چهل و پنجمین سالگرد بازگشت امام به وطن
پروازی که بر قلبهای یک ملت فرود آمد
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
از همان زمان که در مهرماه 1357، دولت بعثی عراق، حضرت امام خمینی را تحت محدودیتهای بسیار قرار داد و ایشان را ناگزیر ساخت تا از آن کشور خارج شوند و به خصوص وقتی برخی از دولتهای منطقه مانند کویت از ورود امام به کشورشان جلوگیری کردند، امام فرمودند که اگر حتی هیچ دولت و کشوری به ایشان مجوز ورود ندهد، فرودگاه به فرودگاه خواهند رفت و با گفتن حقایق، تکلیف خویش را ادا خواهند نمود و همان جا بود که مردم در شعاریشان مطرح کردند، قلبهای تمامی ملت برای استقبال از امام آماده است.
وقتی در 4 بهمن ماه 1357 پس از آن که حضرت امام تصمیم خود را بر بازگشت به میهن اعلام نمودند و دولت بختیار به امر اربابانش، فرودگاههای کشور را بست، یکی از شعارهای اصلی مردم تظاهرات اربعین مصادف با 6 بهمن ماه چنین بود:
«خمینی خمینی، قلب ما باند فرودگاه توست»
و هنگامی که در ساعت 9 و 15 دقیقه صبح روز پنجشنبه 12 بهمن، هواپیمای حامل امام بر فراز فرودگاه مهرآباد تهران ظاهر شد، حقیقتا قلب 36 میلیون جمعیت آن روز ایران برای فرود آن هواپیما آماده بود.
مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای درباره آن لحظات چنین گفتهاند:
«... آنچه در فرودگاه میگذشت مجموعهای از احساسات متناقض بود، شادی، وحشت، ناباوری، نگرانی. از خودم میپرسیدم: چه رخ خواهد داد؟ آیا آنچه تا لحظاتی دیگر خواهیم دید حقیقت است یا رؤیا؟ آیا واقعاً امام در این فضای آکنده از احساس عجیب، در میان استقبال بیبدیل تاریخی پا به خاک میهن خواهد گذاشت؟ سرنوشت انقلاب به چه سمتی خواهد رفت؟ اینها و دهها سؤال دیگر بر نگرانی و اضطراب من میافزود...»
امام آمد
هواپیما در آن ساعت برای فرود چرخشی کرد، اما پس از نزدیک شدن به باند، مجددا اوج گرفت و آه از نهاد همه حاضران بلند نمود. شایعه پیچیده بود که مجوز فرود ندادهاند. دوباره چرخید و به سوی باند آمد و این بار نشست. ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه بود. صدای صلوات فضای فرودگاه مهرآباد را آکنده کرد. در واقع صدای صلوات از گلوی همه مردم ایران برخاست که در آن ساعت، یا در خیابانهای مسیر ورود امام و حرکت به سوی بهشت زهرا در انتظار استقبال بودند، یا در بهشت زهرا جای گرفته بودند و خود را برای شنیدن سخنان امام آماده میکردند، یا در مدرسه رفاه، آن مکان را برای اقامت رهبر انقلاب مهیا مینمودند و یا در نقاط دور و نزدیک این سرزمین، با تمام وجود پای تلویزیونها نشسته و هیجان زده و پر از شور و شوق، مراسم ورود قائد عظیمالشأنی را نظاره میکردند که 14 سال انتظارش را کشیده بودند. آری، واقعا هواپیمای امام بر قلبهای تکتک مردم این سرزمین فرود آمد و آنها را تسخیر کرد.
در فرودگاه چه گذشت؟
اما فرودگاه مهرآباد تهران مطلع همه این شور و نشاط بود. قصیده دهه فجر انقلاب از آنجا سرودن آغاز کرد و حماسه تکرار نشدنیاش را از آنجا برای همه نقاط کشور و بلکه سراسر جهان به اهتزاز در آورد. بیش از یکصد خبرنگار در سالن فرودگاه حضور داشتند، تالار فرودگاه از جمعیت موج میخورد.
رادیو کلن صبح 12 بهمن 1357، ورود حضرت امام به ایران و فرودگاه مهرآباد تهران را چنین روایت کرد:
«... وقتی آیتالله خمینی در فرودگاه تهران از هواپیما قدم بر زمین گذاشت، صحنه شورانگیزی بود. صدها تن از روحانیون و رهبران مخالف رژیم در حالی که میگریستند از آیتالله خمینی استقبال کردند. فریاد «الله اکبر» از جمعیت بلند شد. آیتالله هنگام ترک فرودگاه با استقبال پرشور جمعیتی روبه رو شد که در دو سمت خیابان گرد آمده بودند...»
حضرت آیتالله خامنهای فضای سالن فرودگاه مهرآباد را به هنگام ورود امام، چنین توصیف نمودهاند:
«... تالار فرودگاه از دعوت شدگان و مستقبلین پر بود. همه با نظم، منتظر ورود امام بودند. آنان نماینده گروههای مختلف بودند: روحانیون، استادان دانشگاه، طلاب، دانشجویان، اقلیتهای دینی، همه چشمها به در اصلی دوخته شده بود اما ناگاه امام از در دیگری وارد تالار فرودگاه شد. [نگاهم به چهرهاش دوخته شد] عزم و اراده و اقتدار در چهرهشان موج میزد. اثری از خستگی، بیخوابی و نگرانی در چهره ایشان ندیدم... امام در مکانی که برای وی در نظر گرفته شده بود، ایستاد. چند جمله بیشتر نگفت. هرچه پریشانی در دلها بود زدوده شد. آرامش عجیبی به سراغ قلبهامان آمد...»
استاد مطهری از آیتالله خامنهای خواسته بود سخنرانی و خوشآمدگویی به امام را در تالار فرودگاه به عهده بگیرند. اما ایشان نپذیرفته بودند.
آیتالله خامنهای دراین باره گفتهاند:
«... گفتم چرا من؟ آقای مطهری دلیل آورد، اما نتوانست بنده را قانع کند. گفتم من توان سخنرانی در این لحظات بزرگ، که نفس در سینهها حبس میشود، ندارم. شهید مطهری نبود فرصت برای انتخاب فرد دیگر را به عنوان علت آخر مطرح کرده، سخنرانی را به عهده بنده گذاشته بود. روز موعود فرا رسید و از خوشاقبالی [من] فرصت برای مراسم خوشآمدگویی نشد؛ فقط اکتفا شد به تلاوت قرآن و سرودی که گروهی از دانشآموزان خواندند و صدایش بین مردم پیچید و زبانها آن را تکرار کرد»
ای مجـاهد ای مظهـر شـرف/ای گـذشته زجـان در ره هـدف
چون نجات انسان، شعار توست/ مـرگ در راه حق، افتخار توست...
این شعر در سال تبعید امام خمینی از ایران یعنی سال 1343 توسط حمید سبزواری سروده شد و چهارده سال بعد با تبدیل شدن به سرود استقبال از رهبر انقلاب اسلامی جنبه ملی پیدا کرد.
به سوی مزارستان شهیدان
رادیو لندن ادامه استقبال میلیونی از امام را اینگونه گزارش داد:
«... اتومبیل حامل آیتالله به سوی گورستان بهشت زهرا رفت اما حرکت به کندی صورت میگرفت. زیرا جمعیتی عظیم برای استقبال گرد آمده بودند. مسئولین حفظ نظم که از خود مردم بودند، قادر نبودند که جلو مردم را بگیرند....»
اما مهمترین بخش استقبال از حضرت امام، حفظ امنیت ایشان از لحظه حضور در فرودگاه مهرآباد و در طول مسیر استقبال از فرودگاه تا بهشت زهرا و محل اولین سخنرانی ایشان، سپس تا مکان سکونتشان بود. این وظیفه خطیر برعهده محمد بروجردی (که در سالهای بعد یکی از مؤثرترین فرماندهان سپاه در دفاع از انقلاب و نظام اسلامی شد) و یارانش قرار گرفت که قبلا «گروه توحیدی صف» را تشکیل داده بودند.
آنها یک تیم گسترده نظامی را سازمان دادند. تیمی که حدود 4000 نفر را مسلح ساخته، 10 دستگاه اتومبیل ضد گلوله برای محافظت از امام و یارانشان تدارک دیده، صدها نفر افراد مسلح در فرودگاه و مسیر عبور ماشین ایشان به بهشت زهرا و سپس محل اقامتشان مستقر ساخته و حتی برای درگیریهای احتمالی با مزدوران شاه و تانکهایی که در فرودگاه موضع گرفته بودند، سلاح آرپی جی به داخل انتقال داده بودند.
حضرت امام خمینی در مسیر بهشت زهرا (که قرار بود اولین دیدار و نخستین سخنرانی ایشان در وطن باشد) با استقبال بینظیری مواجه گردیدند. جمعیت انبوهی در بهشت زهرا برای زیارت امام و شنیدن بیاناتشان، تجمع کرده بودند. تجمع به حدی بود که اساسا ورود امام را به بهشت زهرا با مشکل روبه رو میکرد. از همین روی شخصیتهای انقلابی مدام پشت میکروفون قرار گرفته و از مردم درخواست میکردند تا با نظم و ترتیب مسیرهای ورودی به بهشت زهرا تا محل سخنرانی حضرت امام را باز کرده تا امام بتوانند به راحتی وارد شده و بیانات خود را ایراد بفرمایند.
ابتدا آیتالله صدوقی بود که از مردم درخواست کرد:
«... شما را به حق قرآن، شما را به امام زمان، شما را به همین رهبر بزرگوار، قسم میدهم، اطراف حضرت آیتالله را باز گذارید تا زودتر به محل خود برسند و دوستان از بیاناتشان بهرهمند گردند. جلوی راه ایشان علی الظاهر مسدود شده، برادران، کمک کنید، مساعدت کنید، راه را باز گذارید... جناب آقای مطهری شما بیایید یک بیانی بفرمایید...»
استاد مطهری پشت میکروفن قرار گرفت و چنین سخن گفت:
«... اولین وظیفه شرعی ما، حفظ جان آقاست. کسانی که دور ماشین را گرفتهاند، دور بشوند. آقا تشریف میآورند همین جا و زیارتشان میکنید... راه را باز کنید. نزدیک نروید. حفظ سلامت آقا از اوجب واجبات است...»
و ناگهان دیگر اطلاعی از امام در دست نبود
پس از سخنرانی تاریخی امام در بهشت زهرا، ایشان و حاج سید احمد خمینی با یک دستگاه آمبولانس از بهشت زهرا خارج و سپس با بالگرد عازم مدرسه رفاه شدند. اما بالگرد نتوانست در مدرسه رفاه یا آن نزدیکیها به زمین بنشیند و در بیمارستان هزار تختخوابی به زمین نشست. از آنجا امام با خودروی یکی از پزشکان از بیمارستان خارج شدند و از آن به بعد دیگر اطلاعی از ایشان در دست نبود.
حضرت آیتالله خامنهای درباره آن ساعات پر التهاب در مدرسه رفاه اظهار داشتهاند:
«گفته شد که ایشان پس از سخنرانی به جای نامعلومی رفتهاند. ساعتها گذشت. برادران به خانههای مجاور که برای اقامتشان آماده شده بود، رفتند. من در مدرسه ماندم. ساعت 10 شب غرق آمادهسازی بودم که خبر دادند امام از در پشتی وارد شد. به آن سمت رفتم. دیدم امام تنها دارند میآیند تو؛ آرام و با وقار. نگاهش پرده دل را پاره میکرد... ساکت و مبهوت، ایستاده بودم... از ذهنم گذشت بروم و در آغوشم بگیرم، اما ترسیدم دیگران هم به شوق آیند، دور امام را بگیرند و مزاحمتی فراهم شود.... همه مدهوش بودیم. امام با عبارات کوتاهی حمد و ثنای خداوند را گفت و بر پیامبر(ص) و خاندانش درود فرستاد و از جمع تشکر کرد و آنان را به صبر و پایداری سفارش نمود و بعد خداحافظی کرد و از پلهها بالا رفت.»
10 روز فجر انقلاب از همین مدرسه رفاه و سپس مدرسه علوی به پیروزی انقلاب
در 22 بهمن 1357 انجامید و دو هزار و پانصد ساله رژیم ستمشاهی را سرنگون ساخت.