kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۳۴۲۵
تاریخ انتشار : ۳۰ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۵

پاسخ شنیدنی به یک اشکال درباره امیــــرالمؤمنین علی(ع)

 
یکی از علمای استان فارس به تهران آمده و در یکی از مسافرخانه‌های تهران ساکن شده بود. در این‌جا پولش را دزد می‌زند. مرد محترمی بوده. هیچ کس را هم نمی‌شناخته که از او کمک بگیرد. می‌آید فرمان امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر را روی یک کاغذ اعلا با یک خط بسیار عالی می‌نویسد که آن را به صدر اعظم وقت اهدا کند. (طبق معمول، آنها هم در مقابل پولی می‌دادند)
خیلی روی آن زحمت می‌کشد. بعد وقت می‌گیرد و نزد آن آقای صدراعظم می‌رود. او نگاه می‌کند و می‌پرسد چیست؟ می‌گوید فرمان امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر است. می‌فهمد که این برای دریافت کمک آمده. وقتی که همه مراجعه‌کنندگان رفتند، به فرّاش می‌گوید در را ببند، هیچ کس داخل نیاید. 
به آن آقا می‌گوید بیا جلو. او را خوب نزدیکش آورد و به آرامی گفت: من از خودت یک چیزی می‌پرسم. خود علی به این عمل می‌کرد یا نمی‌کرد؟ 
گفت: بله، عمل می‌کرد. گفت: خودش که عمل کرد چه نتیجه‌ای گرفت؟ آیا جز شکست چیزی نصیبش شد که تو حالا این را برای من آورده‌ای؟ 
عالم گفت: جوابت را همین جا به تو می‌دهم. تو چرا این را جلو مردم به من نگفتی؟ صبر کردی مردم بروند. مردم هم که رفتند چرا جلوی نوکرهای خودت نگفتی؟ تازه نوکرهایت را بیرون کردی و آرام به گوشم می‌گویی. از که می‌ترسی؟ از این مردم می‌ترسی. از چه چیزِ مردم می‌ترسی؟ غیر از همین علی(ع) است که الآن در همین مردم حلول کرده؟ 
معاویه که مثل تو عمل می‌کرد الآن کجاست؟ تو خودت هم مجبوری که حالا معاویه را لعنت کنی. ولی علی(ع) به دلیل همین منطقش اکنون زنده است. پس علی(ع) شکست نخورده است. باز هم امروز منطق اوست که طرفدار دارد، پس باز هم حق  پیروز است.
* استاد مطهری، فلسفه تاریخ، ج۴، صص۲۹۶-۲۹۵ (با تلخیص)