفتند. و از خدایی بودنشان به بچه‌ها مسلّط بودند و از خدایی بودنشان در بچه‌ها نفوذ کلام داشتند و از خدایی بودنشان بچه‌ها مطیع امرشان بودند. 
چند خاطره‌ در این باره برایتان بگویم. یک روز من برای توضیح طرح یکی از عملیات‌ها خدمت شهید آقا مهدی باکری رفتم. به ایشان گفتم که من به این صورت به خط می‌زنم و خط را می‌شکنم ولی بعد از عبور از خط در این‌جا نمی‌دانم چه کاری باید انجام بدهم. شهید باکری به من گفت خب آنجا باید به خدا توکل ‌کنید و از خدا بخواهید تا مشکل را حل کند. در یکی دیگر از عملیات‌ها هم وقتی به خط دشمن حمله کردم و خط را شکستم، نتوانستم بقیۀ عملیات را ادامه بدهم و زمینگیر شدم. به شهید باکری بیسیم زدم که من مشکل دارم. قاعده‌اش این بود که ایشان به من بگوید از جناح راست و یا از جناح چپ کمکت می‌کنم و به مقاومتت ادامه بده تا نیروی احتیاط به کمکت بفرستم. اما آقا مهدی به من گفت آقا رحیم! من از تو انتظار نداشتم. اگر واقعاً حرفت جدی است که زمینگیر شده‌ای، حتماً به‌خوبی به خدا توکل نکرده‌ای و کاری از باکری برنمی‌آید. به خدایت بگو تا کمکت کند.
در چندین عملیات در سوریه هم من توفیق نوکری و سربازی حاج قاسم را داشتم. وقتی به یک نقطه‌ای رسیدیم به من گفت که فلان کار را انجام بده. بعد تا خواستم بگویم که می‌توانم یا نمی‌توانم ایشان به من گفت دقت کن که خودت می‌خواهی این کار را انجام بدهی و یا به خدا می‌خواهی توکل کنی؟ حاج قاسم رمز توکل آقا مهدی را می‌دانست. آقا مهدی یک بار به ما گفت که اگر با یک گره غیرممکنی مواجه شدید که حل آن به لحاظ عقلی، ‌علمی، منطقی، محاسباتی و منطقه‌ای غیرممکن است به شرط اخلاص به خدا توکل کنید که خدا غیرممکن را ممکن می‌کند. من این نکته را به حاج قاسم گفته بودم که آقامهدی این‌چنین به ما گفته است. ایشان هم تا می‌خواست یک چیزی به من بگوید می‌گفت باید توکل آقا مهدی را داشته باشید. همان جایی هم که می‌گوید سرباز باکری مثل باکری عمل می‌کند. دقیقاً در شرایط بحران و در شرایط سختی‌ها و ناملایمات تأکید شهید باکری و شهید حاج قاسم سلیمانی به خدا بود.»
اهل بیتی بودن 
و عشقِ پایان ناپذیر به معصومین(ع)
اهل بیتی بودن و عشقِ پایان ناپذیر به معصومین(ع)، ویژگی مشترک و اعلای دیگر است: 
«سومین ویژگی‌شان ادبیات اشک و عشق و توسل به اهل‌بیت(علیه‌السلام) است. شهید باکری تا شروع به گفتن ذکر آقا امام حسین(علیه‌السلام) می‌کرد همۀ بچه‌ها‌ گریه می‌کردند. ایشان برای رسیدن به نصرت الهی، لطف الهی و عنایت الهی به اهل‌بیت(علیه‌السلام) متوسل می‌شد. حاج قاسم هم مثل آقا مهدی بود. در محل قرارگاه شرق حاج قاسم به من گفت ابوحسین فرماندۀ کل قوا در سوریه حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) است. وقتی ایشان به آستانۀ حرم حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) می‌رسید صورت و سینه‌اش را بر روی خاک می‌گذاشت و چنان‌گریه می‌کرد که اشکش بر روی زمین می‌ریخت. اینها دانش‌آموز کلاس یک مکتب بودند.»
اطاعت از ولایت فقیه 
آن هم از نوعِ اطاعت محض
اطاعت از ولایت فقیه، آن هم از نوعِ اطاعت محض، ویژگی مشترک و اعلای دیگری است که سردار نوعی اقدم تشریح می‌نماید:
«چهارمین ویژگی مشترک‌شان اطاعت محض از ولایت فقیه است. اگر وصیت‌نامۀ آقا مهدی را با دقت خوانده باشید، ایشان چهار مرتبه از امام خمینی(رحمه‌الله) و اطاعت از ولایت یاد کرده‌اند. آقا مهدی با تمام وجود به ولایت اعتقاد داشت و با تمام وجودش به ما نشان می‌داد که مطیع محض فرماندهی است. آقا مهدی ذوب در ولایت بود و من همین حرکات، سکنات و اطاعت از رهبر معظّم انقلاب را هم در حاج قاسم می‌دیدم. به‌عنوان مثال ایشان در جلسه‌ای به ما گفت که من بدون اذن و اجازۀ آقا آب نمی‌خورم. و یک بار که ما خدمت آقای سیدحسن نصرالله رسیده بودیم، ایشان با تعجب از اطاعت‌پذیری و سربازی حاج قاسم به آقا برای ما می‌گفت. آقا مهدی بارها در صحبت‌ها و سخنرانی‌هایش به می‌گفت که امام از ما انتظار دارد و منتظر است که ما راه کربلا را باز کنیم. امام روی مقاومت و رزمندگی ما حساب کرده است و اطاعت از امام، اطاعت از اهل‌بیت(علیه‌السلام) است. ما اطاعت از امام و ولایت را از شهید باکری یاد گرفتیم. به شدت به ما تأکید می‌کرد که امام باید از ما راضی باشد و رضای خدا و رضای امام زمان(عج) را در اطاعت از امام می‌دانست و من بارها از آقا مهدی شنیدم که امام بدون ارتباط با امام زمان نیست.»
شجاعت و نترسیدن و آرامش 
در بحرانی‌ترین شرایط
پنجمین ویژگی مشترکی که یار نزدیکِ شهید باکری و شهید سلیمانی خاطرنشان می‌نماید: 
«پنجمین ویژگی مشترک‌شان شجاعت و نترسیدن است. من هیچ موقع احساس نکردم که این دو بزرگوار در شرایط بحرانی و سخت میدان جنگ بترسند. اصلاً این‌ها نمی‌ترسیدند. در بحرانی‌ترین شرایط آرامش داشتند. رهبر معظّم انقلاب هم به این نکته اشاره کردند. من در بحران‌ها هم کنار شهید باکری و هم کنار شهید سلیمانی بودم. هیچ موقع ندیدم فشار دشمن، سختی کار، فشار کار، مشکلات، تهدیدات و در محاصره افتادن‌ها باعث بشود که این‌ها حرکات و رفتارهای هیجانی غیرمعمول از خودشان نشان بدهند. آرامش و سکینۀ قلبی عجیبی داشتند. سردار سلیمانی هیچ‌وقت نمی‌گفت برو بلکه همیشه می‌گفت بیا و در نوک پیکان حمله بود. اینها همیشه در خط مقدّم و اول صف و در کنار بچه‌ها بودند.»
روح آقا مهدی 
به حاج قاسم کمک نموده است
سردار نوعی اقدم معتقد است روح آقا مهدی به حاج قاسم کمک نموده است:
«من بارها حس کرده بودم که در سوریه روح آقا مهدی به حاج قاسم کمک می‌کند. در همان اوایلی که به سوریه رفته بودم، تهدیدی وجود داشت و باید آن را رفع می‌کردیم. در این باره، ما چندین بار عملیات کرده بودیم و توفیق حاصل نشده بود. من خواستم مجدداً عملیات کنم، ابتدا به شهید باکری متوسل شدم و یقین پیدا کردم که آقا مهدی به من کمک خواهد کرد. آقا مهدی را واسطه قرار دادم که غیرممکن را ممکن بکند. عملیات را با موفقیت اولیه شروع کردیم اما کار به بن‌بست خورد. نتوانستیم به ساختمان نهائی وارد شویم، چون دشمن در زیر ساختمان تونل کنده بود و به داخل تونل می‌رفت و ما نمی‌توانستیم آن‌ها را مورد هدف قرار بدهیم. 
با این وضعیتی که پیش آمده بود اتاق عملیات را ترک کردم و به یک اتاق دیگری رفتم و به سجده افتادم و صورتم را به خاک گذاشتم و شروع به‌گریه کردم. پس از آن خطاب به آقا مهدی گفتم نمی‌خواهید به ما کمک کنید؟ من در این‌جا گیر کردم. بعد از آن توسل ما توانستیم که ساختمان اصلی و حتی ساختمان‌های اطرافش را هم بگیریم. 
ده روز بعد از عملیات، حاج قاسم سلیمانی به جلسه‌ای در سوریه آمد و من عملیات را برای ایشان توضیح دادم. خدا شاهد است که من در آن جلسه هیچ حرفی از خواب و توسل به شهید باکری نزدم ولی حاج قاسم  پس از شنیدن ماجرای پیروزی گفت: روح باکری در این‌جا عملیات کرده است؛ نگفت ابوحسین، نگفت نیروها و... بلکه گفت روح باکری این کار را انجام داده است.»
این صحبت‌ها تأییدی هزاران باره بر وعدۀ راستین الهی مبنی بر «زنده بودن شهیدان» است.