انتخابات و دیکتاتورهای پوپولیست (مقاله وارده)
محمدهادی صحرایی
«دیکتاتور» به معنای آدم خودکامه و خود محوری است که نمیتواند نظرات دیگران را بپذیرد و خودرأی است. کسی که برای نظرات دیگران اهمیتی قائل نیست و با خودخواهی، خود را از نظرات و پیشنهادهای دیگران محروم میکند. این صفت مذموم در همه ساحتهای اخلاقی ناپسند و ناشایست و در اسلام نیز به شدت از آن نهی شده است. در نظام اخلاقی شاید بتوان برای آن مفهوم تفرعن یا فرعونی شدن در نظر گرفت. چراکه فرعون، نماد دیکتاتوری و خودرأیی است، هرچند که در ادبیات محاوره معاصر ما و تا قبل از تمرکز رسانههای ضدانقلاب برای تطهیر پهلوی، رضاپهلوی را نماد دیکتاتوری و قلدری میدانستند. صفت بدی که حتی توسط برخی بستگان و نزدیکان پدر و پسر پهلوی و حتی سمپاتهای آنها تصریح شده است.
مرور اجمالی تاریخ پهلویها از ابتدا تا سال 57 میتواند موارد متعددی از خوی سرکش این دو نفر را نشان دهد که در بسیاری موارد با پادشاهان گذشته تفاوت جدی داشتند. پادشاهان گذشته به ویژه مؤسسان سلسلهها معمولاً در کنار دیکتاتوری، شجاعت و جسارت داشتند و اهل جنگ و شمشیر هم بودند، ولی رضاشاه با کودتای انگلیسی به قدرت رسید و با دیکتاتوری با ساختارهای فرهنگ ایرانی اسلامی مبارزه کرد و فاجعه گوهرشاد را آفرید و بازهم به قهر انگلیس از کشور اخراج شد و فرار کرد. محمدرضای پهلوی هم همین گونه بود. برای مردم گرگ و برای غرب، میش. پدر و پسری بودند که سه بار فرار کردند ولی با این حال مردم را با دیکتاتوری به ستوه آورده بودند.
«پوپول» به معنای عموم و توده مردم و «پوپولیسم» به این مفهوم است که کسی برای جلب نظر و پشتیبانی مردم یا فریب آنها، با احساسات و هیجان و کلیگویی، وعده و شعارهای فریبنده و خوشایند عوام را بگوید. این اقدام بیشتر با تبلیغات و برای پیشبرد هدفهای سیاسی به کار گرفته میشود. اگرچه مردم داری و مردم سالاری دینی واژهای خوب و نیک و مورد تأکید نظامهای سیاسی اخلاق محور و به ویژه اسلام است ولی امروزه از پوپولیسم، به عنوان نوعی عوامگرایی و در اصل عوامفریبی استفاده میشود و با آنچه که اسلام گفته تنافر دارد و شاید بتوان آن را نوعی ریاکاری یا سطحی اندیشی نام نهاد. کسی که برای توجیه کارهای خود با دلایل سطحی، تودهها را تحمیق و به گونهای خوشامدگویانه رفتار میکند.
با این تعریف میتوان «دیکتاتور پوپولیست» را گونهای از این دو آفت برشمرد که خطرناکتر و مخربتر است. در این آفت، فرد خودکامه برای آنکه مردم را بفریبد به گونهای خودخواهی را با منافع مردم توجیه میکند و خوشامدگویانه سخن میگوید. از رضایت مردم دَم میزند ولی به کام خویش میراند. کارِ به کام خود را به گونهای تعریف و رنگ میکند که گویی برای رسیدن به خواست مردم تلاش میکند. این نوع دیکتاتوری را میتوان در گذشته و در رفتار «معاویه» و دستورات « ماکیاولی» دید و امروزه در رفتار مزوّرهایی که به اندیشه و رفتار آنها معتقدند شنید و ملاحظه کرد. و در موضوع امروز کشور ما که انتخابات است بسیار جلوهگر شده است.
از ابتدای انقلاب تاکنون دیدهایم که دشمن کینه توز ما در هر مرحله، جبههای در مقابل ما گسترده و ما را به زحمت انداخته است. دهههای جنگ سخت و نرم و نفوذ و از دهه قبل هم جنگ رسانهای را تدارک دید و به آنها افزود و از سال گذشته جنگ شناختی را به صورت بیسابقهای بر آنها اضافه کرد. مرور بودجه سالانه حدود
یک میلیارد دلاری 7-8 رسانه ضدانقلاب، گویای وسعت این جبهه شیطانی است. تعجبی نیست که پس از اغتشاشات سال گذشته و به ویژه طوفان الاقصای امسال، تمرکز رسانههای دشمن بر تخریب انتخابات باشد. حال سؤال این است که چرا حضور مردم ما در انتخابات اخیر تا به این اندازه برای آنها مهم است و حکم مرگ و زندگی دارد؟
چرا رسانهای که از کشوری پادشاهی تغذیه و تأمین میشود که مردمش تفاوت صندوق میوه با صندوق رأی را نمیدانند تا به این حد برای منصرف کردن مردم از شرکت در انتخابات، یقه میدراند؟ چرا همکاران و همراهان صهیونیزم کودک خواری که به تظاهرات میلیونی مردم جهان علیه جنایات در غزه بیاهمیتاند مردم ایران را از شرکت در انتخابات میترسانند؟ آنها چرا از انتخابات ما میترسند؟ نیاز آنها برای پرت کردن حواس جهانیان است یا کم رغبتی مردم ایران به نظامشان، برای آنها فرصت شیطنت دیگری ایجاد میکند؟ چرا آنها که یک سال و نیم است نظام مردمی ما که در انتخابات، پیشکسوت جهان است را دیکتاتور مینامند، مردم را از شرکت در انتخابات میترسانند؟ به واقع باید گفت «مرگ بر دیکتاتور» به ویژه «دیکتاتورهای پوپولیست» است.
دیکتاتورهای واقعی میتوانند در رسانهها شعار مرگ بر دیکتاتور بدهند ولی خود را مردمی جلوه دهند. میتوانند به سفارش ماکیاولی و گفته هانتینگتون، در رسانهها و سخنرانیها از آزادی بیان دم بزنند و در واقع هر صدای غیر از خود را خفه کنند. میتوانند برای آزادی، مجسمه بسازند و برای خود حق وتو قائل شوند. میتوانند پرچم مبارزه با سلاح کشتار جمعی بلند کنند و خودشان تنها استفادهکننده از بمب اتم در جهان باشند. میتوانند خود را مهد دموکراسی بنامند و رؤسای جمهورشان به جای رأی مردم با رأی دادگاه به ریاست برسند. میتوانند خود را مهد دموکراسی بنامند و چشم جلیقه زردها را در آورند و... و میتوانند خون خاشقچی را با خرید بازیکنان میلیاردی از ذهنها بشویند.
درست است که عالم در محاصره حقیقت است و ما چارهای جز این نداریم که زائر و راهی حقیقت باشیم ولی شرط درک این مطلب این است که ذهن ما در محاصره رسانهها نباشد و ساکن دنیای مجازی نباشیم. رسانهها چنان میتوانند با پمپاژ شایعه و دروغ، مخاطبان را متأثر کنند که در برخی کشورهای اروپایی علیه«دیپ فیک»ها یا دروغ عمیق و جعل بزرگ، قانون وضع کردهاند. بازیهایی که به خودکشی میرسید، چون ضررش، جنازههای عیان بود، کنترل شد ولی اخبار دروغ را چگونه میتوان کنترل کرد؟ افسردگیهای شدید ناشی از دیدن زیاد برخی شبکههای ماهوارهای ضدانقلاب که کارشان فقط دروغ و سیاهنمایی است را چگونه میتوان درمان کرد؟ رواج بیاعتمادی به همه چیز و همه کس را چگونه میتوان مداوا نمود؟ و چگونه میتوان سواد رسانهای را بالا برد؟ با تفکر نقاد.
تفکر نقاد میگوید چگونه میتوان کشوری را که «ایران را تحریم فلجکننده» کرده است، در دعوت «نه به انتخابات» صادق دانست؟ رسانههایی که جولانگاه تجزیهطلبان و پاتوق تروریستهاست، دوست است؟ رسانهای که نسلکشی در غزه را تقابل حماس متعصب، با اسرائیل متمدن معرفی میکند نمیتواند انتخابات آزاد ما را وارونه نشان دهد؟ خفگی آنها که سال گذشته شعار «زنده باد انسانیت» و «زن، زندگی، آزادی» سر میدادند در مقابل جنایات منحصربه فردی که در غزه علیه زنان و کودکان در جریان است، نشانه تزویر و همدستی آنها با صهیونیزم نیست؟ اگر رأی دادن بیفایده است چرا رسانههای غربی تا به این حد بر انتخابات ما حساساند؟ و اگر انتخابات، مهمترین راه مطالبهگری از مسئولین و رفع مشکلات و جلوگیری از دیکتاتوری و هرج و مرج است، چرا رسانههای غربی، عربی و عبری تا به این اندازه با آن مخالف و یا با آن دشمناند؟
اینها جدای از حساب نادانها یا مسببین وضع موجود که شعارشان «یا من بازی یا لجبازی» است که اگر خودشان با رأی مردم انتخاب و در مصدر قرار گیرند انتخابات را میپذیرند و وقتی به خاطر آنکه مسبب وضع موجود و ناامید کردن و تحمیل قراردادهای بیفرجام بر مردم و تلاشی اقتصاد و... صلاحیتشان برای نامزدی انتخابات تأیید نمیشود، در آن شبهه و در آخر آن را تحریم میکنند. اینها مصداق «فی قلوبهم مرض» هستند و واگذارشان به خداست ولی اگر در این دنیا دادگاهی و مجازات میشدند، زبانشان کوتاه میشد و میدانستند که خدا، راه شکست را بر انقلاب اسلامی بسته و مردم ایران، با وجود دشمنان بدخواه و نفوذیهای مریض و مشکلات زیاد، سربلند آزمایشها هستند و عزت بر افتخار میافزایند. بعون الله و فضله