kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۴۴۴۰
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۱
یک شهید، یک خاطره

 وقتِ گل نِی

 
 
 
مریم عرفانیان
خودم محمد را تا میدان امام برای اعزام همراهی کردم. بعد از خداحافظی گفتم: «ان‌شاء‌الله کی برمی‌گردی؟»
خندید: «وقت گُل نِی!»
پرسیدم: «یعنی چی؟»
جواب داد: «برادر! دوستانم رفتن و دیگر ماندنم صلاح نیست. دعا کن خدا من رو از این فیض عظیم محروم نسازد.»
***
بعضی وقت‌ها با یادآوری گُل نِی گفتن‌هایش لبخندی بر لبانم می‌نشیند که آن‌طور مصمم و با شوخی میدان نبرد را هم به بازی گرفته بود!
خاطره‌ای از شهید محمدجواد آخوندی
راوی: محمدولی آخوندی، برادر شهید